تاکتیک ها در حوزه سازماندهی / مازیار رازی

 مفهوم مارکسیستی از «اتحاد» (۱)

از منظر مارکسیست های انقلابی دو نوع اتحاد همواره  وجود دارد:

اول، اتحاد استراتژیک.

دوم، اتحاد های تاکتیکی.

۱-اتحاد استراتژیک 

مارکسیست های انقلابی  تنها در درون حزب پیشتاز  کارگری(۲) بر محور یک برنامه سوسیالیستی(۳) تجلی می یابد. این برنامه سوسیالیستی که نقشه راهی است برای تدارک انقلاب تنها مورد پذیرش کسانی است که خواهان سرنگونی نظام سرمایه داری و استقرار دولت دمکراتیک کارگری اند. این یک اتحاد اخص به مثابه اتحاد اصولی مارکسیست های انقلابی شناخته می شود. از اینرو استراتژی امروز تمامی مارکسیست های انقلابی، ایجاد حزب پیشتاز کارگری بر محور اشتراک نظر برنامه ای برای تدارک انقلاب سوسیالیستی در  ایران است.

اما، این استراتژی یعنی ساختن حزب پیشتاز انقلابی نیاز به تاکتیک هایی نیز دارد. زیرا تحقق این استراتژی به شکل خطی و  یک جانبه صورت نمی گیرد. مبارزه طبقاتی در درون جامعه سرمایه داری همواره دارای پیچیده گی هاست که نمی توان برای آن از پیش نسخه های  خشک و ابدی نوشت. برای نمونه، نمی توان اعلام کرد  استراتژی مارکسیست ها ساختن حزب پیشتاز کارگری است و  شیوهٔ رسیدن به آن  به شکل خطی از طریق صرفاً جلب  یک به یک رهبران عملی کارگران عملی است و کارهای دیگر حاشیه ای و فرعی است. این روش از تفکر،  یک موضوع محوری را در نظر نمی گیرد و آن اینکه ایدئولوژی بورژوایی هیئت حاکم (و اپوزیسیون راست و میانه) نه تنها در میان طرفداران نظام سرمایه داری که در درون جنبش کارگری و خود پیشروان یا رهبران عملی طبقه کارگر تاثیر می گذارد. در آن تردیدی نیست که کارگران پیشرو از طریق مبارزه ضد سرمایه داری به آگاهی ضد سرمایه داری و حتی سوسیالیستی می رسند. اما، به علت نبود حزب پیشتاز کارگری سراسری که نظریات سوسیالیستی را  در خود محفوظ نگه داشته و ایدئولوژی بورژوایی را در خود خنثی کند، آگاهی کسب شده توسط پیشروان کارگری پس از دوره ای از بین می رود و نهایتا ایدئولوژی هیئت حاکم در اذهان آنها مجدداً غالب می شود. به سخن دیگر ، پس از دوره ای از مبارزات ضد سرمایه داری رهبران عملی  یا از طریق سرکوب  (توسط نیروهای  انتظامی رژیم) و یا ارعاب (توسط نیروهای امنیتی رژیم) و یا  فشارهای روانی و مالی بیش از حد، دلسردی و رخوت   غالب می شود و  از صحنه سیاسی کنار می روند. نادر کارگرانی نیز که مقاومت پیگیر می کنند، نهایتاً به قتل می رسند (مانند رفیق شاهرخ زمانی). در نتیجه،  آگاهی کسب شده در مبارزهٔ ضد سرمایه داری  توسط کارگران پیشرو به همان سرعتی که کسب می شود  می تواند  از دست برود. تنها وجود یک حزب سراسری پیشتاز کارگری است که  می تواند این اقدامات  بورژوازی را خنثی کند.  از اینرو  ضمن تداوم کار یک به یک با کارگران پیشرو  برای جلب آنان به برنامه سوسیالیستی و همراه با آنها تشکیل حزب پیشتاز کارگری، باید تدابیری اندیشید که این آگاهی کاذب توسط هیئت حاکم و جریاناتی بورژوایی (اپوزیسیون راست و میانه)  به درجات تعیین کننده خنثی شود. از اینجاست که تاکتیک های مارکسیستی  برجسته می شود و اهمیت پیدا می کند. سنتاً یکی از تاکتیک های مارکسیستی مؤثر ایجاد «اتحاد عمل ها »یا «جبهه های کارگری» با مخالفان سیاسی ضد رژیم استبدادی (مشخصاً اپوزیسیون چپ، میانه) علیه دشمن واحد است. به سخن دیگر، مارکسیست ها باید  از هر روزنه ای برای جلوگیری از نفوذ اعتقادات بورژوایی به درون جنبش کارگری جلوگیری کرده و این تهاجمات ایدئولوژیک را  یا کاملاً خنثی  و یا حداقل کم نفوذ کنند.

۲- اتحاد های تاکتیکی

سنتاً از طریق اتحاد عمل ها   (مقطعی یا دائمی با هر تعداد از افراد بر محور عمل مشترک و متحد)،  یا اتحاد عمل های ویژه (کوتاه مدت یا دراز مدت توام با تبادل نظر سیاسی و برنامه ای)، و یا در موقعیت های پیشا و یا پسا انقلابی تشکیل «جبهه های کارگری و ضد سرمایه داری»، «جبهه های ضد امپریالیستی» و غیره  با سایر گرایشات اپوزیسیون ضد رژیمی (سندیکالیست، بورژوا، دمکرات، لیبرال دمکرات، سوسیال دمکرات ، جمهوری خواه و لائیک و سکولار و غیره)  صرفنظر از اختلافات عقیدتی، برنامه ای و سیاسی ، شکل  می گیرد.

هدف از  اتحاد عمل ها چیست؟(۴)

هدف اصلی از طرح اتحاد عمل ها با سایر گرایشات اپوزیسیون (چپ و میانه) از وضعیت عینی جامعه ناشی می شود. از یکسو، ما شاهد صدها سازمان، احزاب ، دسته ها و گروه های اپوزیسیون هستیم که  همه خود را «انقلابی» و «دمکرات»، ‌«ضد استبدادی»و «سرنگون طلب» معرفی می کنند. از سوی دیگر، هیچیک دارای تاثیر  و نفوذ تعیین کننده  و نقش رهبری در جنبش های اجتماعی و کارگری ندارند. لذا در این وضعیت که بحران سیاسی اپوزیسیون وجود داشته و  تناسب قوا به نفع هیچک از سازمان های و احزاب  و دسته های موجود  و از جمله مارکسیست های انقلابی نیست، ما  مبلغ ضرورت اتحاد میان اپوزیسیون  مترقی و ضد رژیمی بوده  و در راستای تحقق آن اقدام می کنیم.

به دو علت اصلی:

اول، غلبه بر افتراق و چند دستگی ها میان اپوزیسیون و سازماندهی منسجم و متحد کلیه نیروهای اپوزیسیون ضد رژیمی در مقابل دشمن واحد (یعنی رژیم حاکم در جامعه ایران). این اتحاد می تواند بر محور یک یا چند مطالبه دمکراتیک حداقل مورد توافق نیروها متشکل در اتحاد عمل،  شکل گیرد.

دوم، برای نقد و تبادل نظر علنی  و رو به جنبش با شرکت کنندگان در اتحاد عمل در راستای افشا نظریات انحرافی (رفرمیستی، فرصت طلبانه ، مماشات جو و بورژوا)  و تقویت نظریات انقلابی مارکسیستی در میان توده ها از طریق تشکیل و فعالیت مستمر  در اتحاد عمل ها  است.

بدین ترتیب «اتحاد عمل» از منظر مارکسیست های انقلابی از دو عنصر پیوند خورده و غیر قابل تفکیک بوجود می آید: اتحاد در عمل جهت تقویت اپوزیسیون (چپ و میانه)  علیه رژیم حاکم، و مبارزه نظری و سیاسی در جهت نشان دادن ضعف های همان نیروهایی که با آنها اتحاد عمل صورت می گیرد. مارکسیست های انقلابی در اتحاد عمل ها از انتقادات خود نسبت به متحدان  عملی  خود صرفنظر نمی کنند . اتحاد عمل از منظر مارکسیست های انقلابی به مفهوم اتحاد و مبارزه نظری علیه مخالفان سیاسی است اتحاد عمل به مفهوم «وحدت در عمل با مخالفان سیاسی، آزادی مباحثات و نقد» نسبت به همان نیروهای درون اتحاد عمل است.

اتحاد عمل با چه بخشی از «اپوزیسیون» جایز است؟

اپوزیسیون  غیر مارکسیستی عموماً به دو دسته تقسیم می شوند.

اول، اپوزیسیونی که بالفعل در جبهه ضد انقلاب قرار گرفته است (اپوزیسیون راست). اپوزیسیونی که از طریق همکاری مستقیم یا غیر مستقیم با رژیم های استبدادی پیشین و کنونی همکاری داشته و عملاًبه مردم خیانت کرده است.  این اپوزسیون  شامل جریانانی مانند حزب توده، اکثریت، سلطنت طلبان و اصلاح طلبان می شود که بالفعل ضد انقلابی  اند. اتحاد عمل با این اپوزیسیون تا تعیین تکلیف در موردشان توسط دادگاه های صالحه مردمی پس از سرنگونی نظام سرمایه جایز نیست.

دوم، اپوزیسیونی که گرچه در پیش به مردم خیانت نکرده اما بلقوه می تواند به جبهه ضد انقلاب در دوره بعدی بپیوندد. این اپوزیسیون شامل بیشتر اپوزیسیون میانه (و برخی از  اپوزیسیون چپ) هست. اتحاد عمل با این اپوزیسیون جایز است. امتناع از  شرکت در اتحاد عمل با نیروهایی  که حامل برنامه های بورژوایی و لیبرال دمکراتیک ، سکولار و جمهوری خواه ، استالینیستی، سندیکالیستی وغیره هستند، فرقه گرایی را دامن می زند.

بدیهی است که پیش از ورود به هر اتحاد عملی با این طیف، سابقه سیاسی و تعداد  فعالینش و فعال بودنشان مورد بررسی دقیق قرار خواهد گرفت و مورد به مورد به آنها برخورد خواهد شد. بدیهی است که مارکسیست های انقلابی در اتحاد عمل ها با پیش شرط ها و معیار های خود،  اما توافقات حداقلی، مورد توافق طرفین شرکت خواهند کرد.

پیش شرط مارکسیست های انقلابی برای ورود به اتحاد عمل با این طیف نا همگون و غیر مارکسیست، رعایت دمکراسی درونی و حق انتقاد و برخورد به نظریات آنها در رسانه ها  عمومی و برنامه های تلویزیونی است. از اینرو مبارزه نظری با این اپوزیسیون در اتحاد عمل ها می تواند تاثیراتی در پایه ها و حتی رهبری این اپوزیسیون بگذارد.  چنانچه این اصل توسط رهبران این سازمان ها رعایت نگردد تداوم اتحاد عمل ها متوقف و یا صرفا مقطعی خواهد بود. برای تداوم اتحاد عمل درازمدت (اتحاد عمل ویژه )، محترم شمردن حق انتقاد و بحث سیاسی و نظری با رعایت احترام متقابل باید رعایت شود، در غیر اینصورت تداوم کار مشترک امکان پذیر نخواهد بود.

تفاوت اتحاد عمل با «جبهه واحد کارگری» چیست؟

اتحاد عمل ها و جبهه ها ی کارگری و اجتماعی از جمله «جبهه واحد کارگری» در محتوا (مضمون) تفاوتی با هم ندارند. اما، در شکل با هم متفاوتند. همانطور که ما وسایل نقلیه متفاوتی مانند  دوچرخه، خودرو، و اتوبوس می توانیم داشته باشیم که هدف همه آنها انتقال  سرنشین ها از یک نقطه به نقطه دیگر است. اما اشکال آنها و سرنشین ها آنها متفاوت اند.

برای نمونه اتحاد عمل حتی می تواند بین دو نفر با عقاید مختلف حتی متضاد بر اساس یک عمل مشترک صورت گیرد. در صورتی که در جبهه های مختلف صدها هزار نفر با تعلقات مختلف سیاسی می توانند شرکت داشته باشند. برخی از جبهه ها صرفا متشکل از کارگران است مانند «جبهه واحد کارگری»، برخی جبهه های اجتماعی متشکل از  گرایشات مختلف نظری و گاه متضاد طبقاتی مانند «جبهه واحد ضد امپریالیستی» است.

منشأ  اتحاد عمل از کجا سر چشمه می گیرد؟

منشأ اتحاد عمل یا «وحدت در عمل با مخالفان سیاسی، آزادی مباحثات و نقد به آنها»  در نظریات  کارل مارکس ۱۸۴۸  نهفته است. سپس در روند تدارک انقلاب اکتبر ۱۹۱۷  روسیه از سال ۱۹۰۳ تا ۱۹۱۷ در حوزه سازماندهی توسط  ولادیمیر لنین  طرح و اجرا شد. نهایتاً در سال ۱۹۲۰ توسط ولادیمیر لنین در کتاب «بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم» در مقابل فرقه گرایان مارکسیست  زمان خود، به بهترین و قاطع ترین شکلی فرموله شد و انتشار یافت. لنین این کتاب را  به عنوان مهمترین جنبۀ تئوری مارکسیستی در حوزه سازماندهی به کنگرهٔ دوم کمینترن (بین الملل سوم) ارائه داد .

کارل مارکس و ولادیمیر لنین  از زمرهٔ نظریه پردازانی در جنبش کارگری قرن ۱۹ و ۲۰ به شمار می روند  که همواره در جستجوی یافتن راه کارهای عملی و واقعی برای تحقق نظریات خود بودند.  آنها به مثابه انقلابیون کمونیست  برای یافتن راه های عملی تدارک انقلاب دست به بررسی های نظری زدند. آنها پیش از «تئوریسین» شدن، کمونیست های انقلابی جنبش کارگری بودند. از اینرو  همواره راه و روش  عملی برای رسیدن به نظریات مطروحه را  نشان می دادند.

«تئوری» مارکس و لنین در دو بخش پیوند خورده با هم مشاهده می شد:

اول، تئوری به مثابه تحلیل وضعیت اقتصادی و نظری و فلسفی.

دوم،  تئوری در حوزه سازماندهی برای تحقق  عملی نظریات و تحلیل های اقتصادی و سیاسی شان.

از اینرو کارل مارکس و ولادیمیر لنین در دوران حیات سیاسی شان، چه بیرون و چه درون احزاب خود همواره با انحرافات چپ روانه و فرقه گرایانه که  نظریات آنها در حوزه سازماندهی را  درک نمی کردند، مبارزه سیاسی قاطع  و بی رحمانه ای در جهت خنثی سازی و نهایتاً  طرد  آنها از احزابشان داشته اند.

مقابله کارل مارکس با فرقه گرایان (۶)

مارکس در نخستین دخالت سیاسی خود در حوزه سازماندهی در مانیفست کمونیست ۱۸۴۸ پس از توضیحات در مورد ضرورت سرنگونی سیادت بورژوازی چنین نوشت:

«..در آلمان حزب کمونيست، تا زمانى که بورژوازى روش انقلابى دارد، همراه بورژوازىبر ضد سلطنت مستبده و مالکين فئودال و خرده بورژوازى ارتجاعى گام برميدارد.ولى حزب کمونيست حتى لحظه‌اى هم از اين غافل نيست که حتى‌المقدور، در مورد تضاد خصمانه بين بورژوازى و پرولتاريا، شعور و آگاهى روشنترى در کارگران ايجاد کند تا کارگران آلمانى بتوانند بلافاصله از آن شرايط اجتماعى و سياسى که سيادت بورژوازى بايستى ببار آورد مانند حربه‌اى بر ضد خود او استفاده کنند و فورا پس از برانداختن طبقات ارتجاعى در آلمان، مبارزه بر ضد خود بورژوازىرا شروع نمايند…» کارل مارکس ، بیانیهٔ کمونیست (۸)فصل چهارم، ۱۸۴۸

مارکس  این موضوع را  برای نخستین بار  در جنبش کارگری با شفافیت اعلام می کند که در مقابل  سلطنت مستبده و مالکین فئودال،   «کمونیست»ها (البته منظور مارکس «نهضت کمونیستی» است. ضمناً در آن موقع «حزب کمونیست» وجود نداشت) با بورژوازی همراه و متحد خواهند بود ،  اما حتی لحظه ای از نقد به  آنها غافل نمی مانند که پس از سرنگونی استبداد حاکمه  به مبارزه با خود بورژوازی ادامه دهند.

کارل مارکس تا آخر حیاتش این تاکتیک را برای یافتن راه حل عملی برای تحقق سرنگونی سیادت بورژوازی توسط پرولتا ریا، در دورانی که تناسب قوا به نفع پرولتاریا نیست و آمادگی  تسخیر قدرت سیاسی هنوز وجود ندارد، ادامه داد.

کارل مارکس در این نظریه به وضوح تفاوتی قایل می شود بین قدرت دولتی (استبداد بلفعلضد انقلابی) و  بورژوازی در اپوزیسیون (گرایش بلقوهضد انقلابی). به سخن دیگر، کارل مارکس به روشنی مشاهده می کرد که پرولتاریا  در شرایطی نیست که قدرت بالفعل  ضد انقلابی را سرنگون کند، از اینرو با نیرو بالقوهضد انقلابی وارد اتحاد مشترک می شود (اما با افشای سیاسی آن جریانی که زمانی بلفعلضد انقلابی شد، تعیین تکلیف کند).

متکی بر این تحلیل علمی و  واقع بینانه، مارکس در بین الملل اول ۱۸۶۴- ۱۸۷۲ در اتحاد با همان سوسیالیست های تخیلی مانند رابرت اوون و سن سیمون و  آنارشیست ها و خرده بورژٰوا های چپ به اتحاد در عمل ادامه داد. لازم به ذکر است که بسیاری از سوسیالیست های تخیلی وقت مانند رابرت اوون  مخالف مبارزه طبقاتیِ، اعتصاب کارگری و حتی انقلاب بودند. رابرت اوون  خود یک سرمایه دار بزرگ در اسکاتلند بود.  اما کماکان کارل مارکس با او در صف متحد در درون یک حزب بین المللی در مقابل دشمن واحد باقی ماند،  و در عین حال به نقد بیرحمانه آنها در تمام سطوح  نظری بی وقفه ادامه داد.

کارل مارکس با این موضع گیری شفاف  و منطقی بود که تحقق انقلاب سوسیالیستی را به شکل واقعی در جامعهٔ پیچیدهٔ سرمایه داری به نمایش گذاشت.

با همین روش مارکس در ۱۸۸۰ در برنامه «حزب کارگران فرانسه» با طرح بخش «برنامه حداقل»  (تاکید بر مطالبات اتحادیه های کارگری و اتحاد با آنها در  مقابل دولت سرمایه داری)، به مثابه یک تاکتیک تأکید ورزید. این موضع گیری مورد سرزنش و تهاجم دو تن از رهبران  فرقه گرای حزب کارگران فرانسه  به نام «ژول گید» و «پُل لافارگ» (داماد کارل مارکس) قرار گرفت (که گویا پرولتاریا خود به اتکا به نیروی خود  آماده قدرت گیری سیاسی است و نیازی به طرح مطالبات حداقل و عمل مشترک با اتحادیه های کارگری ندارد ). در مقابل این مواضع فرقه گرایانه کارل مارکس (بنا بر نامه انگلس به کنراد اشمیت ۱۸۹۰)  اعلام کرد که :«آنچه که میدانم این است که من مارکسیست نیستم»! به سخن دیگر کارل مارکس به طنز  با مشاهده این فرقه گرایان  به شکل وارونه گفت: اگر اینها خود را مارکسیست می دانند، «من مارکسیست نیستیم»! یعنی این رهبران حزب کارگران فرانسه با اتخاذ چنین مواضع چپ روانه ای دیگر مارکسیست نیستند!

مقابله ولادیمیر لنین با فرقه گرایی و «چپ روی در کمونیسم»

لنین چکیده و  جمع بندی تجارب بیش از دو دهه مبارزه تشکیلاتی خود  را  دو سال پیش از کناره گیری اجباری به علت سکته و فلج شدنش از فعالیت در  حزب کمونیست شوروی (و  ۴ سال پیش از مرگش ) برای نسل انقلابیون مارکسیست در سطح جهانی کتابی در حوزه سازماندهی در سال ۱۹۲۰ تحت عنوان «بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم»(۷) در مقابل فرقه گرایان مارکسیست  زمان خود نوشت. در این کتاب به بهترین و قاطع ترین شکلی  نظریات سازماندهی او فرموله شد . لنین این کتاب را  به عنوان مهمترین جنبه تئوری مارکسیستی در حوزه سازماندهی به کنگرهٔ دوم کمینترن (بین الملل سوم ۱۹۱۹) ارائه داد . این کتاب را در واقع می توان به عنوان مانیفست روش سازماندهی برای تدارک انقلاب سوسیالیستی شناخت.

آیا می توان تنها با پذیرش «تئوری لنینی حزب» و رد تاکتیک ها ی لنین در مورد شیوه برخورد به فرقه گرایی و فرصت طلبی خود را «لنینیست» دانست؟

خیر! کسی نمی تواند «لنینیست» باشد اگر فقط نکات استراتژیک لنین را قبول داشته باشد. فردی نمی تواند دراستراتژی لنینیست باشد اما در تاکتیک آنارشیست! زیرا تمامی استراتژی حزب لنینی را تاکتیک های او علیه فرصت طلبان و علیه فرقه گرایان دوران خود شکل داد. بدون بکاری گیری این تاکتیک ها هرگز استراتژی حزب لنینی توفیق نمی یافت  (یعنی پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه  تضمین نمی شد). پذیرش این دو با هم (یعنی هم استراژی و هم  تاکتیک های سازماندهی) بیان کننده «لنینیسم» است.

این اقدامات تاکتیکی از ۱۹۰۳ توسط لنین اجرا شد. در ابتدا، مبارزه با فرصت طلبی منشویک ها صورت گرفت (تاکتیک ها تعرضی) و در دوره بعد مبارزه با فرقه گرایی در درون حزب (تاکتیک های مصالحه و سازش با همان منشویک ها و احزاب بورژوا). این نکات را خود لنین به روشنی بیان می کند. او معتقد است  تنها با خنثی سازی فرقه گرایان و  انزوای آنها تا سرحد اخراج آنها از حزب بلشویک بود که مصالحه هایی برای کسب اعتبار و جلب اکثریت کارگران در راستای تدارک انقلاب سوسیالیستی هموار شد.

لنین می نویسد:

«….احزاب انقلابی بايد معلومات خود را تکميل کنند. آن ها طرز تعرض را آموختند. حالا می بايست بدين نکته پی ببرند که اين علم بايد با علم ديگری تکميل گردد و آن اين که چگونه بايد صحيح تر عقب نشينی کرد. می بايست بدين نکته پی برده شود. و طبقه ی انقلابی با تجربه تلخ خود بدين نکته پی می برد- که بدون آموختن شيوه تعرض صحيح و عقب نشينی صحيح نمی توان پيروز گرديد…علت اين که بلشويک ها بدين نتيجه نائل آمدند فقط آن بود که انقلابيون  عبارت پردازی را که نمی خواستند به اين نکته پی ببرند که بايد عقب نشينی کرد،و  بايد طرز عقب نشينی را بلد بود و بايد حتماً شيوه کارعلنی در ارتجاعی ترين   پارلمان ها، در ارتجاعی ترين سازمان های اتحاديه ای کئوپراتيوی، سازمان های بيمه و غيره آموخت، بی رحمانه افشا و اخراج کردند…»

لنین هموازه تاکید کرد استفاده از تاکتیک سازش و عقب نشینی و مصالحه  حتی با احزاب بورژوا بود که منجر به پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه شد.  او  کسانی که در هر مورد با مشاهده مشکلات سیاسی «امتناع» را پیشه می گیرند به تمسخر می کشاند و سیاست آنها را «کودکانه » توصیف می کند.

«مردود اعلام کردن سازش ها به مثابه یک«اصل»،‌ یا رد کردن جایز شمردن سازش ها به  طور کلی،  به هر شکل آن، یک برخورد کودکانه است. یک رهبر سیاسی که میل دارد تا برای پرولتاریای انقلابی مفید واقع شود، باید وجه تمایزی میان موارد مشخص سازش های نابخشودنی و سازش هایی که بیان فرصت طلبی و خیانت است، ‌قایل شود».

«…بايد متذکر شويم که پيروزی بلشويک ها بر منشويک ها نه تنها در دوران قبل از انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ بلکه پس از اين انقلاب نيز مستلزم آن بود که تاکتيک مانور، سازشکاری و مصالحه به کار برده شود….»

لنین تاکید می کند این شیوه سازش و مصالحه با مخالفین از جمله احزاب بورژوا حتی پس از انقلاب اکتبر و تسخیر قدرت پرولتاریا نیز ادامه یافت. او امتناع کردن از اتحاد با سایرین را مضحک قلمداد می کند.

«….سراپای تاريخ بلشويزم، خواه قبل و خواه بعد از انقلاب اکتبر، سرشار از موارد سازشکاری و مصالحه با احزاب ديگر و از آن جمله با احزاب بورژوائی است! …از  پيش امتناع ورزيدن از مانور و استفاده از تضاد منافع (ولو تضاد موقتی) بين دشمنان و امتناع از سازش کاری و مصالحه با متفقين احتمالی (ولو موقتی، ناپايدار، متزلزل و مشروط)…{این امتناع ورزی ها}، بی اندازه مضحک نيست؟ آيا اين شبيه نيست به اين که ما به هنگام صعود از کوه دشواری که تا کنون اکتشاف نشده و پای کسی بدانجا نرسيده است از پيش امتناع ورزيم از اين که گاهی با پيچ و خم بالا برويم، گاه به عقب باز گرديم و از سمت انتخاب شده صرف نظر کنيم و سمت های گوناگونی را آزمايش نمائيم؟…»

لنین ادامه می دهد:

«….لزوم توسل به مانور و سازش کاری و مصالحه  با گروه های گوناگون پرولترها و احزاب گوناگون کارگران و   صاحب کاران خرده پا،و آن هم لزوم بی چون و چرای اين عمل برای پيشاهنگ پرولتاريا، برای بخش آگاه آن، يعنی برای حزب کمونيست از ضرورت مطلقی برخوردار است. ..»

لنین در مورد کسانی که مصالحه یا سازش را رد می کنند و تصور می کنند مبارزه با بورژوازی به مفهوم عدم مصالحه و سازش و عقب نشینی است، و یا فکر می کنند مصالحه با  جریانات اپوزیسیون بورژوا  یک «گناه کبیره» است را مردود اعلام می کند.  لنین این فرقه گرایان پا در هوا را به باد تمسخر می گیرد. او نشان می دهد که با حفظ اصول می توان مصالحه کرد و طرف مقابل را  از لحاظ سیاسی خلع سلاح کرد. او مصالحه تاکتیکی را از مصالحه استراتژیک جدا می کند و تفاوت این دو  را توضیح می دهد.

«مصالحه را «از نظر اصولی» نفی کردن و هيچ گونه مصالحه ای را به طور کلی جايز نشمردن آن چنان عمل کودکانه ايست که حتی مشکل است آن را جدی تلقی کرد . سياستمداری که می خواهد برای پرولتاريای انقلابی مفيد باشد بايد بتوانند موارد مشخص  اين قبيل مصالحه ای را که جايز نيستند و اپورتونيزم و خيانترا منعکس می سازند تميز دهد»

لنین ادامه می دهد:

«…مصالحه داريم تا مصالحه. بايد توانست اوضاع و شرايط مشخص را در مورد هر مصالحه يا هر يک از انواع مصالحه ها مورد تحليل قرار داد. بايد ياد گرفت بين شخصی که به راهزنان پول و اسلحه داده است تا از ميزان شرّ آنان بکاهد و امر دستگيری و تيرباران آن ها را تسهيل نمايد و شخصی که به راهزنان پول و اسلحه می دهد تا در غنائم راهزنانه شريک گردد، فرق گذاشت. اين يک مثال ساده ی کودکانه است و حال آن که در سياست کار هميشه به اين آسانی نيست. ولی کسی که بخواهد برای کارگران نسخه ای از خود اختراع کند که برای کليه موارد زندگی تصميمات قبلاً حاضر و آماده ای را در بر داشته باشد يا تضمين دهد که در سياست پرولتاريای انقلابی هيچ گونه دشواری و وضع پيچيده ای پيش نيايد، وی را بايد صاف و ساده شارلاتان ناميد….»

«اتحاد عمل» زمانی موجه است که طرف مقابل دارای پایه توده ای و یا حداقل اعتبار میان کارگران  داشته باشد.

خیر! چنین فرضی نادرست است. اتحاد عمل می تواند  حتی میان دو نفر هم صورت گیرد. در ایجاد یک اتحاد عمل ملاک نه تعداد افراد شرکت کننده و نه پایه طبقاتی آن  است. اقدام مشترک یک کمونیست در خارج از کشور با یک لیبرال دمکرات در خارج از کشور کماکان یک اتحاد عمل است. زیرا این اتحاد هم همان مضمونی را دارا است که یک جبهه واحد کارگری و یا یک جبهه ضد امپریالیستی چند صدهزار نفره داراست. روش و شیوه کار یکی است: «وحدت در عمل با مخالفان سیاسی، آزادی مباحثات و نقد به آنها»  .

لنین پیروزی بر دشمنان سیاسی را مستلزم استفاده از هر روزنه ای با هر درجه از اتحاد با هر گرایشی حتی «غیر قابل اعتماد» جایز می دانست. او بر این اعتقاد است که هر کس این موضوع را درک نکند «هیچ چیز از مارکسیسم و سوسیالیسم علمی» درک نکرده است:

«….پيروزی بر دشمن …فقط در صورتی ممکن است که …از هر شکافیدر بين دشمنان هر قدر هم که کوچکباشد و از هرگونه تضاد منافع بين بورژوازی کشورهای مختلف و بين گروه ها و انواع مختلف بورژوازی در داخل هر يک از کشورها و نيز از هر امکانی هر قدر هم که کوچک باشدبرای به دست آوردن متفق توده ای، حتی متفق موقت، مردد، ناپايدار، غير قابل اعتماد و مشروط حتماً و با نهايت دقت و مواظبت و احتياط ماهرانه استفاده شود. کسی که اين مطلب را نفهميده باشد هيچ چيز از مارکسيسم و به طور کلی از سوسياليسم علمی معاصر نفهميده است….»

لنین در پاسخ به فرقه گرایان این موضوع را به روشنی بیان می کند که چنین اقداماتی حتی زمانی که  خودش همراه با چند نفر بود با مخالفان سیاسی با محفوظ داشتن حق انتقاد شکل گرفت:

«…سوسيال دموکرات های انقلابی روس قبل از سقوط تزاريزم بارها از خدمات ليبرال های بورژوا استفاده کرده اند،يعنی با آن ها مصالحه های عملی زيادی  نموده اند و در سال های ۱۹۰۱- ۱۹۰۲، قبل از اين که هنوز بلشويزم پديد آيد، هيئت تحريريه ی قديمی «ايسکرا» (اعضاء اين هيئت تحريريه عبارت بودند. از پلخانف، اکسلرود، زاسوليچ، مارتف پوترسف و من)..با استرووه رهبر سياسی ليبراليسم بورژوازی رسماً عقد اتحاد سياسی بست، …و در عين حال توانست مبارزه ی مسلکی و سياسی خود را بر ضد ليبراليسم بورژوازی و کوچک ترين تجليات نفوذ آن در داخل جنبش کارگری بدون وقفه و به شيوه ای کاملاً بی امان ادامه دهد. بلشويک ها پيوسته همين سياست را ادامه  می دادند.

لنین در ادامه اشکال مختلف اتحاد عمل های با جریان های غیر کارگری و غیر کمونیستی توضیح می دهد:

«…از سال ۱۹۰۵ آن ها به طور سيستماتيک از اتحاد طبقه ی کارگر با دهقانان در مقابل بورژوازی ليبرال و تزاريزم دفاع می کردند ولی در عين حال هيچ گاه از پشتيبانی از بورژوازی عليه تزاريسم ابا نداشتند و مبارزه ی مسلکی و سياسی به کلی آشتی ناپذير خود را عليه حزب بورژوا- انقلابی دهقانان، يعنی سوسياليست رولوسيونرها، قطع نمی کردند و آن ها را به عنوان دموکرات های خرده بورژوائی، که کاذبانه خود را  در اعداد سوسياليست ها قلمداد می کردند، رسوا می ساختند. در سال ۱۹۰۷ بلشويک ها برای مدت کوتاهی در دوران انتخابات دوما با «سوسيال رولوسيونرها» وارد يک ائتلاف سياسی رسمی شدند. از سال ۱۹۰۳ تا ۱۹۱۲ پيش می آمد که ما با منشويک ها طی چند سال متوالی رسماً در يک حزب واحد سوسيال دموکرات کار می کرديم ولی هيچ گاه مبارزه ی مسلکی و سياسی خود را عليه آن ها که اپورتونيست و ناقل نفوذ بورژوازی در داخل پرولتاريا بودند، قطع نمی کرديم. در دوران جنگ، ما با «کائوتسکيست ها» با منشويک های چپ (مارتف) و با بخشی از «سوسيال رولوسيونرها» (چرنف، ناتانسون) تا اندازه ای مصالحه نموديم و در سيمروالد و کينتال با آن ها در يک جا نشستيم و بيانيه های مشترک منتشر ساختيم ولی هيچ گاه مبارزه ی مسلکی و سياسی خود را با «کائوتسکيست ها» مارتف و چرنف قطع نکرديم و آن را تضعيف ننموديم ..در همان لحظه ی انقلاب اکتبر ما با دهقانان خرده بورژوا وارد يک ائتلاف سياسی غيررسمی ولی بسيار مهم (و بسيار توفيق آميز) شديم و برنامه ارضی اس ارها را تماماً و بدون کوچک ترين تغييری پذيرفتيم يعنی به مصالحه مسلم حاضر شديم تا به دهقانان ثابت نمائيم که ما نمی خواهيم بر آن ها فرماندهی کنيم بلکه خواهان سازش با آن ها هستيم. در عين حال ما به «اس ارهای چپ» پيشنهاد ائتلاف سياسی رسمی با شرکت در دولت نموديم ( وبه زودی آن را عملی ساختيم). ولی  آن ها پس از انعقاد صلح برست اين ائتلاف را بر هم زدند و سپس در ژوئيه   سال ۱۹۱۸ کار را به عصيان مسلحانه و بعدها به مبارزه ی مسلحانه عليه ما کشاندند…»

با تشکیل اتحاد ها  با غیر کمونیست ها  امکان دارد مارکسیست های انقلابی دچار خطا و یا مورد سوء استفاده قرار گیرند. برای اینکه دچار خطا نشده و  یا حربه ای به دست دشمنان سیاسی برای انتقاد  به ما داده نشود، آیا بهتر نیست از اتحاد امتناع شود؟

خیر! این روش درستی نیست. مارکسیست ها نمی توانند سیاست ها و تاکتیک های خود را بر اساس این ملاحظات کنار بگذارند. دشمنان خرده بورژوا مارکسیست ها به هر عمل مارکسیست ها با هدف تخریب ، ایراد می گیرند.   لنین به این  برخوردهای محافظه کارانه چنین پاسخ می دهد:

«…آن چه که در مورد افراد صدق می کند، با تغييرات لازمه، در مورد سياست و احزاب  نيز صادق است. عاقل آن کسی نيست که اشتباه نمی کند. چنين کسانی يافت نمی شوند و ممکن نيست يافت شوند. عاقل کسی است که اشتباهاتی را که چندان مهم نيست مرتکب می شود و   می تواند آن ها را به آسانی و به سرعت رفع نمايد…»

لنین در مقابل فرقه گرایانی که با «ترس پراکنی»  مبلغ امتناع از اتحاد عمل ها با مخالفان سیاسی می شوند، چنین می نویسد:

«کسی که بخواهد …تضمين دهد که در سياست پرولتاريای انقلابی هيچ گونه دشواری و وضع پيچيده ای پيش نيايد، وی را بايد صاف و ساده شارلاتان ناميد».

اتحاد عمل ها با گرایش مردد و رفرمیست به نفع آنها تمام شده و ما از این اتحاد فایده ای نخواهیم برد. افراد بی اعتبار بورژوا و خرده بورژوا از اعتبار ما کمونیست ها استفاده خواهند کرد. در نتیجه امتناع از شرکت در اتحاد عمل جایز است.

این استدلال های فرقه گرایانه به هیچ وجه درست نیست و ناشی از بد فهمی تاکتیک های انقلابی است. لنین در مورد این استدلال های چپ روانه بر این اعتقاد است که اتحاد عمل ها برعکس به نفع مارکسیست ها تمام می شود:

«…..دموکرات های خرده بورژوا  (و از آن جمله منشويک ها) ناگزير بين بورژوازی و پرولتاريا،  بين دموکراسی بورژوائی و نظام شوروی، بين رفرميزم و انقلابی گری بين کارگر دوستی و ترس از ديکتاتوری پرولتری و غيره مرددند. تاکتيک صحيح کمونيست ها بايد اين باشد که از اين ترديدها استفاده نمايند و ابداً نسبت به آن بی اعتناء نباشند؛ اين استفاده مستلزم آنست که نسبت به عناصری که به سوی پرولتاريا روی آور می گردند در آن زمان و در آن حدودی که به سوی وی روی آور می گردند گذشت هائی بشود و در عين حال عليه کسانی که به سوی بورژوازی روی آور می گردند مبارزه شود. نتيجه ی به کار  بستن اين تاکتيک صحيح اين شد که منشويزم بيش از پيش در کشور ما متلاشی گرديد و متلاشی می گردد و پيشوايانی را که خط مشی اپورتونيستی خود را ادامه می دهند مصرانه مجزا و منفرد می سازد و بهترين کارگران و بهترين عناصر را از اردوگاه دموکراسی خرده بورژوائی به اردوگاه ما می کشاند….»

یادداشت ها:

۱-درباره ی وحدت اصولی کمونیست ها: در راستای همگرایی چپ

http://militaant.com/?p=2643

۲-حزب ابزار برافروختن اخگر به شعله: در دفاع از مارکسیزم انقلابی، علیه رادیکالیزم خرده بورژوایی، مازیار رازی ۱۳۸۴

http://militaant.com/?p=285

۳- در مورد مفهوم برنامۀ سوسیالیستی

http://militaant.com/?p=4332

۴-اتحاد عمل اپوزیسیون

http://militaant.com/?p=9041

۵- مقابله با فرقه گرایی

http://militaant.com/?p=9090

۶- بیانیهٔ کمونیست، کارل مارکس ۱۸۴۸

https://www.marxists.org/farsi/archive/marx/works/1848/manifest/manifest-titr.htm

۷- بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم، ولادیمیر لنین، ۱۹۲۰

https://www.marxists.org/farsi/archive/lenin/works/1920/bimari.pdf

این کتاب توسط  کانال تلگرامی «اندیشه چپ» خوانده شده است

https://t.me/MarxistEnghelabi/1215

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران