ملی کردن صنایع و مدیریت کارگری / لئون تروتسکی

ملی کردن صنایع و مدیریت کارگری PDF

این مقاله را لئون تروتسکی در ۱۲ مه ۱۹۳۹ نوشته است. مقاله به درخواست یک سندیکالیست مکزیکی گارسیا تروینو نوشته شده است. تروینو درون اتحادیه های کارگری مکزیک به مبارزه با سیاست های حزب استالینیست پرداخته بود. زمینه اصلی جدال وی بحث در مورد ملی شدن صنایع نفت و راه آهن توسط دولت بورژوازی مکزیک و نیز فراخواندن اتحادیه های کارگری به نظارت در امر تولید از جانب آن دولت بود.

این مقاله برای نخستین بار به زبان فرانسه در نشریه ی بین الملل چهارم منتشر شده و متن انگلیسی آن در آثار لئون تروتسکی ۳۹- ۱۹۳۸ آمده است.

در کشورهایی که از نظر صنعتی واپس مانده اند سرمایه ی خارجی نقش تعیین کننده ای ایفا میکند. ضعف بورژوازی بومی در برابر پرولتاریای بومی شرایط ویژه ای در مورد قدرت دولتی ایجاد میکند. حکومت میان سرمایه داخلی و خارجی و میان بورژوازی ملی ناتوان و پرولتاریای به نسبت مقتدر تغییر جهت میدهد. این نکته به شیوه ی ویژه ای به حکومت منش بناپارتیستی می بخشد. حکومت به اصطلاح ماورا طبقات نمودار میشود، عملا یا بدل به ابزار سرمایه داری خارجی میگردد و پرولتاریا را تحت فشار دیکتاتوری پلیس باقی نگه میدارد و یا در مقابل پرولتاریا مانور میدهد و حتی گاه در این راه چندان پیش میرود که به پرولتاریا امتیاز میدهد تا (سرمایه ی داخلی) در مقابل سرمایه داران خارجی درجه ای از آزادی را به دست آورد.

سیاست موجود دولت مکزیک درحالت دوم است وبزرگترین نتیجه آن هم ملی کردن صنایع راه آهن و نفت می باشد.
این اقدامات کاملا در حوزه عملکرد سرمایه داری دولتی جایی دارند با این همه در یک کشور نیمه مستعمره، سرمایه داری دولتی خود را تحت فشار شدید سرمایه خارجی و ابزار آن خواهد یافت و بدون حمایت فعال کارگران نمی تواند خود را باقی نگه دارد. به این دلیل است که تلاش می کند تا در عین حال که سر رشته امور را در دست دارد، جهت نهادها و سازمانهای کارگری مسوولیت عمده ای در امر تولید در بخش های ملی شدن قائل گردد.

سیاست یک حزب کارگری در این میانه باید چه باشد؟ البته واضح است این فرض اشتباهی جبران ناپذیر و فریبی آشکار خواهد بود که راه سوسیالیسم نه در مسیر انقلاب پرولتری بلکه در راستای ملی شدن چند شاخه صنعتی توسط دولت بورژوازی و حتی انتقال آنها بدست نهادهای کارگری است.اما مسئله این نیست، دولت بورژوایی خود شاخه های از صنعت را ملی کرده و از کارگران درخواست کرده تا مدیریت این صنایع ملی شده را به عهده بگیرند.البته می توان از مسئله با بیان این  نکته (که حقیقت هم دارد) طفره رفت که غیر از اینکه پرولتاریا قدرت را یکسره تسخیر کند، هر راه دیگری و از آن جمله شرکت از طریق اتحادیه های کارگری در مدیریت کارخانه های سرمایه داری، نتایج سوسیالیستی به بار نخواهد آورد. با این همه یک چنین استدلال و سیاستی از جانب شاخه انقلابی، سیاستی منفی است وبه وسیله توده ها درک نخواهد شد ودر واقع صرفا مواضع فرصت طلبانه را تقویت خواهد کرد. برای یک مارکسیست مسئله این نیست که با دستهای بورژوازی سوسیالیسم را بنا کند، بلکه باید از شرایطی که به او در سرمایه داری دولتی ارائه می شود، بهره گیرد و جنبش انقلابی کارگران را رشد دهد.

شرکت در پارلمان های بورژوازی هم دیگر نتایج مثبت و مهمی به بار نمی آورد و حتی تحت شرایط ویژه ای به ایجاد یاس در نمایندگان کارگری منجر می شود، اما این نکته دلیل کافی جهت تسلیم به سیاست ضد پارلمانتاریستی نیست.

درست نیست که سیاست شرکت کارگران در مدیریت صنایع ملی شده را یا شرکت سوسیالیستها دریک حکومت بورژوازی (که ما بدان عنوان وزارت خواهی داده ایم) مقایسه نمائیم. تمام شرکت کنندگان درحکومت با قید و بند به هم وابسته اند، حزبی که درحکومت شرکت می کند، در قبال مجموعه سیاستهای حکومتی تسلیم ومسئول است. درحالیکه شرکت در مدیریت بخش های معینی از صنعت امکان کامل ضدیت سیاسی را نفی نمی کند. به فرض اینکه نمایندگان کارگران در اقلیت مدیریت کارخانه باشند، باز آنان حق هرگونه اعلام و انتشار نظریات و پیشنهادات خود را که بویسله اکثریت مردود شده دارا هستند و می توانند آن همه را به اطلاع کارگران برسانند.

شرکت اتحادیه های کارگری در مدیریت صنایع ملی شده میتواند با شرکت سوسیالیست ها در حکومت های محلی قیاس شود. آنجا گاه سوسیالیست ها اکثریت را بدست می آورند و حتی قادر به اجرای برنامه اقتصادی عمده ای هم در سطح محلی می شوند. در حالی که بورژوازی هنوز بر دولت سلطه دارد و قوانین مالکیت بورژوائی نیز ادامه دارند. اصلاح گرایان در این حکومت های محلی خود را بطور منفعل با رژیم بورژوایی انطباق می دهند. انقلابیون کاملا برعکس، هر چه بتوانند به جا می آورند تا به سود کارگران فعالیت کنند و در عین حال کارگران را در مواردی که هر قدم درست در سیاست محلی بدون تسخیر قدرت حکومتی توسط کارگران ممکن نیست، آموزش سیاسی دهند.

البته محققا این تمایز در قیاس ما وجود دارد که در زمینه حکومت محلی، کارگران برخی مواضع را از طریق انتخابات دمکراتیک بدست آورده اند. در حالیکه در زمینه صنایع ملی شده، حکومت آنان را به در دست گرفتن اختیار و به چند مقام دعوت کرده است. اما این تمایزی است صوری، چرا که در هر دو حالت بورژوازی نمیتواند کارگران را از فعالیت در برخی زمینه ها باز دارد و آنان از این واقعیت به سود خود استفاده می نمایند.

البته احمقانه خواهد بود که چشم خود را بروی مخاطرات ببندیم. مخاطراتی که از شرایطی ناشی شده اند که در آن اتحادیه های کارگری توانسته اند نقش رهبری را در صنایع ملی شده ایفا نمایند. پایه و اساس مخاطرات فوق مناسبات میان رهبران اتحادیه های کارگری با دستگاه سرمایه داری دولتی است که می تواند نمایندگان کارگری را به دولت بورژوایی مقید نماید. اما هر چه هم این خطر جدی باشد، باز بخشی است از یک خطر بزرگتر که دقیقا یک بیماری عام است یعنی تخریب بورژوایی دستگاه اتحادیه کارگری در دوران امپریالیستی، آنهم نه فقط در مراکز کهن متروپل، بلکه در کشورهای مستعمره، در واقع رهبران اتحادیه های کارگری در اکثر موارد، مامورین سیاسی بورژوازی و دولتش در درون طبقه کارگر هستند. در صنایع ملی شده آنها می توانند تبدیل به مامورین اداری مستقیم بورژوازی گردند  و عملا هم چنین شده اند. علیه این واقعیت راهی جز مبارزه جهت استقلال جنبش کارگری در کل و ایجاد هسته های انقلابی درون اتحادیه های کارگری در جزء وجود ندارد. هسته های کارگری در عین حال که وحدت جنبش اتحادیه گارگری را حفظ می نمایند قادر به مبارزه در جهت سیاست طبقاتی و ترکیب انقلابی ارگان های رهبری اتحادیه ها می باشند.
خطر دیگر در این مسئله نشسته است  که بانک ها و سایر موسسات سرمایه داری که به معنای اقتصادی کلمه یک شاخه مفروض صنعت ملی شده  بر آنها تکیه دارند، روش های ویژه تخریب را در پیش خواهند گرفت تا بر سر راه مدیریت کارگری هزاران مانع ایجاد کنند، آنرا بی اعتبار کنند و به شکست بکشانند. رهبران اصلاح گرا می کوشند تا با این خطر از طریق برآوردن خواست های سرمایه داران و به ویژه خود بانک ها روبرو شوند. رهبران انقلابی کاملا بر عکس از تخریب توسط بانک ها چنین نتیجه می گیرند که ضروری است بانک ها را هم ملی کرد و یک بانک ملی ایجاد نمود. واضح است که این مسئله را باید به مسئله تسخیر قدرت توسط طبقه کارگر پیوند زد.

موسسات گوناگون سرمایه داری خارجی و داخلی بدون شک توطئه ای را با همکاری نهادهای دولتی جهت ایجاد مانع در راه مدیریت کارگری صنایع ملی شده سازمان خواهند داد. از سوی دیگر سازمان های کارگری که در مدیریت شعبه های گوناگون صنایع ملی شده قرار دارند باید گرد هم آیند، تجربیات خود را با هم رد و بدل نمایند، به یکدیگر کمک مالی کنند و با دولت در مورد مسائل وام و غیره، متحداً روبرو شوند. روشن است که چنین دفتر مرکزی مدیریت کارگری شاخه های ملی شده صنعت باید در نزدیک ترین رابطه با اتحادیه های کارگری باشد.

جمع بندی کنیم: این زمینه جدید فعالیت در خود هم بزرگترین امکانات و هم عظیم ترین مخاطرات را نهفته دارد. خطر این است که از طریق اتحادیه های کارگری که تحت محفاظت قرار دارند، سرمایه داری دولتی بتواند کارگران را کنترل کند، آنان را وحشیانه تر استثمار نماید و مقاومت آنان را در هم بشکند. از سوی دیگر در این زمینه جدید امکانات انقلابی بسیار نشسته است،  هر گاه کارگران وضعیت خود را در بخش هایی از صنعت که بطور استثنایی دارای اهمیت هستند محکم نماید، قادر به رهبری تهاجم علیه تمامی نیروهای سرمایه و دولت بورژوائی خواهند بود. کدامیک از این امکانات درونی به عمل خواهد آمد؟ طبیعی است که پیش بینی ممکن نیست. مسئله به طور کامل به مبارزه گرایشات متفاوت درون طبقه کارگر، تجربیات خود کارگران و شرایط جهانی بستگی دارد. به هر حال برای به کار گرفتن این شکل نوین فعالیت در خدمت منافع طبقه کارگر و نه در خدمت اشرافیت و بوروکراسی کارگری صرفاً یک شرط ضروری است: وجود یک حزب مارکسیستی انقلابی که هر انحراف را به نقد گیرد، کارگران را آموزش دهد و رهبری کند، نفوذ بر اتحادیه های کارگری را گسترش دهد و حضور انقلابی کارگران را در صنایع ملی شده ضمانت کند.

ترجمه از: سارا مقدم (از دفترهای کارگری سوسیالیستی شماره ۵- بهمن ۱۳۷۰)

نشر میلیتانت militaant.com

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران