جنسیت و سرمایه داری: «پسره یا دختر؟»

قبل از این که اولین نفس مان را بکشیم، جامعه مسیری جلوی پای ما می گذارد که باید طی کنیم. قبل از این که حتی اسم خودمان را بدانیم، دیگران تصور می کنند خیلی چیزها دربارۀ ما می دانند.

اگر والدین ما هنوز بی خبرند، ماما نگاهی به لای پاهای کوچک مان اندازد و بلافاصله جنسیت مان را تعیین می کند. هرازچندگاهی پیش می آید این جنسیت روشن نباشد، که در این حالت از لفظ «دوجنسه» استفاده می کنیم. سیاست معمول این هست که اندام تناسلی را ناقص می کنند تا به این یا آن جنس تطبیق داده شود: حالا یا مؤنث یا مذکر. ولی به هر حال شما حق انتخاب ندارید.

جنسیت صرفاً یک «ایدۀ احمقانه» نیست که بتوانیم فراموش کنیم؛ بلکه در عوض جنسیت پیامدهایی واقعی برای شما دارد. جنسیت در تمام حوزه های جامعه و در هر نهاد قدرت ریشه های عمیقی دارد.

تحقیقات نشان داده بزرگسالانی که به آنان گفته می شود نوزاد دختر است، او را به مراتب کمتر از نوزادی که پسر باشد لمس و بغل می کنند. نوزادانی که به سختی می توانند خود را ابراز کنند، به دنیایی جنسیت زده معرفی می شوند که از آن ها انتظار می رود خود را با آن وفق دهند. کودکانی که با جنس مخالف بازی می کنند، «دوست پسر و دوست دختر» دارند. در همین زمان بازی ها است که کودکان آیندۀ جنسی خودشان را تصور می کنند.

مدارس برای پسران و دختران، روپوش ها، توالت ها و تیم های ورزشی متفاوتی دارند. دختران تشویق می شوند و ازشان انتظار می رود که در علوم انسانی و هنر و صنایع دستی پیشرفت داشته باشند و کمتر در ریاضی و علوم. پسرانی که از تئاتر و دخترانی که از فوتبال خوششان می آید، باید انتظار داشته باشند که در زمین بازی «اواخواهر» و« لِز» خطاب شوند.

قبل از این که کودکان امیال جنسی خودشان را درک یا تجربه کنند، می دانند که کدام یک قابل مجازات هستند. آموزش مسائل جنسی که تمرکزش روی دگرجنسگرایی است، باعث می شود کودکانِ گِی و یا لزبین احساس کنند که مریض و یا عجیب و غریب هستند. برای افراد تراجنسیتی – کسانی که جنسیتِ تحمیلی و قالب شده به خودشان را رد می کنند- مبارزه برای آزادی بیان و به رسمیت شناخته شدن تقریباً محال است. بیماری های روانی، آسیب به خود و خودکشی همگی جزئی از جامعۀ رو به رشد دگرباشان هستند.

دوران کودکی و نوجوانی باید دوره ای برای اجتماعی شدن، کشف کردن و آزمودن باشد. در عوض زنگ مدرسه و مدیر و وزارت آموزش و پرورش و اولیای ما هستند که زندگی مان را تنظیم می کنند. جنسیت نقشی کلیدی را در این کنترل ایفا می کند. این دوگانۀ سفت و سخت جنسیتی همه جا وجود دارد، و هرگونه سرپیچی و تخطی، از طریق محرومیت اجتماعی و تبعیض نهادینه شده مجازات می شود.

شاید شگفت زده شوید اگر بفهمید که علم هیچ پایه و اساس قابل استنادی برای نقش های جنسیتی پیدا نکرده است.

نشریۀ «ساینس» با افزودن به گنجینۀ پژوهش های موجود، سال 2015 گزارشی دربارۀ دانشمندان علم اعصاب منتشر کرد که مغز 1400 فرد را مطالعه کرده بودند تا ببینند که آیا ویژگی های «مذکر» و «مؤنث» وجود دارند یا نه. تلاش های متعدد آنان برای یافتن یک الگو و نقشۀ جنسیتی در مغز، برای 90 تا 100 درصد افراد شکست خورد.

جنسیت یک مقوله است – شبیه نژاد، ملیت، میل جنسی – که نحوۀ تعامل مردم با هم آن را می سازد و شکل می دهد. همان طور که مردم، جوامع و اقتصاد خود را به شکل های مختلف در زمان های مختلف سازماندهی می کنند، خانواده و روابط جنسی شان هم همراه آن تغییر می کند.

پس جامعۀ ما چگونه سازمان یافته؟

در جامعۀ سرمایه داری، یک اقلیت کوچک، مالک و قادر به کنترل ثروت عظیم جهان است. تولید به آن سمتی حرکت داده می شود که بیشترین سود را برای این اقلیت داشته باشد و نه به سوی آن چیزهایی که اکثریت مردم نیاز دارند. ثروتمندان، این محصولات را به یک بازار برنامه ریزی نشده می ریزند، به این امید که با بالاترین قیمت به فروش برسانند. سود بر دنیا حکمفرما است: برای حداکثر کردن سود، کارفرمایان باید ذره ذرۀ کارمان را با کمترین هزینه از ما بیرون بکشند. واداشتن کارگران به کار بیشتر با هزینۀ کمتر، از اهمیت مرکزی برای طبقه ای برخوردار است که کارگران را استخدام می کند.

همۀ این ها مستلزم انضباط آهنین، فرمانبرداری در محل کار و فرای آن است. برای افزایش کارایی، هر حرکت کارگران زیر نظر قرار می گیرد. کارگران برای بقای خود، به دستمزدهایشان وابسته اند، و بنابراین دلیلی دارند که روز بعد هم برای دور بعدی استثمار به سر کار برگردند. از آن جایی که کارگران می توانند تولید را متوقف کنند- منتها به شرط این که متحدانه دست از کار بکشند- پس باید کاری کرد که احساسِ ناتوانی بکنند، از هم جدا نگه داشته شوند، و به جان هم بیفتند.

با چنین روبط اجتماعیِ غیر انسانی و خشکی، خانوادۀ هسته ای در حکم چسبی است که ما را به این کارسخت و یکنواخت روزانه متصل می کند و به حفظ ثبات اجتماعی و کنترل بر طبقۀ کارگر یاری می رساند.

برای کارگری که از 9 صبح تا 5 عصر بیگاری می کشد، خانه، این مکان دنج و خصوصی، در حکم یک مأمن است. اما شوهران ممکن است در خانه احساس کنترل بیشتری داشته باشند تا در اداره که صرفاً مجری دستورات اند. اما کارگر، چه مرد باشد و چه زن، در خانه وابستگانی دارد که برای زندگی متکی به دستمزد او هستند. پس از این جهت هم تحت دیسیپلین است. آرزوی دست کشیدن از کار و یا در رفتن از زیر کار، فقط با فکر این که کودکان او نمی توانند روپوش مدرسه را تهیه کنند و یا غذای کافی بخورند، منتفی می شود.

بعد نوبت به کاری می رسد که عملاً در داخل خانه انجام می شود. پخت و پز، شستشو، بزرگ کردن کودکان و مراقبت از بیماران، برای جامعه ضروری هستند. در نظام سرمایه داری، زنان هستند که کارگران را هر روز برای دور دیگری از کار و کودکان را برای نظم و انضباط مدرسه و کار آماده می کنند.

اما این وظایف به جای این که یک مسئولیت اجتماعی باشند، قسمتی از کار خصوصی و بی مزد هستند که به صورت گسترده ای زنان در خانه انجام می دهند. ادارۀ آمار استرالیا، ارزش این کار خانگی را معادل با نیمی از تولید ناخالص داخلی استرالیا تخمین زده است. این صورت حسابی نیست که کارفرمایان و سیاستمداران بخواهند پرداخت کنند.

بنابراین نقش های جنسیتی در یک خانوادۀ هسته ای متشکل از زن و شوهر، خود به این برداشت کمک می کند که چنین کارهایی «نقش طبیعی» زنان هستند و احتیاج به جبران ندارند. زنانی که این نقش جنسیتی را به چالش می کشند، به چشم کسانی که «مثل یک زن واقعی عمل نمی کنند» دیده و تحقیر می شوند و به آن ها می گویند « به فرزندان خود فکر کنید»!

سازمان فوق العاده محافظه کار «بنیاد پدر استرالیا» همین استدلال را برای خانواده هسته ای و سرمایه داری می آورد. در جزوۀ «21 دلیل دربارۀ چرایی اهمیت مسائل جنسیتی» توضیح می دهد: «ازدواج متعهد مادام العمر بین یک مرد و زن برای اقتصاد به عنوان یک مجموعه خوب است». لنگر خانوادۀ هسته ای کمک می کند تا «مردان متأهل، تعهد کاری دراز مدت تری قبول کنند، دفعات کمتری کارشان را ترک کنند و عادات شخصی سالمتر و با ثبات تری داشته باشند».

جای تعجب نیست که ثروتمندترین و ممتازترین افراد جامعۀ ما بدترین تبعیض گرایان جنسیتی، همجنس گراستیزترین و مخالفین دوآتشۀ تراجنسیتی ها هستند: فقط به «حزب ملی لیبرال» فکر کنید و این که چه طور اخیراً طرح «مدارس امن» را تکه و پاره کرد. دقیقاً به همین خاطر در خانواده های سنتی سرمایه گذاری می شود که می تواند در لحظات حساس و سرنوشت ساز مانع فروپاشی این جامعۀ ناپایدار شود و طبقه کارگر را تحت کنترل نگه دارد.

هیچ یک از این ها طبیعی نیست. برای این که خانواده پذیرفته بشود، مردم باید اجتماعی شوند و نقش های خودشان را از روز اول بپذیرند. پس به دختران عروسک و کالسکۀ بازی داده می شود و به پسران کامیون، و این روند به همین ترتیب ادامه پیدا می کند. زمانی که جوانان به نیروی کار می پیوندند، سال ها تحمیل نقش های جنسیتی، آن ها را به طرف صنایع مشخص و الگوهای کار معین هدایت می کند. هنگامی که در محیط کار هستند، متوجه می شوند که زنان به طور قابل توجهی کمتر از همتایان مرد خود مزد می گیرند، که این نیز به نوبۀ خود خانواده و نقش جنسیتی را تقویت می کند.

گزارش جامعی که «شورای اتحادیه های کارگری استرالیا» منتشر کرده است، نشان می دهد که تنها ثبت حرف «F» (به معنی مؤنث) در شناسنامه، چه زیان اقتصادی عمیقی برای شما به دنبال خواهد داشت. گزارش «شکاف جنسیتی در پرداخت دستمزدها» در سال 2016 نشان می دهد که زنان با مدرک لیسانس، یک ونیم میلیون دلار کمتر از مردانی با سطح تحصیلات مشابه در طول زندگی خود مزد می گیرند.

صرف نظر از سطح آموزش، زنان می توانند 17.5 درصد تفاوت در پرداخت دستمزدِ تمام وقت را انتظار داشته باشند و تقریباً نیمی از آنان در فقر بازنشسته خواهند شد. چنین تبعیضی در دستمزد، این انگیزۀ اقتصادی را برای زنان ایجاد می کند که کارمزدی را کنار بگذارند و به انجام نقش جنسیتی خود در خانه بپردازند، از جمله پذیرش مسئولیت های مراقبت اولیه از کودکان.

به علاوه تفاوت دستمزد، کارگران را در مقابل یکدیگر قرار می دهد: مردان زنان را بابت پایین آوردن دستمزدها مقصر می دانند؛ زنان هم به طور قابل درکی از دست مردانی که سرزنش شان می کنند به تنگ می آیند. کارفرما هم این وسط حسابی پول به جیب می زند و به ریش همه شان می خندد.

جنبش های اجتماعی توده ای دهه های 1960 و 1970 برای رهایی جنسی یک چالش مهم در برابر ارزش های خانوادگی وضع موجود بود، و بسیاری از جنبه های زندگی درون خانوادگی را دگرگون کرد. مردان در حال حاضر خیلی بیشتر از قبل کارهای خانه و مراقبت از کودکان را انجام می دهند. داغ ننگی که به پیشانی مادران مجرد و مطلقه می چسبید، به صورت قابل توجهی کاهش یافته است. دگرباشان در سطح بین المللی، دستاوردهای عظیمی در زمینۀ حقوق ازدواج و فرزند خواندگی داشته اند.

همۀ این ها مثبت هستند. اما این را هم نشان می دهد که وقتی فشارهای اجتماعی این خطر را دارد که پرده ها را از نظم موجود کنار بزند، سیستم موجود می تواند خود را با تغییرات نظام خانواده تطبیق دهد، بی آن که از ساختار ماهوی آن صرف نظر کند. نظم غیر سنتی، در اطراف هنجارهای خانوادۀ هسته ای جا می گیرد، و در انجام این انطباق نقش های جنسیتی به شرایط جدیدی تبدیل می شوند. برای تمام این تغییرات، خانوادۀ خصوصی همچنان به صورت یک واحد بسته باقی می ماند که هزینه های نگهداری از یک نیروی کار سالم و قابل بهره برداری را به عهدۀ خود کارگران می گذارد. برای افرادی که در این واحد هستند، کلیشه های جنسیتیِ به روز شده و انتظاراتی که با این واقعیت تطبیق پیدا کرده اند، کمتر ظالمانه نیستند.

هیچ یک از این گفته ها به معنی ملامت کردن مردم عادی به خاطر داشتن آرزوی ازدواج و داشتن فرزند و تشکیل خانواده نیست. همۀ این ها قدری مرهم بر زخم حاصل از این ستم ها هستند. اما خانواده به خودی خود وسعت دید ما را محدود می کند و بیشتر مواقع ما را از وجود یک زندگی رضایت بخش محروم می سازد.

ما کار می کنیم تا از اعضای خانواده حمایت کنیم؛ اما کار، از پرورش رضایت بخش این روابط ممانعت می کند. به جای این که زندگی جنسی آزاد و لذت بخشی داشته باشیم، بعد از کار خسته و بدعنق هستیم، آن قدر مشغول آشپزی و یا درست کردن ماشین لباس شویی هستیم که دیگر فرصت نمی کنیم به جسم خودمان برسیم.

بازار، خواسته های ما را به صورت کالا در می آورد و می تواند به یک دلار بفروشد: صنعت 50 میلیارد دلاری سکس و پورنوگرافی، دارد تجربۀ ایده آل و کالایی شدۀ لذت را فتح می کند. سرکوب جنسی کارگران ضروری است تا درست مثل تبلیغات تبعیض آمیز جنسی روی بیلبوردها اثبات کند که بدن ما مال خودمان نیست.

تنها در جامعه ای که رضایت انسان پیش از سود عده ای قلیل قرار بگیرد می توان آزادی واقعی و رهایی از فشار پذیرش نقش جنسیتی را امکان پذیرساخت. این به معنی سرنگونی طبقۀ انگل هایی است که فرمانبرداری ما را در هر مقطع زندگی می خواهند.

چنین جامعه ای دیگر وابسته به خانوادۀ هسته ای و خصوصی نخواهد بود که زنان را در جایگاه پنهان و فرمانبردار قرار می دهد و کسانی را که قوانینش را به چالش می کشند مجازات می کند. ما باید مقوله هایی نظیر «مرد»، «زن»، «گی»، «ترنس»، «استریت» و «سیس» و غیره را از کلّ محتوای سیاسی شان خالی کنیم. این کار زمینه را برای خلق جامعه ای به وجود می آورد که در آن جنسیت یا صرفاً مسأله ای شخصی است و یا اصلاً دیگر مسأله ای نیست.

سایت میلیتانت militaant.com

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران