خودسازماندهی آنارشیستی: اسطوره یا واقعیت؟

از میلیتانت شماره ۵۴

جریان ها و گرایش های آنارشیستی، همیشه پشت عبارت پرکاربرد “خودسازماندهی” پنهان می شوند. در واقع آن ها ادعا می کنند که نه رهبر و اتوریتۀ سازمانی دارند، و نه سلسله مراتب و خط مشی سیاسی. اما در این میان این سؤال هم چنان باقی می ماند که پس چه کسی تصمیم­گیری می کند؟ اگر نه رهبری وجود داشته باشد و نه خط مشی سیاسی، در آن صورت هیچ گونه عملی، در هیچ شکلی، صورت نخواهد پذیرفت.

مثلاً شمار زیادی از نشریات آنارشیستی، به خصوص در اروپا، توزیع می شود. ولی باید پرسید که چه کسانی مقالات را می نویسند؟ چه کسانی در مورد انتشار یا عدم انتشار یک موضوع تصمیم گیری می کنند؟ چه کسی سردبیر است؟ هزینۀ نشریه از کجا تأمین می شود؟ و غیره. یعنی همین مورد ساده به خوبی نشان می دهد که خودسازماندهی، بیشتر یک اسطوره است تا واقعیت، و اتفاقاً در پس ادعاهای “نبود رهبری”، یک خط مشی هدایت کننده وجود دارد.

مثلاً در یکی از بیانیه هایی که گروه آنارشیستی مشهور “RTS” (“خیابان ها را بازپس گیرید”)، به مناسب اول ماه مه سال 2000 در لندن پخش کرده بود، آمده است که:

“گروه RTS، گروهی است بدون سلسله­مراتب، خودانگیخته و خودسازمان­یافته. ما نه رهبر داریم و نه کمیته و هیئت رئیسه و سخنگو. چیزی به اسم واحد متمرکز برای تصمیم گیری، برنامه ریزی استراتژیک و تولید ایدئولوژی وجود ندارد. عضویت و تعهد رسمی درکار نیست. طرح جامع و دستورکار ازپیش تعیین شده ای وجود ندارد”.1

بسیار عالی! ولی در این جا دو مسأله وجود دارد. اول این که این “ما” چه کسانی هستند، بیانیۀ بالا به دست چه کسانی نوشته شده و اصولاً چه افرادی تصمیم به چنین اقدامی گرفته اند؟ ثانیاً، اگرهم آن چه گفته شده است، واقعیت داشته باشد، بازهم جای خوشحالی نیست. ممکن است برای آنارشیست ها کمی برخورنده به نظر برسد، ولی باید گفت سرمایه داری با یک چنین روش های اتفاقی و “خودانگیخته”ای سرنگون نخواهد شد. در این جا نه از تئوری خبری است و نه از تحلیل منطقی جامعه و نه ارائۀ یک “آلترناتیو”. فقدان سمت و سوی مشخص سیاسی، هدف و انسجام، آن هم در مقابل دشمنی شدیداً سازمان­یافته که تا خرخره به ابزارهای ایدئولوژیک و دستگاه سرکوب مسلح است (یعنی سرمایه داری)، هرگز کاری از پیش نمی برد.

واقعیت اینست که رهبران یک چنین جنبش هایی، عاری از ایدئولوژی و مشی سیاسی نیستند. به هر حال آن ها “آنارشیست” هستند و با اتکا به “اصول” مشخصی، هویت خود را در تقابل با دیگران (از جمله مارکسیست ها) تعیین می کنند (هرچند که امروز جریانات متنوع آنارشیستی و گاه ضدّ و نقیض وجود دارند؛ ولی به هرحال شماری از خصویات و اندیشه ها بین اکثر آن ها مشترک است). برای آنارشیست ها، دولت- و نهادهای حکومت، ارتش، پلیس، دادگاه ها و غیره- علت ریشه ای تمامی بدبختی های جهان کنونی و نظم موجود هستند. بنابراین این علت ریشه ای باید نابود بگردد؛ و سپس نه با شکل جدیدی از حکومت، که با معرفی ناگهانی یک جامعۀ بی طبقه جایگزین شود.

این نوع مخالفت با هرگونه اتوریته، با تأکید بر “خودسازماندهی”، به نفی هرگونه مشارکت در فعالیت های حزبی و سازمانی از یک سو، و مخالفت با هرگونه رفرم و تغییر سیاسی از طریق دولت منجر می شود (البته باید یادآوری کرد که مارکسیست از رفرمی دفاع می کنند که حاصل مبارزۀ خود طبقۀ کارگر و در واقع از پایین باشد تا توزان قوا را هرچه بیشتر به سمت این طبقه و هدف درهم شکستن دولت سرمایه داری چرخش دهد؛ و نه رفرم به معنای چانه زنی های متداول که از بالا صورت می گیرد).

مثلاً باید فرضاً پرسید که اگر آنارشیست ها در داخل ایران نیرومند بودند، دقیقاً چه موضعی در مقابل اعتصاب رانندگان شرکت واحد برای تشکیل “سندیکا”، که خود در شرایط خاص ایران قدمی بسیار بزرگ بود و به سرعت خصلت ضد سرمایه داری پیدا کرد، و رهبران عملی آن می گرفتند؟ به طور یقین می توانیم بگوییم که به خاطر خصومت خود با سلسله مراتب و رهبری و بسیاری چیزهای دیگر، در بهترین حالت موضع بی­اعتنایی و بی­عملی اختیار می کردند. بنابراین اگر دقت کنید می بینید که آنارشیست ها، به دلیل ضدّیت خود باهرگونه سازماندهی متمرکز و بابرنامه، متأسفانه عملاً به رژیم سرمایه داری خدمت می کنند که خود از این نوع سازماندهی کارگری به شدت هراس دارد.

در انتها باید اضافه کنیم که یکی از تفاوت های ما، به عنوان مارکسیست های انقلابی، با آنارشیست ها در این خلاصه می شود که ما “سلسه مراتب” خود را با صراحت و شفافیت به جنبش کارگری اعلام می کنیم، اما آن سلسه مراتب را با اتکا به تجارب کمون پاریس و اتقلاب روسیه، کنترل شده و دمکراتیک سازمان می دهیم. همۀ کارگران از این موضوع آگاه هستند و باید قادر به تعویض و تغییر و یا عزل نمایندگان و منتخبین خود باشند. اما آنارشیست ها این سلسله مراتب را مخفی نگاه می دارند. رهبری دارند، ولی آن را انکار می کنند. سلسله مراتب دارند و باز هم آن را انکار می کنند. این صرفاً یک روش اشاعۀ آگاهی کاذب در درون جنبش کارگری است؛ یعنی به نوعی ایدئولوژی ای همانند ایدئولوژی بورژوایی. چرا که خرده بورژواری در جامعه همواره در امور سازماندهی (همانند بسیاری امور دیگر) از بورژوازی ‌تقلید می کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *