پسا ترامپ: پایان جنگ زرگری و چشم انداز جنبش کارگری

پیروزی اخیر جوبایدن بر رقیب انتخاباتیش دونالد ترامپ پارامترهای جدیدی به معادلات سیاسی ـ اقتصادی جهان افزوده است. آمریکا که در دوران ریاست جمهوری ترامپ تلاش می کرد سیاست های خود را ازسیاست های اتحادیه اروپا جدا کرده و به طور مستقل وارد صحنه شود و تا سرحد امکان هژمونی خود را در همه عرصه ها گسترش دهد، در تقابل با منافع جهانی سرمایه داری به عقب رانده شد، اینک تلاش می کند با اتخاذ سیاست هایی هماهنگ با گروه بازیگران اروپایی و آسیایی مجددا وارد عرصه کارزار شود.

یکی از مهمترین جلوه های این تغییر سیاست در اظهار نظرات اخیر جوبایدن و مشاوران سیاسی و امنیتی وی در رابطه با از سرگیری مذاکرات برجام انعکاس یافته است. سیاستی که در دوران ترامپ در اصطکاک با سیاست های نرمش طلبانه و مماشات جویانه دول سرمایه داری اروپا  و آسیا افتاده بود.

اگرچه بنا به اعتقاد ما سیاست های ترامپ،  با توجه به منافع دراز مدت سرمایه داری جهانی و نیاز آنان به منابع نفتی و دیگر منابع ایران و همچنین دست یابی به بازار های پهناور این کشور نمی توانست به مدت زیادی دوام بیاورد، و مطمئنا در دوره دوم ریاست جمهوری وی به سمت بهبود پیش می رفت، اما مطمئنا این روند با تغییرات اخیر در سیاست خارجی آمریکا شدت بیشتری خواهد گرفت.

آمریکا در دوساله پایانی دولت ترامپ علیرغم استفاده از ابزار چماق و هدف قرار دادن مهره های مهمی چون سلیمانی، فخری زاده و… یا اختلال در دست یابی به تسلیحات پیشرفته از طریق تحریم اقتصادی همزمان با مسلح کردن دولت های عربی درکرانه های جنوبی خلیج فارس و یا عملیات جاسوسی در درون ارگان های نظام؛ در عین حال با زبانِ “شیرینی” نیز وعده هایی می داد. ترامپ بارها در سخنرانی های خود تاکید کرده بود که اوخواهان مذاکره و توافق است و هیچگاه در جستجوی یک جنگ تمام عیار با ایران نیست. عملیات ایذایی آنان در خلیج فارس و ترور رهبران بلند پایه ایرانی تنها به منزله قدرت نمایی و با هدف کسب امتیازات بیشتربر سر میز مذاکره بود.

ما در گذشته نیز شاهد چنین سیاستی در سطح بین المللی بوده ایم. نمونه بارزاین تخاصمات، درگیری های دوران جنگ سرد بین سرمایه داری امپریالیستی غرب و سرمایه داری دولتی بلوک به اصطلاح سوسیالیستی است. در آن دوران نیز ترور دانشمندان و یا ربایش آنان، عملیات ایذایی و جاسوسی در خاک دشمن عملی مجاز و معمولی به شمار می آمد؛ اما همانگونه که دیدیم این اختلافات نه به یک جنگ تمام عیار و حذف فیزیکی، که نهایتا به ضررسرمایه داری بین المللی بود، بلکه به صلحی پایدار و همکاری بین المللی سرمایه منجر گردید.

گرایش مارکسیست های انقلابی در دهه پیش، به هنگامی که کوچکترین اظهارنظر جنگ طلبانه نمایشی ترامپ و ژنرال هایش از طرف بسیاری از نیروهای چپ، راست و میانه به معنای  آغاز یک جنگ تلقی شده و بوق و کرنا های ناسیونالیستیشان به صدا در می آمد؛ همیشه اعلام کرده بود که امکان وقوع چنین جنگی تقریبا نزدیک به صفر است. از منظر ما اختلاف و تخاصم عمده ای بین سرمایه داری ایران، که در حال حاضردولت جمهوری اسلامی نمایندگی آن را بر عهده گرفته، و امپریالیسم جهانی وجود ندارد. این تضاد از دسته اختلافات درونی سرمایه داریست و به درگیری های درونی کودکی سرکش با دیگر افراد خانواده شباهت دارد که سرانجام نیز در چهارچوب همان مناسبات خانوادگی قابل حل خواهد بود. نمونه بارز اثبات چنین ادعایی در گیری های دولت شاه وامپریالیسم در اواخر دوران سلطنت وی بود که سرانجام با حذف شاه و جایگزینی آن با دولت خمینی وبا هدف مهمترحفظ مناسبات سرمایه داری در ایران حل شد.

اما علیرغم غیر محتمل بودن یک جنگ تمام عیار، ما همچنین قویا براین باور بوده و هستیم که درصورت هرگونه حمله نظامی یا درگیری غیر منتظره ای کارگران و کمونیست ها موظفند جبهه مستقل خود را برای براندازی حکومت و آماده سازی تدارکات انقلاب سوسیالیستی سازمان دهند.

همچنان که انتظار می رفت تا کنون جنگی در نگرفته وروند روابط چهل و یک ساله اخیر ایران و آمریکا حکایت از آن می کند که امپریالیسم درتلاش است که جمهوری اسلامی را به راه آورده و همچنان بر سر قدرت نگاه دارد. به نظر می رسد که این روند پس از تغییرات اخیردر آمریکا وروی کار آمدن دولت جوبایدن سرعت بیشتری خواهد گرفت. آمریکا و متحدین قدیمیش دراروپا تلاش می کنند که این روابط هرچه زودترعادی شده و به روال مورد نظر بازگردد. همتایان ایرانی آنان نیز، از علی خامنه ای گرفته تا حسن روحانی، بی صبرانه در انتظار بهبود روابط هستندتا شاید بتوانند اندکی موقعیت بسیارمتزلزل کنونی خود را ثبات بخشند.

اینک پس از گذر از این مقدمه کوتاه اجازه دهید که نگاهی بیاندازیم به مقوله بازتاب این تغییرات سیاسی بر مبارزات طبقاتی در ایران و بویژه مبارزات طبقه کارگر که از منظر ما دردر اولویت ویژه ای قرار دارد.

هدف این بررسی از یک سو تحلیل تغییرات رفتار سیاسی ـ اجتماعی در ساختار دولت ایران در سایه تغییرات قریب الوقوع بین المللی کنونی، و از سوی دیگر بررسی نتایج این تغییرات رفتاری بر مبارزه طبقاتی در ایران است. امید است که این تحلیل کمک کند تا طبقه کارگر تاکتیک های جدید متناسب با این تغییرات را شناسایی کرده و به مرحله عمل بگذارد.

رفتار سیاسی ـ اجتماعی حاکمیت ایران در دوره های مختلف، همیشه تابعی ازسطح مناسبات آنان با سرمایه داری غرب بوده است. اگرچه به باور ما، جمهوری اسلامی یک نظام سرمایه داریست وعملکرد چهل و یک ساله اخیردولت جمهوری اسلامی نیزبه وضوح ثابت کرده  که این دولت برپایه همین مناسبات عمل کرده و حکومت ملایان مبتنی برسلسله مراتب شیعی پاسدار این مناسبات است؛ اما سلسله مراتب شیعی و تعهد به قوانین قرون وسطایی شریعت، آنان را از دیگر حکومت های مشابه سرمایه داری متمایز می کند.

ارتباط بین روحانیون شیعی و سرمایه داری تاریخچه چند صد ساله ای دارد. سرمایه داری تحمیلی ایران از ابتدای شکل گیری در ارتباط تنگاتنگی با روحانیت شیعی بوده است و ملایان در برهه های مختلف تاریخی به کمک اربابان سرمایه دار خود آمده اند. سرمایه داری نیز با استفاده از نفوذ ملایان و گسترش و اشاعه خرافات و فرهنگ تسلیم طلبی سلطه خود را روز به روزگسترش داده و مبارزات مردمی بسیاری را به خاک و خون کشانده است. تاثیرات مخرب وجبران ناپذیر عملکرد آنان درجنبش مشروطه، جنبش جنگل و وقایع ۲۸ مرداد سی ودو و غیره بر کسی پوشیده نیست.

سیستم گسترده روحانیت شیعه تا پیش از کسب قدرت مطلق در سال ۱۳۵۷ همیشه در خدمت استحکام نظام موجود بود، اما پس از انقلاب ۱۳۵۷ آنان نقش خود را از خادمان قدرت به شریکان در قدرت تعییر داده و به رویای دیرینه خود، یعنی کسب قدرت سیاسی و تاسیس حکومتی بر اساس شریعت و سلسله مراتب شیعی جامه عمل پوشاندند.

شکل گیری این حکومت از ابتدا برمبنای ساخت و پاخت های پنهانی و پشت پرده بین سرمایه داری غرب و خمینی آغاز شد. به شهادت اسناد موجود، امپریالیسم هیچگاه با قدرت گیری خمینی و دارو دسته او مخالفتی نداشت؛ هراس واقعی آنان از انقلاب و قدرت گیری توده های زحمتکش بود که تبلور آن در اعتصاب شکوهمند صنعت نفت لرزه به اندام سرمایه داری جهانی انداخت و مهره دست پرورده آنان را سرنگون کرد. این وحشت در مکاتبات جورج بال با کاخ سفید، پنتاگون و سیا به روشنی منعکس شده است. او در این مکاتبات به دفعات مکرر تاکید می کند که حکومت خمینی به علت بافت سنتی و مذهبی شیعه بهترین جایگزین برای سرکوب نیروهای کارگری و کمونیستی در ایران است. بی علت نبود که تا همین چندی پیش، تا زمانی که حاکمیت هنوز مقبولیت عمومی خود را از دست نداده بود، تمامی جهان غرب چشم بر همه جنایت ها و سرکوب های رژیم جمهوری اسلامی بست و دست آنان را برای سرکوب کارگران و نیروهای انقلابی و مترقی باز گذاشت.

اما عملکرد حاکمیت، بویژه در یک دهه گذشته، اندک اندک آشکار کرد که چنین حکومتی، در آمیخته با سلسله مراتب مذهبی و مبتنی بر احکام قرون وسطایی، خوانایی چندانی با سرمایه داری معمول ومتعارف نداشته و عملکرد تندروانه آن می تواند، همانگونه که شاهد بودیم، منجر به نا آرامی ها و ناهنجاری های متعدد اجتماعی شده و کل نظام را به مخاطره اندازد.

دولت جمهوری اسلامی علیرغم اتحاد عمل کامل در زمینه کنترل و سرکوب، در دیگر عرصه ها فاقد یک انسجام عمل درونی و یک دست است. این دولت از ابتدای تشکیل خود از ضعف تضادهای داخلی و جناح بندی های درونی رنج می برده، ضعفی که حتی تاکنون نیز ادامه یافته است. از یکسو جناح اقتدارگرا، که علیرغم پای بندی به مناسبات اقتصادی سرمایه داری ودلال منشانه، سیاست های اجتماعی بسیار واپسگرا و عقب مانده ای اتخاذ می کند. این جناح به رهبری بیت خامنه ای و حمایت نو کیسه گان سپاه درجهت کسب حداکثر سود درکوتاه ترین مدت، آن هم به مدد استفاده ازحداکثر سرکوب و فشار است. بیهوده نیست که ارتشا، اختلاس و فساد و کسب ثروت های بادآورده نجومی در درون وابستگان به نظام به چنین درجه غیرقابل باوری از رشد و انفجار رسیده است.

در سوی دیگر اصلاح طلب ها را می بینیم که به عنوان نمایندگان تکنوکرات ها و بوروکرات های مذهبی خواستار مناسبات عرفی سرمایه داری بوده و در صدد تطبیق نظام موجود با استانداردهای متعارف سرمایه داری هستند. آنان به خوبی می دانند که سیاست کسب حداکثر سود با استفاده از حربه زور در کمترین زمان ممکن، دوام چندانی نخواهد داشت و دیر یا زود عواقب دردناک آن، چون آشوب ها و طغیان های اجتماعی، گریبان آنان راخواهد گرفت، و دقیقا به همین جهت است که آنان مداوما هشدار می دهند  که سرانجام سیاست های اتخاذ شده توسط جناح مقابل کلیت نظام را به مغاک می کشد و توصیه می کنند که برای حفظ نظام باید از شیوه های امتحان شده و متعارف بهره جست.

قدرت گیری جناح های مختلف در دوران های متفاوت به خوبی این تمایز رفتاری  را عیان می کند. به عنوان مثال ما در دوران قدرت گیری اصول گرا ها شاهد سرکوب گسترده تر مردمی و تحمیل اختناق و فشار بیشتر در سطح جامعه بوده ایم. دراین دوران جریانات کارگری به سکوت کشانده می شوند وروابط با کشورهای غربی به حداقل می رسد. مهمترین علت نزول این روابط را می توان در تخاصم نگرش متعارف سرمایه داری غرب با نگرش سنتی ـ مذهبی ملایان جستجو کرد؛  درمفاهیمی مانند حقوق بشر، آزادی عقیده و بیان و غیره، که در تناقض ریشه ای با اندیشه های استبداد گرایانه سلسله مراتب شیعی ـ اسلامی گروه اخیر می باشد.

در مقابل، این مناسبات در دوران سلطه اصلاح طلبان گسترش بیشتری گرفته و جامعه نیز در این دوران ازآزادی های نسبی اندکی برخوردار می شود. البته ما هیچگاه شاهد آزادی های متعارف سرمایه داری، به معنای غربی آن در ایران نبوده ایم، که این خود، ریشه در چگونگی شکل گیری اولیه سرمایه داری در ایران و حجم عظیم بحران های سیاسی –اقتصادی و اجتماعی چهار دهه گذشته دارد. سرمایه داری در این کشور نه به عنوان پدیده ای درون زا از مناسبات کهن، بلکه به مثابه مقوله ای دیکته شده و تحمیلی از سوی غرب قدم به عرصه حیات گذاشت. ما این بحث را در گذشته ارائه کرده ایم. این تفاوت ها در دوران خاتمی و احمدی نژاد کاملا محسوس بود.

اما دردولت حسن روحانی این سیاست گذاری به گونه ای متناقض اتفاق افتاد. ما در چهار ساله اولیه حکومت وی که مصادف با ریاست جمهوری اوباما بود، شاهد گسترش روابط بین ایران و کشور های غربی از جمله آمریکا بوده ایم. در این دوران ایران وارد معاهده برجام شد و متعاقب آن مبالغ عظیمی از منابع مالی توقیف شده به عنوان پاداش در مقابل “متعارف شدن و به راه آمدن حکومت” در اختیار دولت ایران قرار گرفت. پاداشی که به مذاق هردوجناح خوش می آمد و انتظار می رفت که گستره بیشتری یابد؛ اما این روند با ورود ترامپ به صحنه و سیاست های اتخاذ شده توسط وی، به سرعت رو به افول رفت. متعاقب آن، اصول گرایان مجلس و سپاه، خشمگین از این تغییر ناگهانی سیاست؛ مسدود شدن منابع مالی و محدودیت های تجاری تحمیل شده بر سرداران وسیاستمدارانی که در لیست تروریست ها قرار گرفته بودند؛ در دوره چهار ساله دوم قدرت را به قبضه خود درآورد و به سرکوب عریان مبارزات مردمی که در چهار ساله گذشته شکوفایی موقتی پیدا کرده بود، پرداخت.

اما این بار، برخلاف گذشته، استفاده ازحربه سرکوب، علیرغم شدت و وسعت بی سابقه آن، نتوانست روحیه مبارزه و مقاومت را درجامعه، بویژه طبقه کارگر منکوب و مرعوب کرده و آنان را به سکوت وا دارد، امری که طی سه دهه گذشته به راحتی امکان پذیر بود. این حقیقت را می توان بوضوح در تمامی سطوح جامعه مشاهده کرد.  جنبش کارگران ایران که مبارزات کارگران هفت تپه در راس آن قرار گرفته است، اعتصابات صد ها کارخانه و واحد تولیدی – خدماتی دیگرمانند فولاد اهواز،هپکو، آذرآب، واحد های مختلف شرکت نفت، کنتور سازی قزوین، معلمان، رانندگان شرکت واحد، دانشجویان و زنان، آن هم در شرایط خفقان آور کنونی، در شرایطی که اقتدارگرا ها قدرت را قبضه کرده و فعالان کارگری دانشجویی، زنان، معلمان، روشنفکران و نویسندگان و دیگر اقشار تحتانی و میانی جامعه رادستگیرکرده و به زندان و شکنجه و اعدام محکوم می کنند،همچنان به حیات خود ادامه داده و تداوم یافته است. تمامی این کنش ها نشانگر تغییرنسبی تناسب قوا به نفع کارگران و دیگر اقشار فقیر و مزدبگیر جامعه است، امری که ما مدیون مبارزات مداوم کارگران هفت تپه هستیم. این دوران نقطه عطفی در تاریخ مبارزاتی طبقه کارگر بوده و به نام آنان در تاریخ ثبت خواهد شد. دورانی که علیرغم سرکوب و اعمال سیاست های فشار، ما شاهد اعتصابات و اعتراضات گسترده کارگری بوده و هستیم. بنا به گزارش های موجود تا همین دو ماه پیش، بیش از صدها واحد تولیدی و خدماتی در حال اعتصاب بوده اند که هنوز برخی از آنان به اعتصاب و اعتراض خود ادامه می دهند.

اینک می توان به جرئت اعلام کرد که تناسب قوا تا حدودی به نفع طبقه کارگر و زحمتکشان تغییر یافته است. آنان علیرغم تمامی فشار ها مبارزه می کنند و این مبارزه هرروز بیش از روز قبل وسعت و عمق بیشتری به خود می گیرد. در این دوران تغییرات کمی وکیفی فراوانی در اشکال مبارزاتی رخ داده است. از آبان ۱۳۹۸ شیوه های جدیدی از مبارزه شکل گرفته است. اینک بر خلاف گذشته که توده های معترض بدون هرگونه برنامه ریزی منسجم به خیابان ها سرازیر می شد و پس از سرکوب خاموش شده و عقب می نشست، گروه های پیشرو کارگران و جوانان آگاهانه در حرکت ها شرکت می کنند. آنان دوربین های مدار بسته را از کار می اندازند و با استفاده از اسلحه سرد و گرم در مقابل خشونت دولتی مقاومت می کنند. شکل تظاهرات نیز از تظاهرات متمرکز به حرکت های پراکنده از پیش برنامه ریزی شده تغییر یافته که خود نشان دهنده وجود هسته های مخفی سازماندهی در بین کارگران و دیگر اقشار است. این بار می بینیم که علیرغم آنکه اقتدار گرا ها تقریبا تمام مراکز قدرت را تسخیر کرده و فشار غرب، آمریکا به حداکثر خود رسیده است، توده ها عقب ننشسته و اعتصابات و اعتراضات گسترش بیشتری گرفته، امری که در گذشته و در شرایط مشابه کاملا غیرممکن بود. مقاومت شکل گرفته و تداوم یافته است و پیش بینی می شود که با تغییر حکومت در آمریکا موقعیت بهتری برای سازماندهی و ادامه مبارزه پدید آید.

اگر این مقاومت همچنان ادامه یافته و گسترش یابد مطمئنا حاکمان نظام سرمایه داری اسلامی در شرایط به راستی خطرناکی گرفتار خواهند شد. آنان بر سر دوراهی بین سقوط و پذیرش شرایط غرب چاره ای به جز پذیرش این شرایط نخواهند داشت. بدین سبب  است که آنان مستاصلانه  در تکاپوی پیوستن به غرب، توقف تحریم ها و تسهیل مناسبات اقتصادی و سیاسی با هدف حفظ کل نظام می باشند. این استیصال در در سخنرانی اخیر علی خامنه ای و به دنبال او حسن روحانی به وضوح به نمایش گذاشته شد. غرب نیز طی چند روز گذشته تمایل خود را به سرگیری مناسبات نشان داده اما در عین حال تاکید می کند که این سرگیری منوط به شرایط معینی خواهد بود که تخطی از آن کارچندان ساده ای به نظر نمی آید.

دولت ایران در شرایط کنونی چاره ای به جز تن دادن به شروط پیشنهادی نخواهد داشت. پذیرش حتی نسبی این شرایط موجب گشایش هایی در جامعه می گردد. دولت ناچار است که مصوبات سازمان هایی مانند آی آل او (سازمان جهانی کار) و یا دیگر نهاد ها و ارگان های بین المللی تن داده و چشم بر فعالیت هایی چون تشکیل اتحادیه های به ظاهر مستقلِ زرد ببندد.

ما در چهار ساله اول حکومت روحانی، پس از مشاهده گشایش های نسبی در شرایط جامعه خاطر نشان کردیم که سرمایه داری جهانی با استفاده از سازمان هایی مانند آی ال او و امثالهم، و تشکیل سندیکاهای زرد تلاش خواهد کرد که مبارزات کارگری را مهار کرده و کنترل نماید. پرورش مهره هایی چون منصور اسانلو و یا مهدی کوهستانی به عنوان نمایندگان کارگری ایران و شرکت آنان در نشست های آی ال او به منظور استفاده از آنان در شرایط بحرانی در ایران یکی از بارقه های چنین سیاستی است، امادر عین حال قویا معتقدیم که چنین توطئه هایی به علت  تغییر موازنه قدرت به نفع کارگران و زحمتکشان در حال حاضر، و وجود روحیه بالای مقاومت و اعتماد به نفس در درون طبقه کارگر، مطمئنا به شکست خواهد انجامید.

بنا به باور ما، روحیه رزمندگی و مقاومت جویی کارگران و توده های زحمتکش با توجه به امکان گشایش نسبی فضای سیاسی – اجتماعی و افزایش آزادی های نسبی در جامعه، که با توجه به روند بهبود روابط بین ایران و کشور های غربی و بازگشت مجدد ایران به میز مذاکرات برجام، و پذیرش اصول پیشنهادی غرب دراین زمینه، امکان دور از انتظاری نیست؛ گسترش بیشتری خواهد یافت.

این گسترش مبارزه، وظایف جدیدی را پیش روی گرایش مارکسیست های انقلابی ایران قرار می دهد. اینک سازمان دهی هرچه بیشتر هسته های مخفی و جذب هرچه فراوان تر کارگران و جوانان روشنفکر انقلابی به درون این هسته ها به منظور تدارک  تشکیل حزب کارگری در داخل ایران در دستور روز قرار گرفته است، بیهوده نیست که ما در چند ماهه گذشته شاهد حملات سایبری و غیر سایبری بیشتری به سایت های مختلف گرایش مارکسیست های انقلابی، بویژه سایت کمیته اقدام کارگری بوده ایم. عوامل اطلاعاتی – امنیتی دشمن خطر را به خوبی تشخیص داده و هدف را اختلال و خنثی سازی جریان هایی قرار داده اند که فعالیت مخفی درون طبقه کارگر را عاجل ترین وظیفه جنبش کمونیستی در شرایط فعلی می داند. اما علیرغم همه این تلاش های مذبوحانه ما نیروی خود را بر ساخت هسته ها، تماس با پیشروان کارگری که در حال حاضر از روحیه بسیار بالایی برخوردار هستند و تلاش برای ساختن حزب کارگری و تدارک انقلاب سوسیالیستی متمرکز خواهیم کرد. شکی نیست که این وظیفه امروز بیش از گذشته در اولویت عملی قرار گرفته است.

رضا سپهر

گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

۵ دی ۱۳۹۹

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران