اهمیت برقراری دموکراسی برای تضمین گذار پیروزمندانه از سرمایه داری به سوسیالیسم

(متن کامل پی دی اف)

تشدید بی سابقه بحران ادواری سرمایه داری پس ازوقوع کرونا وتعمیق هرچه بیشترتضادها و اختلافات طبقاتی که خود رابه اشکال مختلف، اعم ازاعتصابات وتظاهرات اخص کارگری مانند تظاهرات دوساله اخیر ایران، و یا تظاهرات عظیم اقشارمحروم جامعه در اقصا نقاط جهان ازجمله تظاهرات اخیر ضدنژادپرستانه سیاه پوستان آمریکا، که به سرعت در میان دیگر اقشار فقیرجامعه گسترش یافته و خصلتی ضدسرمایه داری به خود گرفت؛ ویاجنبش مردم برزیل و دیگرکشورهای آمریکای لاتین ویا کشورهایی مانند عراق، لبنان و… باری دیگرلزوم تغییر مناسبات فعلی و جایگزینی آن با نظامی کاملا متفاوت، یعنی مناسبات سوسیالیستی را دردستور روز قرارداده است؛ اما باتوجه به عملکرد نادرست دولت های به اصطلاح سوسیالیستی درکشورهای مختلف جهان طی صدساله گذشته، رویکردی که ازطریق تبلیغات گسترده سرمایه داری امپریالیستی غرب به عنوان مارکسیسم وسوسیالیزم معرفی شده، باعث گردید که دافعه خاصی نسبت به این اندیشه، بویژه درمیان طبقه متوسط، حتی اقشار تحتانی آن ودردرون طبقه کارگر، به خصوص قشراشرافیت کارگری کشورهای صنعتی، ایجاد گردد.

اگرچه برخوردهای چندین ماهه گذشته بورژوازی دررابطه با حل معضل بیماری کرونا تا حدود زیادی توهم موجود درمورد برابری ودموکراسی درجامعه بورژوازی را درهم شکست واقشار کارگری و فقیر به وضوح دریافتند که حتی درابتلاِ به این بیماری نیز برابری معنایی ندارد و این بیشتر بخش های محروم و فقیرجوامع، حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی، مانند آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان، هستند که دراین میان قربانی می شوند. البته می توان دلایل بیشماری برای این تبیعیض طبقاتی برشمرد که مهمترین آنان عبارتند از اجباراقتصادی حضور در محل کار، تراکم جمعیتی مناطق فقیرنشین وزندگی درشرایط سخت وطاقت فرسا، که دوشادوش عدم تغذیه مناسب وکافی و عدم دسترسی به امکانات مناسب بهداشتی، درمانی وتفریحی که خود  باعث کاهش قدرت سیستم دفاعی بدن شده وفرد را در معرض خطرجدی تر ابتلا به بیماری قرارمی دهد.

آنان همچنین به این حقیقت واقف شدند که علیرغم همه وعده ووعید های دروغین سرمایه داران دررابطه با دموکراسی وحقوق برابر، وقتی که پای حفظ نظام و یا جان کارگران پیش می آید، این جان آنان است که باید قربانی شود و شعارهای فعلی سرمایه داران درباره سرپا نگاه داشتن تولید ملی برای “نجات کشورازورشکستگی” و”کمک به احیای اقتصاد ملی”، درواقع دروغ بی شرمانه ای بیش نیست؛ چراکه ازنظرآنان اقتصادملی معنای دیگری به جزاقتصاد سرمایه داری ندارد وملت نیزیعنی صاحبان وکارگزاران این اقتصاد؛ اما درواقعیت این کارگران هستند که درموقعیت فعلی چاره ای به جزادامه کاردرپیش رو ندارند؛ آن هم کاردرشرایطی بسیارخطرناک وغیرقابل پذیرش، چرا که بیکاری مساویست با گرسنگی وفقربیشترخود وخانواده های آنان. بگذریم ازاین که سرمایه داران درکشورهایی نظیرایران حتی ازپرداخت دستمزدآنان درشرایط خطیر کنونی نیزسربازمی زنند.

حتی درکشورهایی که دولت ها تلاش می کنند تا با استفاده از ابزار بیمه بیکاری ویا دیگر برنامه های رفاهی، نیروی کاررا برای راه اندازی مجدد کارخانجات وگردش سرمایه درآینده پساکرونا سرپا نگاه دارند، هزینه این سرپا نگاه داشتن نیز از جیب همان کارگران و مزدبگیران پرداخت می شود؛ به عنوان مثال نخست وزیر استرالیا، یکی ازکشورهایی که درحال حاضربرای تامین حداقل معاش بیکاران مقرری منظمی پرداخت می کند، دریکی ازسخنرانی های اخیرش اعلام کرد که بازپرداخت اصل وبهره این مبالغ به بانک های وام دهنده بیش ازیک نسل ادامه خواهد داشت؛ تازه، این پرداخت تنها شامل حال وام هایی است که از شروع فاجعه کرونا تاکنون گرفته شده وکسی نمیداند که اگراین مصیبت یک یا دوسال دیگرادامه پیدا کند، چند نسل دیگرباید بافقروفلاکت وبدبختی دست وپنجه نرم کنند تابدهی بانک ها پرداخته شود. ازهم اکنون هم روشن است که اگرسرمایه داری ازاین بحران هم جان سالم بدربرده وقادر به حفظ مناسبات موجود باشد، درتحلیل نهایی برندگان اصلی این ماجرابانک ها و صاحبان سرمایه هستند، نه کارگران.

اینک با توجه به مقدمه بالا، وپذیرش آن که زمینه های اقتصادی یک تغییرسیاسی- اجتماعی فراهم شده است، تحولی که چیزی کمترازبرپایی نظامی جدید براساس مالکیت عمومی وارجحیت منافع عمومی، یعنی نظام سوسیالیستی نمی تواند باشد؛ بررسی علل عینی وذهنی شکست انقلاب شکوهمند اکتبر۱۹۱۷، اهمیت ویژه ای پیدا می کند، اگرچه، ازمنظرما وبراساس تحلیل ماتریالیستی تاریخ حتی استقرارکوتاه وناپایدارجمهوری شوراها درکشورروسیه، پیروزی بزرگی به حساب می آید، چرا که برای اولین باردرتاریخ بشریت، طبقه کارگرالگوی جدیدی ازدولت ارائه داد که با همه اشکال پیشین دولتی متفاوت بود، وثابت کرد که علیرغم همه عبارت پردازی ها وگنده گویی های متفکران بورژوازی که نظم ستمگرانه موجود را ازلی وابدی دانسته وحکومت گری راهنرویژه ای می دانند که تنها ازعهده فرهیختگان، نخبگان ویاصاحبان ثروت وقدرت برمی آید؛ کارگران، ودیگرزحمتکشان ومزدبگیران، یعنی اکثریت جامعه قادراست خارج ازمدارمناسبات استثماری چندین هزارساله، جامعه نوینی را پایه ریزی کند. اما عدم وجوددموکراسی و درک سرمایه دارانه ازمقوله دیکتاتوری پرولتاریا لطمات چندان بزرگی به ساخت سوسیالیسم درشوروی ومالا به جنبش بین المللی کارگران وارد آورد که ما تاامروزنیزشاهدپس لرزه های آن هستیم. فاکتوری که بورژوازی بین المللی با استفاده ازآن تلاش کرده ومی کند که سوسیالیسم رابه لجن کشیده وتخریب کند. اگرچه همین تلاش های مذبوحانه گواه دیگریست براینکه آنان درجریان این انقلاب برای اولین باربه نقش وقدرت طبقه کارگر پی بردند، وبه همین علت از هرحربه ای برای جلوگیری ازقدرت گیری مجددآنان بهره می گیرند، که این به نوبه خود ثابت می کند که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ علیرغم شکست وپایان غم انگیزش دستاودهایی نیزداشته است.

ازمنظرمارکسیستهای انقلابی، این بررسی ازآن جهت حائزا همیت است که پیشروان طبقه کارگر و روشنفکران کارگری را قادر می سازد که پس تحلیل نقادانه گذشته، ازاشتباهات آموخته و از امکان وقوع مجددآن بکاهند و جامعه را به سمت آن چه که مارکس درمانیفست کمونیست گسترده ترین شکل دموکراسی مبتنی برشرکت وسیع ترین اقشارجامعه درتصمیمات سیاسی واقتصادی می نامید، هدایت کنند.

دموکراسی مقوله جدیدی نیست، این مقوله شاید نزدیک به سه هزارسال پیش ازطرف فلاسفه یونان مورد بحث قرارگرفت ومعرفی شد. ارسطو دموکراسی را به معنای سلطه سیاسی مردم، دمو یا دموس، که به معنای حکومت اکثریت شهروندان فقیر، یعنی پلبین ها براشرافیت انگشت شمارپاتریسین ها بود، به کار می برد، اما حتی چنین اندیشمند بزرگی باتوجه به ساختار طبقاتی جامعه برده داری، هنوزاکثریت تولید کنندگان اصلی، یعنی برده ها راکه حیات اقتصادی وسیاسی جامعه درگروکارآنان بود، به عنوان حیوانات ناطق دسته بندی می کند. برده ها درمدل حکومت دموکراتیک ارسطویی نه به حساب می آیند ونه جایی بدانان اختصاص داده شده است. ازنظر ارسطو این حیوان ناطقِ تولید کننده، متعلق به برده داراست. اواگرچه برده داران را به مدارا ورفتارِ محبت آمیز با این جانورانِ خانگی تشویق وترغیب می کند، اماهمچنان پایبند به اعتقاد عمومی جامعه است که بردگان حق همسرگزینی و داشتن کودک وسرپناهی متعلق به خودراندارند. ارتباط جنسی آنان نیزتنها با اجازه برده داروفقط به منظورازدیاد اموال وی صورت می گیرد. ازدیادی که باتوجه به آماربالای مرگ ومیردرمیان بردگان، برای ادامه حیات وجه تولید برده داری وحفظ حکومت برده داران ضروری بود.

این دموکراسی در دوران فئودالیسم نیزچیزی بیش ازاین نیست. اگرچه تضاد بین نیروهای مولده و مناسبات تولید سرانجام نظام برده داری را به زیرکشید وبردگان راآزاد کرد، اما طبقه نوین دهقانان هنوزوابسته به زمین بودند، وهنوزیوغ آهنین مالکان رابرگردن داشتند که نام مالک زمینداربرآن حک شده بود. آنان اگرچه می توانستند همسر،فرزند،آلونکی کوچک وقطعه زمینی ازآن خود داشته باشند، اما اجازه خروج ازاملاک ارباب را نداشته و هنگام دست به دست شدن وخریدوفروش زمین مانند بقیه احشام ارباب فروخته می شدندویوغ جدیدی مزین به نام ارباب جدید به گردن آنان بسته می شد…… ادامه دارد

(متن کامل پی دی اف)

رضا اکبری

۲۷ مرداد ۱۳۹۹

militaant.com

 

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران