تاریخ تکرار می شود و هر بار به صورت تراژدی: بریتانیای پسا ترزا می کجا خواهد ایستاد؟

کارل مارکس درجلد دوم سه گانه تاریخی نبرد طبقاتی درفرانسه، یعنی هجدهم برومر می نویسد:”هگل درجایی می‌گوید که تمام وقایع بزرگ وشخصیت های تاریخی دوبارظاهر می شوند. او فراموش می‌کند که اضافه کند باراول به صورت تراژدی وباردوم به صورت کمدی؛ یکباردرقامت اسطوره وباردوم به شکل دلقک.” اما حال با گذشت صد وشصت وهشت سال پس ازانتشاراین کتاب بایست گفت که تاریخ همواره به صورت تراژدی تکرارمی‌شود، تراژدیِ که تنها با وقوع انقلاب جهانی سوسیالیستی به سمت پایان خواهد رفت. سرمایه داری تا آخرین دم حیات بی وقفه تلاش می کند که با استفاده از شیوه های گوناگون امتیازات ازدست رفته را دوباره بازیابی نموده وبا دست‌یازیدن به ادعاهای ترقی خواهانهِ پوشالی خود را دموکراتیک ومتعارف برای تمامی ادوارتاریخی معرفی نماید.

 

امروزه عرصه سیاست جهانی، حداقل درظاهر، صحنه روی کارآمدن دلقک هایی است که سعی می‌کنند خود را درقالب قهرمانان اسطوره‌ای معرفی نمایند. آنان درهیبت ناجی توده های مردم ظاهر می‌شوند وعمدتا با تکیه برشعارها وبرنامه های پوپولیستی، وبا حمایت های بی حدوحصرغول های سرمایه داری براریکه قدرت می نشینند. ما شاهد نخستین دوراین ماجرا د رآمریکا پس ازپیروزی دونالد ترامپ درانتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ بودیم؛ وپس ازآن نیز تسریع این پدیده به برزیل، اوکراین و سرانجام درصحنه سیاسی انگلستان، همه‌گیری این تلاش نوین سرمایه‌ داری درعرصه سیاست بین‌المللی فعلی  را گوشزد می کند؛ اگرچه هریک ازاینان ویژگی‌های خاص خودرادارند.

تغییرات قابل توجه ای که اینک درعرصه سیاست بین‌المللی اتفاق می‌افتد، پیوندی جدایی ناپذیربا بحران جهانی سرمایه داری داری دارد. تشنج های سیاسی موجود دراقصا نقاط جهان بیانگرتشنج وبحران حاکمیت سرمایه است. وقوع دوباره بحران دردهه ۱۹۷۰، مانند بحرانی که درسال‌های دههِ ۱۹۳۰ اروپا وآمریکا را درخود فرو بلعید وتنها به مدد جنگ جهانی دوم توانست دوباره درکالبدی نواحیا وشکوفا شود، حاکی ازسترون بودن مناسبات موجود درجامعه کاپیتالیستی می‌باشد. اگردرگذشته جنگ راهگشای بحران بود، اینبارسیاست های نئولیبرالیستی بود که به عنوان پاسخ به رکود اقتصادی هردم فزاینده ی سرمایه داری، توسط امپریالیسم آمریکا وهمپالگی‌هایش تبلیغ می‌شد. مثال روشن چنین سیاستی را می‌توان دردورهِ‌ ریگان مشاهده نمود. اقتصاد بحران‌زدهِ ایالات متحده که دردوره ریاست جمهوری ریگان نیازمند محرکی قدرتمند بود، درابتدا به افزایش هزینه های نظامی وکاهش مالیات روی آورد وسپس به گونه ای بنیانی ترکاهش بلند مدت نرخ بهره را درپیش گرفت؛ که بنا به نظریه پل سوئیزی انباشت سرمایه ازطریق گسترش وسیع وام وبدهی وفرایند مالی سازی را به دنبال داشت. نتیجه این اقدام رشد اقتصادی حبابگونه‌ای بود که تا دوره ی ریاست جمهوری کلینتون وجرج بوش دوام آورد. اما به ناگهان این حباب درطی دوساله ۲۰۰۷ -۲۰۰۹ ترکید. تریلیون ها دلارسرمایه ملی برای حفظ ونجات موسسه های مالی نکول کننده وشرکت های غیرمالی با بدهی سنگین، به صندوق‌های آنان واریزشد.”[1]. به این ترتیب پس ازطی چند دهه، سیاست های نئو‌لیبراستی که درپاسخ به بحران طراحی شده بودند، سرانجام پس ازشکست عظیم شرکت‌های مالی دردوره اوباما، ناکارایی خود رانشان دادند. واین سرآغازدورانی گردید که ما آن را تحت عنوان “بحران بی پایان” می شناسیم؛ دوره ای که معیشت فرودستان جامعه بیش ازپیش آماج حمله سرمایه داران قرار گرفته است.

روی آوردن به سیاست‌های شوونیستی دردهه حاضروقدرت گیری دولت ترامپ درواقع واکنشی نسبت به ناکامی نئولیبرالیسم وهراس ازجایگاه روبه افول امپریالیسم درطی چند دهه گذشته بوده است. این شوونیسم پیشاپیش خطوط افتراق خود را با نئولیبرال ها ترسیم کرده بود. آنان به دنبال راه حل های ملی گرایانه ونژاد پرستانه ای‌بودند که بزعم آنان ازشدت گیری جنبش های اجتماعی درجامعه بحران زده جلوگیری خواهد نمود. اما درعمل این شوونیسم راست گرا حتی نمی تواند بخش بزرگی ازجمهوری خواهان را با خود همراه سازد،  چرا که آنان بدرستی تشخیص داده‌اند که مطمئنا تناقض های موجود دراین نظریه آینده سیاسی خود آنان را به خطر انداخته و انزوای سیاسی آنان را به دنبال خواهد داشت.

نظریه شووینیستی حاکم برسکانداران فعلی عرصه سیاست ایالات متحده، ازجمله دونالد‌ترامپ دارای چند مولفه اصلی می‌باشد.

نخست، رد کامل سیاست های نئولیبراستی درغلبه بربحران سرمایه داری ازجمله جهانی‌سازی سرمایه ودیگراقدامات ‌امپریالیستی؛

دوم،ترویج شوونیسم ومورد حمله قراردادن مهاجران غیرسفید پوست، مسلمانان و…

سوم، تقویت وحمایت ازجناح های راست شووینستی در سراسر جهان وبرقراری ارتباط با آنان؛

چهارم، تقویت میلیتاریسم آمریکایی، به‌عنوان مثال تخصیص بودجه ۷۰۰ میلیارد دلاری به نهاد های نظامی وهمچنین برسرکارآوردن سیاست‌مداران ونظامیان جنگ طلبی همچون جان بولتن که ساده لوحانه درصدد آمریکایی کردن تنش های موجود درمنطقه خاورمیانه هستند.

بنابراین وباتوجه به روشدروزافزون سیاست های شووینیستی درسراسرجهان، بویژه درایالات متحده آمریکا، لزوم بررسی عمیق‌تری ازچگونگی علل شکست نئولیبرالیسم وگذاربه این شووینسم ازاهمیت ویژه‌ای برخوردارمی‌باشد. این بررسی موجب می‌گردد که بتوانیم درک بهتری ازروابطه موجود میان این رخداد وبحران عمومی ساختاری درسیستم سرمایه داری متمرکز مالی جهانی وسرمایه مالی انحصاری نیز پیدا کنیم وهمچنین برلزوم این واقعیت که شوونیسم امروز، با توجه به جهت گیری های تاریخی، ساختاری و دیالکتیکی سرمایه‌داری چیزی بیش ازنتیجه ناگزیر بحران سرمایه مالی انحصاری نمی‌باشد، تاکید ورزیم.

بحران امروزین سرمایه‌داری تنها مختص به امپریالیسم آمریکا نیست وبه دنبال رویداد های پسا بحران نیزمحدود به ایالات متحده نخواهد ماند. آهنگ رشد متوسط ۳/۱ درصد درثروتمند ترین کشورهای گروه جی ۷(G 7) شامل کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن وانگلستان به اضافه ایالات متحده در سال ۲۰۱۶ نشانگردوره‌ای بلند مدت ازکندی رشد می‌باشد. میزان متوسط آهنگ رشد اتحادیه اروپا درطول دهه گذشته ۷/۱درصد بوده ودرسال گذشته ۸/۱ درصد را تجربه کرده است، که درمقایسه با آهنگ رشد سالیانه اقتصاد ایالات متحده در دهه رکود ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۹ که ۳/۱درصد بوده، خبرازرکود دراقتصاداتحادیه اروپا می‌‍دهد.

جناح راست شوونیستی بنا به ادعاهایشان، در صدد است تا به چنین بحرانی خاتمه بخشد؛ اما جارو کردن تمامی چیزهایی که به جناح راست معنا می‌بخشد امری ناممکن به نظرمی‌رسد وشوونیسم نیزچاره‌ای به جزدست یازیدن به کارهای ماجراجویانه برای حفظ اعتبارخود ندارد؛ به‌عنوان مثال شوونیسم آمریکایی به محض تثبیت پایه های قدرت، دوقرارداد مهم را ملغی کرد؛ نخست، خروج یکجانبه ازمعاهده برجام که یکی ازمهم ترین دستاوردهای سیاست خارجی کابینه باراک اوباما به حساب می آمد ودوم، خروج ازمعاهده زیست محیطی پاریس وسرانجام درگیری‌های اخیردرخلیج‌فارس.

دهه حاضر، دهه‌ی اقراربورژوازی به ناکامی های خود است. آنان قرارداد های اجتماعی ای راکه خود مستقرکرده بودند، به هیچ گرفته وحتی آن را مانع رشد اقتصادی واجتماعی جامعه معرفی می‌کنند؛ اما علیرغم همه تکذیب ها هنوزبه یک قانون وقرارداد همیشگی، یعنی کسب سود بیشتر، همواره پایبند هستند. خصوصی سازی های روزافزون درمقابله با تناقضات موجود دردرون دولت سرمایه داری آمریکا، اینک حتی با شتابی بیشتر، همچنان ادامه دارد. آموزش وپرورش ونظام بیمه‌های اجتماعی کشورروزبه روزبه سمت تبدیل شدن به کالا وعرضه خدمات گران قیمت حرکت می کنند، وسریع‌ترین اقدام شوونیسم آمریکا، علیرغم همه لافزنی‌ها وپروپاگاندای تبلیغاتی اش درباره “پایان دادن به اقدامات سرمایه داری رفیق باز”، کاهش شدید مالیات شرکت ها وثروتمندان بوده است. دراوکراین نیزولادمیرزلنسکی درطی اقدامی مجلس را منحل کرد، چرا که معتقد بود سمپات های رئیس جمهورپیشین صحن آن را به اشغال خوددرآورده اند.

راهبرد های اقتصادی جناح راست درعرصه ملی وبین المللی برملی گرایی اقتصادی استواربوده و برچهار اصل اساسی زیرمتکی است.

۱- اعمال تعرفه های سنگین گمرکی برواردات فولاد وآلمنیوم وهمچنین آغازجنگی اقتصادی با کشورچین.

۲- دستکاری درسیستم تعرفه برواردات وصادرات سرمایه وکالا به منظور جذب یا بازگرداندن سرمایه ازکشور‌های صنعتی ازطریق افزایش صادرات وکاهش واردات.

۳- افزایش میزان اشتغال درآمریکا به وسیله ی بازگشت سرمایه های مهاجر.

۴- تقویت کشورها وجناح های موافق امریکا درمناطق مختلف جهان وجایگزین کردن آنان به جای نیرو‌ها ویا دولت‌هایی که منافع امپریالیسم را به خطر انداخته اند؛ به‌عنوان مثال تقویت رژیم اشغالی اسرائیل جهت حفظ فشاربرفلسطین ولبنان، تقویت احزاب دست‌راست وشوونیستی درونزوئولا برعلیه دولت مادورو، تقویت کشورهای حوزه خلیج فارس نظیرعربستان سعودی وهمچنین حمایت ازنیرو‌ها واحزاب دست راستی موجود جهت فشار آوردن بردولت سرمایه داری ایران.

همانگونه که درسطورفوق اشاره شد اگرچه جریان های پوپولیستی راست گرا لاف مخالفت با نئولیبرالیسم ومتعارف سازی سرمایه‌داری ومهاربحران موجودرا سرمی‌دهند اما درعمل ادامه دهنده همان سیاست‌ها می‌باشند وبرنامه های نئولیبرالیستی درماهیت خود کماکان درساحت جهانی پیاده می‌شود. همه این علائم درواقع نشانگراقراربه ناتوانی سرمایه‌داری جهانی درحل بحران ذاتی سرمایه وعدم امکان برون‌رفت ازآن در سیستم موجود می‌باشد. انگلستان درحال حاضریکی دیگرازصحنه‌هایی است که چنین دلقکانی درآن نقش اول رابرعهده گرفته‌اند.

سرانجام ترزا می نخست وزیربریتانیا که علیرغم کوشش های مکررنتوانسته بود طرح خود را برای برگزیت به تصویب پارلمان انگلیس برساند، هفته گذشته ازرهبری حزب محافظه کار کناره‌گیری نمود وجای خود را به بوریس جانسون داد. تاریخ اصلی نهایی شدن برگزیت 31 مارس امسال بود ولی با توجه به بن بست سیاسی دربریتانیا اینک اتحادیه اروپا این تاریخ را تا ۳۱ اکتبر سال جاری به عقب انداخته است.

بوریس جانسون پنج هفته پیش درنخستین دوررای گیری برای ریاست حزب محافظه کار انگلیس پیروز شد. دراین رای گیری مارک هارپروزیرپیشین، ساجد جاوید وزیرکشور، مت هنکاک وزیر بهداشت، وجرمی هانت وزیر امور خارجه کنونی، باضافه دومنیک راب وزیرپیشین برگزیت، آندرا لیدسام رهبر پیشین مجلس عوام، بوریس جانسون وزیرامورخارجه پیشین، لوری استوارت وزیرپیشین کارو مهاجرت، ومایکل گوو وزیرمحیط زیست برای جانشینی ترزا می نامزد شدند. همانگونه که گمان می‌رفت خیزش بوریس جانسون برای اشغال قدرت و کنارگذاشتن ترزا می، رهبرحزب لیبرال وهمچنین نخست وزیری که دریکی ازمهم ترین اهداف حزب محافظه کار، یعنی حصول توافق جدایی ازاتحادیه اروپا در پارلمان ناکام مانده است، چندان دورازانتظارنبود. این حرکت جانسون درکنفرانس حزبی نیزمورد استقبال قرارگرفت. موضع تند بوریس جانسون دربرخورد با اتحادیه اروپا درمیان اعضای حزب محافظه کارکه طرفداربرگزیت هستند، محبوبیت فراوانی دارد. اما پیش‌بینی میشود که حرکات آینده بوریس جانسون که طرفدار”برگزیت سخت” یعنی به تعبیری خروج بدون توافق ازاتحادیه اروپاست، می‌تواند بحران خروج بریتانیا را بیش ازپیش تشدید بخشد

بوریس جانسون معتقد است که مذاکرات برگزیت نهایتا این کشوررا به یک مستعمره اروپا تبدیل خواهد نمود. اودریکی ازتوئیت‌های خود نوشت: “مسلما درپایان مذاکرات به یک توافق دست خواهیم یافت، اما این توافق همچنان بریتانیا را تحت سلطه اتحادیه اروپا نگاه خواهد داشت، چرا که بریتانیا دربازار مشترک اروپایی می ماند وبازارهای بریتانیا به ناگزیرازقوانین اتحادیه اروپا تبعیت خواهد نمود”.. جنس این گفتمان‌ها آشنا به نظر می رسد. کلید واژه ها نقاط مجزا را به سادگی به یکدیگر وصل کرده وما را به یک کانون مشخص راهنمایی می کند که چیزی بیش ازآژیرخطرقدرت گیری شوونیسم درانگلستان نمی‌باشد. جالب آن است که مطرح کنیم که این دلقکان جناح راست حاکم، جدا‌ی ازگفتمان، درپیشینه‌ی بسیاردیگری نیزشبیه یکدیگرهستند. بوریس جانسون نیزهمانند دونالد ترامپ و ولادمیرزلنسکی سابقه اجرای برنامه های تلوزیونی وفعالیت های ژورنالیستی داشته است، وزیست سیاسی جانسون نیزهمچون همتای آمریکایی‌اش سراسرمملوازتناقضات گوناگون بوده است؛ به عنوان مثال جانسون به عنوان وزیرامورخارجه بیش ازآنکه طرفدار جنگ با سوریه باشد، مخالف ان بود. اوحتی درگذشته دررابطه باخروج بریتانیا ازاتحادیه اروپا نیزرفتاری دوگانه ازخود نشان داده بود. جانسون بعد ازاینکه سال ها اتحادیه اروپا را تحسین کرده  واعلام می‌داشت که وجود اتحادیه اروپا باعث طولانی ترین صلح پس ازپکس رومانا[2]می‌باشد، به ناگهان تغییرموضع داده و اعلام نمود که “اتحادیه اروپا، چیزی مانند رویای تب آلود ناپلئون وهیتلر بوده ومحکوم به شکست است”. این اظهارت احمقانه دال بر ناپختگی سیاسی اوست که دست کمی ازهمتای آمریکایی اش ندارد.

بوریس جانسون درنوامبر 2017 به کمیته‌ای دروزارت امور خارجه گفته بود که نازنین زاغری، تبعه‌ی ایرانی- بریتانیایی که اخیرا درایران دستگیر شده است، تنها یک روزنامه نگارمبتدی بوده که به علت اشتباهی سهوی و روزنامه‌نگارانه توسط مقامات ایرانی به جاسوسی متهم شده‌است، اگرچه این ادعا توسط خود زاغری وهمسرش ردشد، وآنان تاکید نمودنند که وی تنها به خاطرملاقات با خانواده اش به ایران رفته نه به عنوان یک روزنامه نگار؛ با این حال سه روز پس ازادای این افاضات توسط جانسون، زاغری به دادگاه فراخوانده شده واظهارات جانسون به عنوان تاییدی برآنکه زاغری درگیرسازوکارتبلیغاتی علیه رژیم ایران بوده است مورد محاکمه قرار گرفت.

ظاهرا اقراربه پوشالی بودن قرارداد های طبقاتی که خود دولت‌های سرمایه داری درجهت تحکیم آن تلاش می‌کردند درحال تسری به کل جهان است، اما حرکات‌های فرصت طلبانه اخیرراست گرایان شوونیست جهت کسب مشروعیت میان توده مردم تلاشی مذبوحانه جهت رد این واقعیت است. آنان تلاش می کنند که با رسم خط حائلی بین خود وسایربخش های بورژوازی وطرفداری عام از”توده‌های مردم”، جنبش هایی اجتماعی ومهم ترازهمه جنبش طبقه کارگررا دچاروقفه ویا حتی انحراف نموده و به سیستم موجودسرمایه‌داری موضوعیت و مشروعیت ببخشند.

شوونیسم جدید درتلاش است که به یک یکپارچگی جهانی دست بیابید. سخنان دونالد ترامپ زمانی  که هنوز به سمت ریاست جمهوری ابالات متحده نیزاثبات این ادعاست. اودریکی ازسخنرانی‌های انتخاباتی خود اعلام نمود که : “این خیلی عالی است که مردم انگلیس موفق به پس‌گرفتن کشورخود شدند.” مارین لوپن رهبر حزب راست گرای جبهه ملی فرانسه که محوربرنامه هایش برپاشنه برنامه های شوونیستی همسان با امپریالیسم آمریکا می چرخد نیزگفته است: “این یک پیروزی برای آزادی است. همان‌طورکه سال‌ها تقاضا داشتم اکنون لازم است که همین همه‌پرسی درفرانسه و دیگرکشورهای اتحادیه اروپا نیزبرگزار شود.”

با این احوال می‌توان پیش بینی کرد که بریتانای پسا ترزامی کجا خواهد ایستاد. بنظرمی رسد که بریتانیا با خروج ازاتحادیه اروپا واحتمال ضعیف ترشدن پیوند های تجاری با شرکای بزرگ اروپایی یعنی فرانسه و آلمان، حساب ویژه‌ای روی تعمیق روابط با ایالات متحده بازکرده است، چراکه ازاین طریق هردوطرف می توانند مراودات تجاری خود را بدون مزاحمت های معمول اتحادیه اروپا جلوببرند، وهمچنین انگلستان قادرخواهد بود که بدون حساب پس‌دهی به اتحادیه اروپا به گسترش مداخلات نظامی وجولان دهی گسترده، با میانجی‌گری میلیتاریسم آمریکایی، درمنطقه خاورمیانه وسایربخش های جهان بپردازد. اگرچه به طور مسلم این اقدامات منوط به همسان‌سازی کابینه دولت با سیاست های شوونیستی وهمچنین یارکشی انگلیسی ها با شرکای اصلی دردوران پسا برگزیت می‌باشد.

انتظارمی‌رود که موضع انگلستان درخصوص روابط با ایران نیز پس ازتغییرات درهرم قدرت، تغییر یابد. پس ازگذشت چندین سال رابطه آرام وکم تنش میان ایران وانگلستان، ازیک ماه قبل ودرپی توقیف نفتکش ایرانی گریس-1 توسط دولت جبل الطارق (که یر نفوذ انگلستان قرار دارد)، وبه ویژه پس از آنکه ایران ازتوقیف نفتکش خود به عنوان راهزنی دریایی یاد کرد وبریتانیا را به نقض حقوق بین المللی ودریایی متهم نمود، روابط دو جانبه باردیگر  دچار لرزش شد. اما ماجرا به همین پرخاش لفظی محدود نماند وچند روز بعد ایران دراقدامی تلافی جویانه نفتکش انگلیسی “استینا ایمپرو” را به خاطر عدم رعایت قوانین ومقررات بین المللی دریایی درتنگه هرمزتوقیف نمود.

سرمایه داری جهانی سکه ای دورویه است که بریک سوی آن چهره دلپذیردموکراسی حک شده و درسوی دیگرچهره دهشتناک شوونیسم وفاشیسم درکمین، فاشیسمی که زیست خود را همواره مدیون چهره شبه دموکراتیک بوده ومی‌تواند درزمان مقتضی برای نجات کلیت نظام بکارگرفته شود، همانگونه که چهره فاشیستی آن درهیبت آلمان هیتلری قدم علم نمود و درعرصه جهانی رشد کرد وبحران سرمایه‌داری دهه 30 را التیام بخشید. اما به شهادت تاریخ هیچ یک ازاین تلاش ها نه تنها بهبودی در کلیت جامعه ایجاد ننمود، بلکه شرایط زندگی کارگران و دیگرزحمتکشان را طاقت‌فرسا ترنمود و باری دیگر براین معنا صحه گذاشت که تنها راه نجات ازجهنم کنونی ایجاد آلترناتیو سویالیستی است و مبارزه برای پیروزی سوسیالیسم است.  سوسیالیسمی که می تواند با تکیه برقدرت طبقه کارگر این سکه غلب را که روزگارش مدت هاست بسرآمده، روانه باتلاق تاریخ سازد.

احمد آزادی جو

مرداد ۱۳۹۸

[1]ترامپ در کاخ سفید/جان بلامی فاستر

[2]Pax romana

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران