در حاشیه حرکات تخریب گرایانه استالینیست ها علیه گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

در مذمت یک شور دیرین

عنصر نقد و علی الخصوص نقد رادیکال و علمی همواره عاملی است که افشاگر تضاد های درونی و عریان کردن کژ راه ها و  انحطاط هایی است که هر گروه، جریان و یا گرایش سیاسی می تواند به آن دچار شود.عاملی که در کنار نگاه موشکافانه به تناقضات، مبدل به راهکاری بالقوه می گردد، تا گامی مهم در جهت رشد و تکامل نیروهای مترقی اجتماعی و سیاسی بردارد.عرصه مبارزات طبقاتی همواره محملی است که در آن نقد رادیکال نه تنها ضروری بلکه از الزامات است.البته اگر نقد سیاسی در معنای صحیح خود فهم شود.در طول چند روز گذشته به طور تماما سیستماتیک حملاتی در جهت تخریب گرایش مارکسیست های انقلابی ایران و همچنین سخنگوی این گرایش رفیق مازیار رازی صورت گرفته است.حملاتی که دقیقا در دورانی شکل می گیرد که گرایش مارکسیست های انقلابی ایران گام های بسیاری جهت اعتلای اتحاد عمل در صفوف اپوزیسیون چپ صورت داده و به طور جانبی نیز با راه اندازی اکسیون های مختلف مبارزه جهت حاکمیت سرمایه داری را شدت بخشیده است.می توان با دیدگاهی ساده انگارانه انگشت اتهام را به سوی حاکمیت سرمایه داری ایران نشانه برد.اما شناخت مجموعه ای از خصلت دیرین اپوزیسیون چپ ما را از چنین دیدگاهی برحذر می دارد و از همین روست که ضرورت پرداخت هر چند موجزی به مقوله انتقاد را وظیفه خویش دانستیم.

از دیدگاه مارکسیستی تکامل جامعه (و طبعا تکامل نیروهای سیاسی) امری عینی است. امری در جریان و پویا که نمی توان آن را با قوانین خشک نخست تحلیل کرده و سپس تغییر داد.بلکه می بایست با تحلیلی مشخص از شرایط مبارزه طبقاتی و همچنین توازن قوای موجود در جامعه اصولی را که موجب ساختن موتور محرک تکامل جوامع می گردد راشناسایی و سپس در بازسازی و تقویت آنان گام برداشت.کارل مارکس بر پایه چنین درکی ضرورت انتقاد را مورد بررسی قرار داده و آن را به مثابه سلاحی در نبرد طبقاتی ترسیم می کند.از چنین مدخل سر خطی به انتقاد است که ضرورت و امکان اتحاد نیروهای انقلابی درک شده و هنر رهبری انقلابی مشخص  می گردد.

در درون مایه ی نقد مارکسیستی همواره دو انحراف اساسی وجود داشته است.که یکی پهلو به محافظه کاری زده و دیگری رو به تخریب میل می کند. در یکی پاسیفیسم و در دیگری خصلت های شبه استالینیستی آشکار است.اما اساسا هر دوی آنها دو روی یک سکه اند.دسته نخست که سنت دیرینه ی بین الملل منحط دوم را در خویش حمل می کند در نقد های خود همواره انفعال را در ساز و برگ نظری به جای کنش انقلابی و اقدامات رفرمیستی را به جای انقلابی گری و تدارک انقلاب می نشاند.و دسته دوم در محوری به غایت خطرناک تر حرکت می کند.محوری که در فضای امروزی می تواند هزینه های بیشتری به جنبش و مشخصا جنبش کمونیستی ایران وارد کند.آنچنان که می دانیم برای مارکس صرف نفی امر کهنه آنچنان که برای هگلی آن دوران ارجعیت داشت امر به غایت مهمی نبود.بلکه ایجاد و استقرار امر نو در پس نفی امر کهنه بود که آنچنان اهمیت داشت که به بخشی جدایی ناپذیر  از سوسیالیسم علمی مبدل شد.مارکسیسم بر سرشت سازنده نقد تاکید دارد که البته افشا و ویران کردن نیز جزو لاینفکی از همین پروسه است.اما دسته دوم که در بالا نیز ذکرشان رفت نقد رادیکال و لنینی را با عینک های استالینیستی خود می بینند.با شوری فراوان و کف به دهان همه چیز را نفی و نابود می کنند بدون آنکه آلترناتیو مشخصی را از بحث بیرون بکشند و یا حتی تدارک این امر را ببینند دیگر مخاطبان را پا در هوا می گذارند و بی آنکه خود بدانند (اگرچه دور از ذهن نیست که خود نیست تماما به این امر موقوف باشند) تداوم وضیعت فعلی را به سود حاکمیت سرمایه تضمین می کنند.و سبک کاری را تبلیغ می نمایند که سراسر مملو از آنارشی و بی انظباطی است.سبک کاری که انشقاق،نخبه گرایی و در نهایت سکتاریسم را گسترش می دهد.

بخش کثیری از روشنفکر بورژوا و خرده بورژوا از آنانی که در کلاف استالینیسم و مائوئیسم سردرگم اند گرفته تا لکانی هایی که مشخص نیست مخاطب آنان کدام بخش از طبقه کارگر است (آیا اصلا مخاطب چنین آریستوکرات هایی طبقه کارگر است؟) تاختن با هر انحنایی به هر آن مقوله و جریان سیاسی ای که در تضاد با خویش می بیند را نوعی نقد به احتساب می آورند.برخوردی که در پله نخست نشات گرفته از دیدگاهی ایده ئالیستی است که درصدد نفی دسته های معارض و در پله دوم جایگزین کردن خویش به جای این دسته هاست.اما عرصه مبارزه طبقاتی منطق سر سختی دارد.منطق مبارزه چرت رنگین چنین افرادی را پاره می کند و آنان را ناگزیر به فضای نزاع واقعی می راند.با واقعیات عینی رو به رو می کند و به آنان یادآوری می نماید که همچنان طبقه کارگر  در عرصه پراتیک وزن خاصی برایشان قائل نیست.در همین دم است که نعره های کودکانه و پا به زمین کوبیدن ها آغاز می شود.صدایی که اگرچه به جایی نمی رسد اما تا حدودی گوشخراش است.در این بخش است که فرد یا جریان سیاسی از روی استیصال دست به یقه گیری می زند.غوغا به پا می کند و غبار آشوبی که به پا کرده بیش از همه به سر روی خودش می نشیند.چرا که غبار آلود کردن فضا یک هدف معین دارد و آن غبار اندود کردن دیدگاه طبقه کارگر است.و نمی توان اشقاق افکنی و حائل بستن میان پرولتاریا و جریان هایی که درصدد و در حال مبارزه جهت دفاع از منافع آنان است را اقدامی ضد انقلابی قلمداد نکرد. اقداماتی که اخیرا در جهت حمله به گرایش مارکسیست های انقلابی دیده شد نیز از همین سنخ حملاتی است که به هیچ وجه خارج از یک منطق مشترک میان نیرو های امنیتی و ایدئولوژیک رژیم و نیروهای سکتاریست با گرایشات انحرافی استالینسیتی یا مائویستی نیست. دفاع سینه چاکانه از حاکمیت سرمایه داری جان کلام و منطق درونی مدافاعان نظام جمهوری اسلامی و همچنین مشروطه خواهان تراز نوین امروزی ای است که ردای سرخ به تن کرده اند.

۱۵/۴/۱۳۹۸

پیوست:

داج نشینان

لئون تروتسکی در بخشی از کتاب تاریخ انقلاب روسیه دوران شدت گیری تنازعات و نبرد های موجود در جامعه را دورانی می‌داند که در آن عوامل دولت سرمایه‌داری در تلاش‌اند تا با هر دست آویزی نقش واپس‌گرایانه خود را ایفا کنند. حال این نقش خواه در قالب تندرویی‌های مذهبی پیروان راسپوتین باشد خواه در قالب یک تحلیل شبه چپ در فضاهای رسانه‌ای امروز. هر دوی این اقدامات از جانب این مهمان‌های ناخوانده‌ی مبارزه طبقاتی اگرچه فاصله‌ای یک قرنی با خود دارند اما در خدمت یک واحد مشترک‌اند.

در طی چند روز گذشته مجموعه‌ای حملات کور اما سازماندهی شده در فضای مجازی بر علیه سخن‌گوی گرایش مارکسیست‌های انقلابی ایران صورت پذیرفت. تخریب سخن‌گوی یک گرایش سیاسی  به صرف اختلافات شخصی نخواهد بود. پس هدف اصلی تخریب، گرایش سیاسی مارکسیست‌های انقلابی ایران به میانجی حمله به سخن‌گوی منتخب آن است. حال آنچه در این معادله مجهول می‌ماند هویت افراد تخریب‌گر و یا گرایش سیاسی و تشکیلاتی آنان است. این معادله از دو  وجه تشکیل شده است. یک سوی روشن و یک سویه‌ی تاریک. بالطبع گرایش مارکسیست‌های انقلابی به مثابه یک تشکیلات سیاسی لنینیستی در سویه‌ی روشن قرار دارد چرا که اجزاء مختلفی نظیر موضع‌گیری‌های متفاوت، تاریخچه و حتی بخشی از  پراتیک‌های مشخص آن در داخل و خارج کشور همواره رو به طبقه کارگر ایران و جهان فریاد زده شده و در حد توان نیز آژیته شده است. اما سویه‌ی تاریک جایی است که کانون اقدامات تخریب‌گران است. کسانی که در تاریکی حرکت کردنشان ما را به یاد سارقان سر تا پا سیاه پوشی می‌اندازند که بیشترین بهره را از تاریکی می‌برند. حملات پراکنده و کور اخیر بر علیه گرایش مارکسیست‌های انقلابی تیر زدن از دل همین تاریکی هاست. تمامی افراد تخریب‌گر نه پیشینه‌ای سیاسی از خویش ارائه می‌دارند و نه حتی خود را متصل به برخی از جناح‌های اپوزیسیون قلمداد کرده‌اند. و نکته مهم‌تر از آن هیچ بخشی از اپوزسیون چپ و یا حتی فعالین کارگری و دانشجویی نیز در اشاعه نظرات چنین افرادی و یا در دفاع از نظریات آنان هیچ گونه موضع‌گیری‌ای اتخاذ ننموده‌اند. در چنین شرایطی است که می‌توان این داج‌نشیان را در دو دسته مشخص جای داد. پیش از هر چیز می‌بایست یک پیش‌شرط را متذکر گردید و آن هم تلاش‌های هر چند مذبوحانه‌ی دولت سرمایه‌داری در جهت تخریب اپوزیسیون پیشتاز و مترقی است. بخش‌هایی از اپوزیسیون که در برنامه و پراتیک نقشه‌ی حمله به حاکمیت سرمایه را در دستور کار دارند. حال به فصل دو گرایش عمده‌ای که ذکرش رفت خواهیم پرداخت. دسته نخست را بخش‌های تخریب‌گر که به صورت بالفعل وابسته به دولت سرمایه‌داری ایران هستند می‌توان برشمرد و دسته دوم را نیز افرادی که به واسطه ی انحرافات ایدئولوژیکی که دارند به همان دامی افتند که خادمان سرمایه برایشان پهن کرده است. چنین افرادی بالقوه در خدمت اهداف بازو های سرکوب جمهوی اسلامی‌اند حتی اگر خود بدان واقف نباشند. چرا که در تخریب بخشی از اپوزیسیون مشارکت جسته‌اند که اهداف و اصول خویش را بر مبنای یک سنت انقلابی و سوسیالیستی چیده است.

۱۷ تیر ۱۳۹۸

 

 

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران