در مبارزه با خشونت علیه زنان به پا خیزیم

“جایگاه زن نمایان ترین و گویا ترین شاخص برای ارزیابی رژیم اجتماعی و سیاست دولت است.رهایی حقیقی زنان بدون جهش عمومی در اقتصاد و فرهنگ ،بدون در هم شکستن واحد اقتصادی خانواده بورژوایی، بدون اقدام به اجتماعی تهیه غذا و بدون آموزش قابل تصور نیست…پیش رفتن ممکن نیست اگر زن را پشت سر رها کنیم.زن ، مادر ملت است. از بردگی زنان تعصبات و خرافات می‌رویند که بر کودکان نسل نو سایه می‌اندازد.و در تمامی منافذ آگاهی ملی ریشه می‌دوانند.بهترین و بنیادی‌ترین مسیر مبارزه با خرافات مذهبی،توجه همه‌جانبه به مادر است. او  را باید پرورش داد و روشن ساخت.  “/لئون تروتسکی ۱۹۳۸

امروزه،مقوله خشونت علیه زنان از یک مسئله به بحرانی حاد به‌خصوص در جوامع آسیایی تبدیل گشته است.بحرانی که با تداوم پیشرفت‌های سرمایه‌داری رو به افزایش است.و ستم و خشونت‌های سیستماتیک و  نهادینه‌شده در بطن جوامع سرمایه‌داری بیش از آنکه صرفاً  برخاسته از  مسئله‌ای  جنسی و فرا طبقاتی  باشد ،ریشه در روابط طبقاتی و مالکیت دارد.به‌گونه‌ای می‌توان گفت که ستم و سرکوب تاریخی زنان از استثمار کارگران و “پذیرنده” کردن آن‌ها توسط این بازوی آهنین جدا نیست. بدین ترتیب باید اذعان کرد خشونت پذیری زنان(که احتمال می‌رود در طی زمان تأثیرات ناشی از آن موجب خشونت‌ورزی از جانب آن‌ها گردد)نه صرفاً برخاسته از غریزه و خصلت تاریخی که تابع یادگیری انطباق با شرایط اجتماعی و تعاملات گروهی و اجتماعی است. یعنی در جریان معنایابی خشونت در فرایند تعاملات اجتماعی است که تقویت پرخاشگری و تسلیم و تمکین در برابر آن طبق نابرابری اراده طبقاتی صورت پذیرفته و با اعمال هر چه بیشتر این اراده و آمیختن آن به قدرت حکومتی و مردسالار ،خشونت علیه زنان تثبیت‌شده و در صورت عدم اعتراضات زنان و گروه‌های حافظ منافع آن‌ها استمرار خواهد یافت.

گرچه تاریخچه مبارزه زنان و پیشتازان آن علیه نظام‌های و طبقات ارتجاعی گوناگون به درازای تاریخ بشر است اما ۲۵ نوامبر سالگرد قتل وحشیانه خواهران مبارز میرابال به دست دیکتاتوری دومینیکن به‌طور رسمی و بین‌المللی روز منع خشونت علیه زنان نام‌گذاری شده و به نمادی جهانی برای متحد ساختن تمامی پیشروان اجتماعی و کارگری جهت مبارزه با خشونت علیه زنان مبدل شده است.

خشونت علیه زنان توسط جوامع مردسالار در هر شکل و ماهیت آن،ریشه در تضادهای طبقاتی و به‌خصوص طبقات شکل‌گرفته و  در  عصر مدرنیته‌ی سرمایه‌داری دارد. تبعیض ، از منابع و درعین‌حال  مجوز اصلی خشونت علیه زنان است. تبعیضی که  به‌طور گسترده در تمام جوامع به چشم‌خورده و مراکز اصلی آن را نیز می‌توان  نظام‌های سرمایه‌داری  با روبنای دینی مشاهده کرد. که این امر نه‌تنها در سطح جامعه به چشم می‌خورد بلکه توسط حاکمیت‌ها  و قانون‌های اساسی تدوین‌شده توسط آن‌ها ، شکلی مشروع به آن بخشیده شده و زنان به‌مثابه کالایی در تملک مردها قرار دارند. گرچه خشونت ورزان در میان  همه‌ی طبقات پراکنده‌اند اما این در حالی ست که تعقیب کیفری بیشتر متوجه زحمتکشان و  طبقات پایین و متوسط می‌شود و  تبلیغات حکومتی با تکیه‌بر آمارهای کور کورانه سعی در نشان دادن بیشترین درصد خشونت را در این طبقات دارد.درحالی‌که از ریشه‌یابی بروز این خشونت و تحقیق درباره  سررشته‌های اصلی آن  سرباز می‌زند.

اندک دستاوردهای زنان در جهت دموکراتیزه کردن این جوامع از طریق نهادها،تشکل‌ها و حرکات توده‌ای نیز گاه توسط همین دستگاه‌های سرکوبگر در زمان‌های بحران اقتصادی و بحران‌های سرمایه‌داری، در قالب عقب‌گردهای سیاسی تحمیلی ،ناپدیدشده و  جهت  منکوب و منزوی ساختن  این ستون‌های اصلی انقلاب فرهنگی و فکری در خانواده و اجتماع است.و تکرار همین امر در ادوار مختلف زمانی ، مهر تأییدی بر  تنها راه رهایی زنان ،یعنی تلاش جهت  رهایی از  ستم طبقاتی است.از این روست که هرگونه برنامه‌ریزی رفاهی بدون تمهید شرایط و سازوکارهای ردیکال رفع فقر و بی‌سوادی زنان از رفع و منع خشونت باز می‌ماند و یا تنها در همان حالت نمادین خویش باقی می‌ماند.

شاید نخستین پایه‌های خشونت علیه زنان را بتوان نظام آموزشی توده‌ای، فرهنگ سنتی و تا حدودی خانواده قلمداد کرد. و این پایه‌ها نیز بنانهاده شده در کودکی ه فردی است.در کودکی، اکثریت پسرها می‌آموزند که قدرت وسیله‌ی سلطه بر دیگران و پیش از همه دختران است.درحالی‌که دختربچه‌ها به تمکین و تابعیت فرمان داده می‌شوند درحالی‌که ده‌ها بار بیشتر از پسران در عرصه‌های اجتماعی در معرض آزار و خشونت قرار دارند.این  شرایط مسئولیت‌پذیری همیشگی  و عادات در زنان به‌مرور زمان نهادینه‌شده و زمینه‌ای مناسب را برای بهره‌کشی از آن‌ها در چه در منزل و چه در محل کار فراهم می‌آورد.

به گفته منابع حکومتی جمهوری اسلامی ،۶۰ تا ۶۶ درصد از زنان ایران  تحت خشونت‌هایی از حیث فیزیکی،جنسی، روانی و … قرار دارند. هرچند که جهت اقدام واقع‌بینانه و اساسی علیه خشونت جنسی ، آمار باید رقم واقعی آن را نشان دهد زیرا آمارهای رسمی عمدتاً برآمده از رویکرد جناحی و حکومتی است و در شرایط و ایدئولوژی‌های حال حاضر جامعه ایران، زنان  نه‌تنها خشونت‌های اعمال‌شده را در بیشتر اوقات گزارش نمی‌دهند بلکه حتی سعی در مخفی ساختن آن تا پایان زندگی خویش هستند. از سویی این عامل خود موجب می‌گردد تا فرد درمان‌نشده، بیش‌ازپیش در معرض بیماری‌های روحی و روانی قرارگرفته و به‌گونه‌ای گریزان از جامعه و اعضا آن باشد.

باید توجه داشته باشیم که خشونت علیه زنان تنها به معنای تنبیه فیزیکی و جنسی آنان نیست ، ریشه‌های  خشونت علیه زنان نابرابری‌های نقش‌ها و پایگاه‌های اجتماعی و اقتصادی است که زن را  همراه با وظایف طاقت‌فرسا و درعین‌حال در خانه و یا مشاغل کم‌درآمد محصور ساخته و استقلال اقتصادی را از آن‌ها سلب نموده است.

پس پیش به‌سوی مبارزه علیه خشونت علیه زنان جهت رهایی آن‌ها به‌عنوان توده‌ای مستقل و متشکل

کمیسیون تحریریه میلیتانت

آذر ۱۳۹۶

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران