دولت و بورکراسی در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه

بخشی از گغتگوی گزارشگران با مازیار رازی

به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه

گزارشگران:

 اگر تضعیف و پژمردگی و نهایتا رهائی از دولت را یکی از رکن های اساسی سوسیالیسم و کمونیسم بدانیم، علت یا علل برکشیدن هیولای دولت های همه توان از دل تجربه اکتبر را چگونه باید توضیح داد و چگونه باید و می توان از شکل گیری آن ها اجتناب ورزید؟

مازیار رازی:

در این امر تردیدی نیست که «نهایتا  رهائی از دولت…یکی از رکن های اساسی کمونیسم» است. اما بلافاصله پس از تسخیر قدرت سیاسی یک جامعه بی طبقه و بی دولت تحقق ناپذیر است. بدیهی است که در این مورد اختلاف اساسی بین گرایش های مارکسیستی و آنارشیستی وجود دارد که در این باره باید کاملا روشن بود. از آنجایی که  من به مارکسیسم اعتقاد داشته و متدولوژی مارکسیستی  در مورد مفهوم دولت  مورد پذیرشم هست، و همانند موضع گیری های لنین در اثر «دولت و انقلاب»[1]،  با گرایش های آنارشیستی مرزبندی دارم، . از اینرو بحث خودم را بر اساس تایید نظریات مارکس و در مقابله با نظریات آنارشیستی  ارائه می دهم.

مارکس بر این اعتقاد بود که:

«بین جامعۀ سرمایه داری و جامعۀ کمونیستی، دوران گذار انقلابی اولی به دومی قرار دارد، منطبق با این دوران، یک دوران گذار سیاسی نیز وجود دارد که دولت آن، چیزی جز دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا نمی تواند باشد» (نقد برنامۀ گوتا)[2]. او بر این اعتقاد بود که پس از سرنگونی دولت سرمایه داری باید یک دولت که نماینده اکثریت جامعه است، وجود داشته باشد که به شکل انقلابی دوران انتقال از سرمایه داری به سوسیالیسم (کمونیسم) را رهبری و هدایت کند. دیکتاتوری  انقلابی پرولتاریا، به عنوان ویژگی ماهوی دورۀ گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم و کمونیسم، تمرکز قدرت سیاسی در دست اکثریت جامعه، یعنی طبقۀ کارگر، در قالب شوراها است و این طبقه به واسطۀ دولت خود، مبارزه علیه عناصر باقی ماندۀ بورژوازی را به جلو می برد و برنامه ریزی و بنا نهادن سوسیالیسم را آغاز می کند. تنها با تداوم روزمرۀ انقلاب سوسیالیستی در تمامی سطوح جامعه- اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و غیره- است که دورۀ گذار می تواند تکمیل شود و به نتیجه برسد. وجود این دیکتاتوری است که ضامن عدم بازگشت به مناسبات سرمایه داری می باشد. با این حال، دولت کارگری، ماهیتی تماماً متفاوت با دولت بورژوایی دارد. دولتی است به مراتب دمکراتیک تر از هر دولت بورژوایی که تاریخ به خود دیده است. در این جا کلّ مسأله، پایان بخشیدن به استثمار انسان از انسان، محو تخاصمات طبقاتی و بنابراین رفع هرگونه نیاز به دولت است.

این اصول پایه ای مارکسیستی در روسیه پس از تسخیر قدرت توسط شوراهای کارگری به رهبری حزب بلشویک، ایجاد شد. به سخن دیگر، مارکسیست ها خواهان الغای دولت  هستند؛ اما این خواسته بلافاصله بعد از انقلاب محقق نمی شود. نظامی که ما می خواهیم- حکومت کارگری و قدرت کارگری- به معنای آن است که مردم خود در سطح محلی تصمیم می گیرند که چگونه شهرها، سیستم حمل­ونقل، انجمن ها و البته مراکز کار خود را اداره کنند. تحقق چنین چیزی، مستلزم وجود شوراها، به عنوان اشکال مدرن سوویت ها، در مراکز کار و انجمن ها مختلف است. شعارِ  آنارشیستی :«محله­ای فکر کنید، محله­ای عمل کنید»، برای قدرت کارگری کافی نیست. به علاوه، نهادهای محله­ای دموکراسی نیاز دارند که خود را در سطح منطقه­ای و ملی هماهنگ کنند؛ تصمیات بزرگ راجع به چگونگی ساخت سوسیالیسم در بعد ملی و بین المللی را اتخاذ نمایند.

تنها  راه جلوگیری از بروز بوروکراسی و کنار رانده شدن دمکراسی سوسیالیستی در یک جامعه پس از تسخیر قدرت توسط شوراهای کارگری، تضمین دمکراسی سوسیالیستی در جامعه است. این روال در جامعه شوروی به خوبی اجرا نشد . ما باید ضامن هایی از ابتدا برای تضمین دمکراسی سوسیالیستی در جامعه پس از انقلاب سوسیالیستی داشته باشیم. این ضامن ها را باید از پیش به بحث گذاشته و روشن بیان کنیم. برای نمونه باید از پیش روشن کنیم که حزب پیشتاز که برای تدارک انقلاب سوسیالیستی تشکیل می شود، پس از تسخیر قدرت توسط شوراها باید نقش تنها رهنمود دادن را به خود بگیرد و به تدریج کنار رود. قدرت سیاسی به هیچوجه نباید در دست یک حزب هر چند انقلابی متمرکز باشد. قدرت باید در دست شوراهای کارگری باشند و این امر باید تضمین گردد.[3]

 دولت و انقلاب، لنین ۱۹۱۷[1]

 نقد برنامه گوتا،‌کارل مارکس ۱۸۷۵[2]

  چرا باید پس از تسخیر قدرت توسط پرولتاریا چشم انداز انحلال «حزب پیشتاز انقلابی» اعلام گردد؟ مازیار رازی  ۲۰۰۵[3]

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران