درباره «انقلاب ثور»: نقطه عطفی برای چپ

درباره «انقلاب ثور»: نقطه عطفی برای چپ

saur

برگردان: ادریس باهر

این جزوه در ۱۹۸۵ انتشار یافته بود. محتوایش در بخش هفته نامه اقدام کارگری در ۱۹۸۰ و مجله اقدام کارگری در اخیر همان سال نشر شد. ضمیمه در ۱۹۸۵ انتشار شد.

” انقلاب کبیر ثور” افغانستان در اپریل ۱۹۷۸ که تهاجم روسیه بر افغانستان ۲۰ ماه بعد از «کریسمیس» در ۱۹۷۹ در پی داشت، دو رویداد بسیار مهم نیمه دوم قرن بیستم بود.

تهاجم به جنگ سرد دوم سوق داده شد. درمانده گی انها برای مطیع کردن افغانستان در نه-سال جنگ مستعمراتی یکی از چیزهای بود که خود-باوری بورکراسی استالینیستی روسیه را خرد کرده و به فروپاشی ان کمک کرد. انقلاب ۱۹۷۸ رخدادی عجیب و غریب بود؛ در حقیقت این واقعه کودتای ارتش و نیروی هوایی بود که توسط «حزب دیموکراتیک خلق»، حزب استالینیست افغان اداره می شد.

ح.د.خ.ا[1] خود یک سازمان طبقه متوسطی از شهر کوچک چند هزار نفری بود –شاید از شهری به کوچکی ۲۰۰۰ نفردر کشوری به جمعیت تقریبی ۱۸ میلیون نفر. پیوند بین ح.د.خ.ا و قوای هوایی و افسران نظامی در ربع آخر قرن وقتیکه روسیه قوای هوایی و افسران نظامی را تجهیز و تعلیم میداد بوجود امده بود. پاکستان همسایه و رقیب افغانستان حمایت امریکا را داشت. این افسران نظامی و قوای هوایی، اتحاد شوروی را بعنوان مدل مدرنیزه کردن افغانستان انتخاب کردند.

این یک «کودتا» بود، نه یک «انقلاب»، که انها در اپریل ۱۹۷۸ انجام دادند. انقلابات استالینیستی در چین، ویتنام، یوگوسلاویا، توسط سازمان‌هایی بر سر جنبش‌های توده‌ای به انجام رسید. ح.د.خ.ا چنین پایه (توده‌ای) را نداشت. تنها دسته نظامی داشت. عساکر ارتش و قوای هوایی در این سازمان‌ها با نظم سنتی نظامی از دستور افسران اطاعت و فرمانبرداری می کردند. سلسله مراتب نظامی دست نخورده باقی ماند.

شکاف قرن‌ها انکشاف اجتماعی و فکری، شهرها و نخبه‌های تعلیم یافته شهری را از روستاهای افغانستان جدا می‌کرد. رژیم جدید بدلیل آنکه حمایت بسیار اندکی درمناطق روستایی افغانستان داشت، تنها به نیروی زور متکی می‌شد. بعنوان مثال، برای اینکه قوانین انقلابی اصلاحات ارضی را در مناطق روستایی افغانستان که از عدم حمایت یا حمایت کمی برخوردار بود به اجرا گذارد به نظامی گری و ترور قوای هوایی متوسل شد.در ظرف چند ماه پس از کودتا، رژیم با با بسیاری از مناطق روستایی افغانستان درجنگ بود که به زودی تبدیل به تمامی مناطق تسری پیدا کرد.

استالینیست‌های در قدرت برای مردمی که قصد داشتند به قرن بیستم واردشان کنند از روش‌های رایج جنگ استعماری استفاده میکردند. قریه ها با بمب اتشزا بمب اندازی می گردید، محصولات زمین‌ها تخریب می گردید، بیشترین تعداد مردم کشته و وادار به عبور از مرزها بسوی پاکستان و ایران شدند.

ح. د .خ .ا به دو جناح قاتلانه «خلق» و «پرچم» تقسیم گردید. انها تحت فشار روسیه برای اجرای کودتا متحد گردیدند، اما این اتحاد دوامی نیافت. بزودی استالینیست‌های در قدرت به کشتار یکدیگر دست زدند. در ظرف یکسال از کودتا بسیار افسران نظامی کشته ویا زندانی گردیدند بطوریکه تعداد زیادی از خلبانان نیروی هوائی روسیه باید داخل میگردید که نیروی هوائی بتواند ماموریت خود را ادامه دهد. فشار روسیه مبنی بر اینکه اوضاع آرام گیرد هیچ تاثیر بر جناح حاکم یعنی«خلق» نداشت.

  اما سیاست انها در تقابل شدن با مردم افغانستان بود. در آن زمان احتمالا راه دیگری جز شکست درمقابل جنگ روستاهای افغانستان باقی نمانده بود. روسیه در کریسمیس ۱۹۷۹ هجوم اورد، و رهبران در قدرت را اعدام کرد و و رهبران دست‌نشانده‌اش را واداشت تا از روسیه برای تهاجم به افغانستان دعوت کنند و در نهایت در اخرین جنگ استعماری بزرگ قرن بیستم –که به جنگ ویتنام روسیه موسوم است- گیر کرد.

سوسیالیست‌ها چه موضع‌گیری در برابر الحاق افغانستان به روسیه باید داشته باشند؟ این پرسش بلافاصله چپ بین الملل را تفکیک کرد. تمام سازمان های «تروتسکیست ارتدوکس» به استثنای انچه که حالا «AWL» است همچنان از اشغال به علاقه مندی حمایت کردند و یا این خط مشی را اتخاذ کردند که چون روس ها اکنون آنجا هستند، نمی‌توان اشغالگران را محکوم کرده و خواستار بیرون رفتن‌شان شد. یک بخش انترناسیونال چهار مندل به خوشی اعلام داشتند که روسیه ” به کمک انقلاب” رفته است.

میلیتانت (که امروز به حزب سوسیالیست و سوسیالیست اپیل تقسیم شده اند) آن زمان بزرگترین سازمان تروتسکیستی مدعی در برتانیا بود. انها بزودی به حمایت علنی از اشغال افغانستان پرداختند. «گروه قدرت کارگران» که پیشتر حامی سرمایه داری دولتی اتحاد شوروی بود، در زمان تهاجم به افغانستان، مشغول به بازنگری در “ماهیت طبقاتی” اتحاد شوروی شده بود. آیا فعالیت جدید امپریالیسم روسیه انها را وادار به طرفداری از دیدگاه سرمایه داری دولتی کرد؟ نه، آنها با پروازی جهشی از تمامی موانع اخیراً مستحکم به این اندیشه رسیدند که اتحاد شوروی نوعی دولت کارگری بوده‌است. انها تصمیم گرفتند تا اشغال را بعنوان یک دلیل جدید که اتحاد شوروی در نهایت یک دولت منحط کارگری بود ببینند.

بعد از شش ماه یا یک سال بسیار از «تروتسکیست های ارتدکس» از حالت مستی بر امدند و حمایت از جنگ استعماری روسیه را متوقف ساختند. دیگران روسیه را در سراسر یک دهه جنگ استعماری وحشیانه در افغانستان حمایت کردند. حزب سوسیالیست و «قدرت کارگری» هیچگاه از مستی بر نیامدند.

بسیاری از اعضای جنبش کارگری از جمله بعضی از نماینده گان کارگری پارلمانی، روسیه را در افغانستان حمایت کردند. در مقدمه کتابی که «AWL» درباره اعتصاب معدنکاران نوشته، برخی از تجارب ما در پیوند با افغانستان نیز آمدهاست.

نکته عجیبی که در واکنش مدعیان چپ نسبت به اشغال افغانستان وجود داشت آن بود که برخلاف «تروتسکیست‌ها» بعضی احزاب کمونیستی حمایت روسیه را انکار کردند. بطور مثال، حزب کمونیست برتانیای کبیر اشغال را محکوم کردند. «جک وودیز» گزارش واقعی از انچه در افغانستان در حال اتفاق افتادن بود را انتشار داده و انرا محکوم کرد. اینها استالینیست‌هایی بودند که در حال چرخش به بورژا لیبرال ها بودند، اما انها از تجربه خود بعضی چیزها را آموخته‌بودند و در این مورد همانند مردم سیاستمدار سلوک کردند.

قبل از اشغال، «AWL » در حال ” بازنگری در ارزش‌ها ” بود. در گروه، نزاع کوتاه اما تند و تیز بر سر گرایش ما درباره انقلاب ایران در اوایل ۱۹۷۹ وجود داشت. جدل بر سر اتخاذ رویکردی منتقدانه‌تر نسبت به این انقلاب ناآشنا و ارتجاعی، یک رای بیشتر در کمیته ملی دریافت نکرد. ما از ان اشتباه آموختیم. در جنوری ۱۹۸۰ تصمیم گرفتیم که بنا به وجدان سیاسی با دیگر «تروتسکیست‌های ارتدکس» چنانکه در مسئله ایران پیوستیم نمیتوانیم پیوست. ما باید در مخالفت روسیه در افغانستان باشیم. این یک رخداد بزرگ در ” ارزیابی مجدد” ما بود.

محتوای این جزوه برمبنای رسوبات موضع «دولت منحط کارگری» درباره اتحاد شوروی نوشته شده بود. وقتیکه روسیه بیرون شد، پاسخ ما به حمایت شهرها در مقابل بربریت روستاها بود. یک مقاله که در این گرداوری باز چاپ شده ان موضع را برجسته میسازد. برخی از مردم نیمه اگاه ما را به طرز برخورد متناقض با مسلمانان متهم کردند. اگر تناقضی وجود داشته باشد به این دلیل است که مردم مختلف مسلمان در شرایط و وضعیت متفاوتی زندگی میکنند.

به یقین که ما مخالف تلاش برای استعمار مردم مسلمان افغانستان بودیم. به یقین که در کنار قربانیان مسلمان «بوسنیا» بودیم که از پاککاری نژاد پرستانه صربستان قصابی گردیدند. به یقین که ما بشکل سیاسی بر ضد تحریم بین المللی اسلحه برای مسلمانان «بوسنیا» مبارزه نمودیم. به یقین که ما مسلمانان «کوسوو» را در البانیا، مستعمره صربستان در برابر قتل عام دولت صربستان و حامیان محلی ان حمایت نمودیم. و یقیناً ما مخالف اسلام سیاسی هستیم. یقیناً ما مخالف ستم انها بر مسلمانان و غیر مسلمانانی که با انها موافقت ندارند میباشیم. یقیناً ما مخالف قصدشان برای برپایی حکومت های روحانی هستیم. یقیناً قساوت اسلامگرایان در یازده سپتامبر در شهر نیویارک و حملات دهشت افگنی شان را در دیگر جاها شامل لندن تقبیح میکنیم.

یقیناً ما مخالف اسلام هستیم همانطورکه مخالف کاتولیسم رومانیا، ارتدکس عیسوی یونان، هندویسم، یهودیت وغیره، وغیره هستیم.

یقیناً ما باورمند هستیم که ارزش‌ها و بهترین استانداردهای تمدن پیشرفته بورژوازی، که یک پایه از دیالکتیک سوسیالیسم مارکسی ما را تشکیل میدهد بهتر، ممتازتر، مترقی‌تر از اسلام، عیسویت، یهودیت، هندویسم عقب مانده و دیگر دشمنان بغرنج شعور، دیموکراسی و عقلانیت است.

سوابق ما در مورد چنین مسائلی نشان میدهد که این اتهام مبتذل چپ مبنی بر آنکه سیاست ما در قبال اسلام سیاسی ریشه در خصومت‌مان به مسلمانان دارد، اتهام غیرسیاسی احمقانه و پرخاش هیستریک از سوی افرادی است که خود، خط سیاسی‌شان را از دست داده‌اند.

در نهایت فرض مسلم میان چپ‌ها آن شده که آمریکا که مخالفین روسیه در افغانستان را مسلح کرد شر بزرگ بود.

خیر! حمله روسیه و جنگ استعماری‌اش که یک‌دهه‌ به طول کشید جنایت بزرگ اولیه بود که تمامی آن امور بد در پی اش آمد.

[1] . حزب دیموکراتیک خلق افغانستان

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

مشاهده این مطالب را به شما توصیه می کنیم...