موج تحریکات «اسلام ­هراسی» ادامه دارد

اُکتای باران

ترجمه: آرشین قهرمانی

از میلیتانت شماره ۵۵

ماه گذشته، تقریباً کلّ جهان اسلام شاهد وقوع اعتراضاتی در ابعاد مختلف بود. آن چه جرقه های اولیۀ این اعتراضات را روشن کرد، انتشار فیلم کوتاهی بود بر روی اینترنت با نام “معصومیت مسلمین”؛ شالودۀ اصلی این فیلم را که مضمونی تحقیرآمیز و اهانت آمیز علیه اسلام و پیامبر آن، محمد، دارد، به روشنی اسلام­هراسی شکل می دهد. وقتی یک چنین فیلم غیر معمولی که نه از نظر هنری ارزشمند است و از نظر روشنفکری، می تواند چنان بازتابی داشته باشد و میلیون ها بار بیش­تر از آن چه ارزش دارد به واکنش دیگران بینجامد، پس در این ماجرا نشانه هایی وجود دارد که ماهیت برهۀ کنونی را به نمایش می گذارد.

این حقیقت روشن است که انتشار فیلم مذکور، بخشی از کارزار تحریکات امپریالیستی است، و بازیگران اصلی مقصر در این کارزار، جنگ­افروزان امپریالیست در ایالات متحده و اسرائیل هستند. با این وجود آن ها برای برملا کردن حقیقت، در این کارزار تنها نیستند. در واقع این فیلم تا مدتی طولانی هیچ گونه توجهی را جلب نکرد و علی­رغم تمام تلاش های تأمین کنندگان مالی، توزیع کنندگان و مبلغین آن در اینترنت، به تدریج در حال محو و فراموش شدن بود. این فیلم نخست در ماه ژوئن و در سینمایی واقع در لوس آنجلس اکران شد و با وجود تمام تلاش ها، نمایش بیش­تر آن ممکن نگردید. پس از این بود که سازندگان فیلم، آن را به زبان عربی دوبله کردند و این نسخه را بر روی اینترنت قرار دادند. اما نتیجه باز هم چیزی جز شکست نبود! نهایتاً سر و کلۀ مردی از مصر پیدا می شود که می تواند این فیلم را به “موفقیت” برساند: شیخ خالد عبدالله، به عنوان کسی که در یکی از کانال های ماهواره ای اسلامی، یعنی الناس در مصر، برنامه دارد، این فیلم را “کشف” می کند؛ فردی مشکوک، با ارتباطات نه چندان مشخص. او بخش هایی از فیلم مذکور را در تاریخ 8 سپتامبر پخش می کند و ضمن اشاره کردن به مسیحیان (قبطیان) در مصر، مسلمانان را به اعتراض علیه فیلم دعوت می کند! به این ترتیب، اعتراضات آغاز و به سرعت گسترده شد. در همان حال که این اعتراضات در برخی کشورهامسالمت آمیز بود، در سایر کشورها به درگیری هایی خشونت آمیزی انجامید که طی آن ده ها نفر جان باختند. مهم­ترین اعتراضی که اتفاقاً با سالگرد 11 سپتامبر هم­زمان شد، اعتراضی بود که در بنغازی، لیبی، رخ داد؛ یعنی جایی که پیش­تر شاهد کشته شدن سفیر ایالات متحده بود. نهایتاً با فراخوان دولت های اسلامی به “حفظ آرامش”، اعتراضات کمی رو به کاهش گذاشت.

مسلماً این گونه تحریکات، نه نخستینِ آن ها بوده است و نه آخرین آن ها خواهد بود. اما اکنون، و پیش از آن که پیامدهای این تحریکات به پایان رسیده باشد، کاریکاتورهایی در فرانسه و تحت پوشش “آزادی افکار” منتشر می شود که اعتراضات موجود را به مسخره می گیرد و سرشار از کنایه ها و زخم­زبان های “جنسی” در مورد پیامبر اسلام است. در متروی نیویورک هم بیلبوردهایی نصب شده است که روی آن پوسترهایی با مضمون اسلام هراسی به چشم می خورد؛ پوسترهایی که مردم فلسطین و بنابراین مسلمانان را افرادی وحشی و غیرمتمدن تصویر می کند. نکتۀ مهم آن است که این اقدام با تأیید دیوان عالی ایالات متحده صورت می پذیرد. در این پوسترها نوشته شده است که “در هر جنگی میان مردمان متمدن و وحشی، جانب مردم متمدن را بگیرید. اسرائیل را حمایت کنید. جهاد را شکست دهید”.

تلاش های موج اسلام­هراسی برای آن که مردم کشورهای اسلامی را بدون استثنا افرادی وحشی، نادان، ارتجاعی، بی­تاب، متعصب، غیر منطقی و بدوی تصویر کند، به رشد خود ادامه خواهد داد و به مراتب بی­پروا تر خواهد بود؛ و این حقیقتی است که مشاهده­اش چندان دشوار نمی نماید. می توان چارچوب کلی اهدافی را که در پسِ این رویکرد نژادپرستانه و فاشیستی قرار دارد، مشخص کرد. نخست، تلاش روانی و ایدئولوژیک برای مشروعیت بخشیدن به مداخلۀ نظامی در خاورمیانه که منطقه ای کلیدی در سهم­گیری های کنونی امپریالیسم به شمار می رود. دوم، درهم شکستن اتحاد طبقۀ کارگر غرب با هدف گیری مهاجرینی که از کشورهای اسلامی به کشورهای غربی آمده اند و ایجاد زمینه و بستری نیرومندتر برای عوام فریبی فاشیستی.

اسلام­هراسی به عنوان ابزاری جهت مداخلۀ امپریالیستی

طرح های امپریالیسم ایالات متحده در مورد سوریه و ایران، پنهان نیست. به علاوه روشن است که این طرح ها نمی تواند با روش های دموکراتیک و مسالمت آمیز تکمیل و اجرایی گردد. با این حال برای انجام حملات نظامی علیه این دو کشور، امپریالیسم ناگزیر باید افکار عمومی را با هر روش ممکن، بسازد و موافقت آن را برای جنگ به دست آورد. انواع توطئه های امپریالیستی، از اخبار نادرست و گزارش های جعلی مراکز اطلاعاتی گرفته تا یک جنگ ایدئولوژیک، لازمۀ این رویکرد است. هیچ جنگ امپریالیستی ای وجود ندارد که در پس خروارها توجیه ایدئولوژیگ پنهان نباشد. مثلاً در مورد جنگ جهانی اول، برخی قدرت های امپریالیستی این دروغ را پیش کشیدند که آن ها برای آزاد­سازی مردم کشورهای مستعمره درحال مبارزه هستند. به همین ترتیب، جنگ جهانی دوم به عنوان جنگی ضدّ فاشیستی برای آزادی و دموکراسی توصیف می شد. جنگ امپریالیستی بزرگ و جدید کنونی نیز، هرچند هنوز چندان عمومی و فراگیر نگردیده است، به عنوان جنگی علیه “تروریسم بین­المللی” برای آزادی و دموکراسی معرفی می شود، و پیش­زمینۀ ایدئولوژیک آن با تز معروف “برخورد تمدن ها” شکل می گیرد. فعلاً قطب های این “تمدن های متخاصم” را اسلام و غرب تشکیل می دهد. به همین دلیل، بورژوازی غرب و کارگزاران سیاسی آن که ژست متمدن و مدرن به خود می گیرند، بی پروا به آتش خصومت نسبت به اسلام (یا “اسلام­هراسی”) در کشورهای “غربی” می دمند.

اسلام­هراسی، با نشان دادن مسلمانان به عنوان مردمی خطرناک، تلاش های امپریالیستی برای حذف این “خطر و تهدید” را توجیه می کند، و ضمناً با معرفی مسلمانان به عنوان افرادی وحشی و فاقد تمدن، کشتار و قتل عام صدها هزار مسلمان در طی مداخلات امپریالیستی را عادی و منطقی جلوه می دهد. بنابراین، در همان حال که صدها هزار جان باخته در عراق، افغانستان و فلسطین چیزی جز اعداد و ارقام روی کاغذ نیستند و به همین شکل هم تحت پوشش رسانه ها قرار می گیرند، هر “غربی متمدن” که جان خود را در حملات سازمانی های اسلام­گرا از دست داده است، به عنوان فردی ارزشمند با داستانی در پشت آن معرفی خواهد شد. نوع نگاه به مبارزۀ مردم فلسطین علیه اسرائیل در این دنیای “متمدن”، خود بهترین گواه برای این حقیقت است.

هنگامی که واکنش موجّه علیه موج تحریکات اسلام­هراسی در کشورهای مسلمان به سمت چارچوب خصومت با غرب (که در اسلام­هراسی گوی سبقت را از دیگران ربوده است) کشیده می شود، عوام­فریبی موج اسلام­هراسی در کشورهای غربی تقویت می گردد. چرا که اختلافات مذهبی و فرقه ای می تواند با سهولت بیش­تری برانگیخته شود، و مداخلات نظامی امپریالیست ها در منطقه، تحت پوشش مداخلۀ “بشردوستانه”، آسان تر صورت بگیرد. قطعاً در جوّی که مملو از تصاویر حملات توده های خمشگینی با عمامه، ردا و ریش های بلند به سفارت ها و مشغول تخریب اموال عمومی باشد، مردم عادی در جهان غرب وحشت­زده خواهند شد و حسّ تهدید و خطر افزایش خواهد یافت. لازم به گفتن نیست که مردمی که خود را در معرض تهدید می بینند، تمایل بیش­تری به پذیرش و توجیه هرگونه حمله علیه این تهدید را خواهند داشت.

به خصوص تصاویر تظاهرات هایی که به رهبری گروه های اسلامی تندرو صورت می گیرد، این استدلال میلیتاریستی- امپریالیستی را تقویت و توجیه می کند که گویا “بهار عربی” از کنترل خارج شده و بنابراین ضروری است که در این گروه ها مداخله کرد، و تا پیش از آن که دیر شود ایران و سوریه را مورد حمله قرار داد و خلاصه خاورمیانه و جهان اسلام را بلافاصله تغییر شکل داد. اسرائیل نیز که قطعاً دستی در این تحریکات دارد، فرصت مهم را به دست آورده است تا فاصلۀ میان خود و دولت اوباما را کاهش دهد و با اعمال فشار بیش­تر بر او، پروسۀ حملۀ نظامی علیه ایران را سرعت بخشد. کسانی که در این تحریکات نقش داشتند، ظاهراً از این نظر به هدف خود دست یافته اند.

ضمناً به همین خاطر، امپریالیسم امریکا دولت های محافظه کار یا آشکارا اسلام­گرا را تحت فشار قرار می دهد تا این نوع گروه ها و جنبش های اسلام­گرا را که خارج از کنترل امپریالیسم هستند یا تمایل دارند که چنین باشند، تحت نظارت سفت­وسخت­تر خود در بیاورد یا مانعشان شود. به دنبال این فشار، این نیروهای بورژوازی بومی سریعاً دعوت به آرامش می کنند و این جنبش ها را تحت نظارت سخت­تر خود در می آورند. درخواست نخست وزیر ترکیه، فتوای مُفتی عربستان سعودی که بر دوستی با ایالات متحده تأکید دارد، و تلاش دولت لیبی برای خلع سلاح میلیشیاهای اسلامی، همگی نمونه هایی هستند که این موضوع را به اثبات می رسانند. یکی از قابل توجه­ترین نمونه ها، این است که عبدالله گولن و همپالگی­هایش با عجلۀ تمام پیام های تسلیت خود را بابت قتل سفیر امریکا در لیبی ارسال کردند. این حضرات که همواره از برادری اسلامی حرف می زنند و توده های زحمتکش را گمراه می سازند، نشان داده اند که در این مورد، دست نشانده های امپریالیسم هستند.

اسلام­هراسی، بستری برای عوام­فریبی فاشیستی

با تعمیق بحران اقتصادی و تشدید تقلای امپریالیسم برای تقسیم جهان، کشورهای امپریالیستی به افزایش اقدمات امنیتی علیه مبارزۀ طبقاتی در این کشورها می پردازند، و ضمن تصویب قوانین ضدّ دموکراتیک، تلاش های خود برای ایجاد شکاف در طبقۀ کارگر را بالا می برند. از این نظر، موج اسلام­هراسی که اکنون در ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا دامن زده می شود، درحال تبدیل به اهرمی مهم در سیاست داخلی این کشورها است. بنابراین نوعی احساس خطر و تهدید از جانب اسلام، نه فقط به عنوان یک عامل خارجی، که هم­چنین به عنوان عاملی داخلی، درحال شکل گرفتن است. این بار مهاجران مسلمان در کشورهای امپریالیستی متروپل هدف گرفته شده اند. در همان حال که ممنوعیت ها و اقداماتی در جهت آزار مسلمانان درحال اجرا است، موانع جدیدی نیز در برابر مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر بر پایۀ این محدودیت ها قرار داده شده است.

از سوی دیگر، گروه های فاشیستی در حملات خود علیه مهاجران مسلمان، درحال تمرین مأموریت و وظیفۀ ضدّانقلابی خود برای آینده هستند. فعلاً اسلام هراسی جایگزین یهودی­ستیزی شده است که سابقاً بخش اعظم ایدئولوژی فاشیستی را به خود اختصاص می داد، و پتانسیل به مراتب بیش­تری برای ایجاد تأثیرات بزرگ­تر دارد.

از این نظر مارکسیست های اروپایی وظیفۀ مبارزه علیه نژادپرستی، خصومت با مهاجرین و اسلام­هراسی را پیش روی خود دارند. سر باز زدن از این وظیفه به هر دلیل، به معنای سر باز زدن از وظیفۀ مبارزه با تهدید فاشیستی و جنگ امپریالیستی خواهد بود. «برای مارکسیست ها ضروری است که نسبت به ستم مذهبی، تبعیض و اختلافاتی که به طور بالقوه بسیار تبعیض­آمیزتر، ریشه­دار و محو آن دشوارتر است، شدیداً حساس باشند. یکی از وظایف مبارزۀ سیاسی انقلابی، این است که همیشه هوشیار باشیم و به طور سیستماتیک علیه هرگونه اقدام تبعیض­آمیز، تحقیر­آمیز، محدودکننده و توهین­آمیز علیه اقلیت های مذهبی مبارزه کنیم. جنبشی انقلابی که وظایف خود را در مورد این مسأله به انجام نمی رساند، در دفاع از برادری مردمان و انترناسیونالیسم پرولتری- به ویژه در چشم توده های کارگر اقلیت یا ملت تحت ستم- چندان قانع­کننده نخواهد بود. این بدان معناست که سوسیالیست های اروپا وظیفۀ مبارزۀ سیستماتیک علیه اسلام­هراسی را در پیش روی خود دارند. وظیفۀ مبارزه علیه نژادپرستی و اسلام­هراسی درحال عروج، در واقع بخشی از وظیفۀ مبارزه علیه فاشیسم است. با این حال در طیف چپ اروپا، کم نیست شمار کسانی که خظر فاشیسم را دست کم می گیرند؛ آن را چیزی مربوط به دوران سیاه تاریک گذشته و کابوسی می دانند که قرار نیست دوباره تجربه شود و خودشان را هم مارکسیست می نامند» (اکتای باران، «ممنوعیت مناره ها، اسلام­هراسی و وظایف ما»، سازمان نگرش مارکسیستی، ش 58)

امروز گفتن این که جنبش سوسیالیستی و کارگری اروپا این وظیفه را به طور شایسته انجام می دهد، دشوار می نماید. به علاوه، برخی گروه های سوسیالیست آتی به همراه بوروکراسی اتحادیه های کارگری، صدای خود را علیه اقدامات ضدّ دموکراتیک، تبعیض­آمیز و توهین­آمیز علیه اقلیت ها، مهاجرین و مسلمان، بالا نمی برند، و در برخی موارد حتی با استدلالاتی باورنکردنی، از چنین اقداماتی دفاع می کنند. این که سوسیالیست های مذکور به خاطر حقوق زنان، از ممنوعیت حجاب پشتیبانی می کنند یا واکنش نسبت به تحریکات موج اسلام­هراسی را به دلیل «آزادی بیان»، امری «غیرضروری و افراطی» می دانند، به هیچ وجه نشانۀ خوبی نیست. کسانی که ترکۀ «وظیفۀ مبارزه» را علیه اسلام، و نه به سوی تکامل مبارزه علیه اسلام­هراسی خم می کنند، ضمن آن که تفاوت میان ستم­گر و ستم­کش را به فراموشی می سپارند، در بهترین حالت از نوعی «نزدیک بینی» سیاسی رنج می برند و فراموش می کنند که آن ها در کشورهایی امپریالیستی زندگی می کنند که قدرت های استعماری گذشته بوده و خون مردم مسلمان و سایرین را مکیده اند. این رویکرد در مجموع به امپریالیسم یاری می رساند.

تردیدی نیست که مارکسیست ها از آزادی بیان به عنوان یک حقّ دموکراتیک پایه ای دفع می کنند. به طور کلی، هیچ جنبۀ قابل قبولی در سرکوب و توقف حقّ انتقاد از مذهب، فلسفۀ مذهبی و تصوّف و عرفان در چارچوبی علمی، وجود ندارد. با این حال این چیزی تماماً متفاوت از به استهزا گرفتن احساسات مذهبی مردم، فحاشی علیه آن چه آن ها مقدس می پندارند، و بدتر از آن دست زدن به تحریکات افراطی و عریان بر این اساس است. هم کاریکاتورها و هم فیلمی که به آن اشاره شد، هیچ ارتباطی به «آزادی بیان» ندارند. آن چه در این جا مطرح است، دامن زدن به تحریکاتی از طریق فحاشی و تحقیر بی­پرده، و حمله ای ارتجاعی و امپریالیستی در ارتباط نزدیک با طرح های امپریالیست ها، است.

اسلام­هراسی و اسلام سیاسی بنیادگرا

در تمامی تحریکات، نه تنها به چند محرّک (پرووُکاتور)، بلکه به توده ای از مردم که به لحاظ روانی در وضعیت تحریک شدن قرار داشته باشند، نیاز است. پرووکاتورهای نژادپرست و فاشیست در دنیای غرب که خوراک لازم را برای تحریکات اسلام­هراسی مهیا می کنند، به لطف عوام­فریبی های رهبران اسلام سیاسی که خود دعوت به این تحریکات می کنند، مشکلی در برانگیختن توده های فقیر مسلمان ندارند. اسلام­هراسی دنیای غرب و جنگ­طلبی ارتجاعی جهان اسلام، در واقع در چشم انداز عمومی و روش خود، تفاوتی ندارند. هر دوی آن ها، جوامع غربی و اسلامی را به عنوان جوامعی همگون به تصویر می کشند که بر مبنای ارزش های مذهبی متحد شده و منافع مشترکی علیه یک دیگر دارند. برای هر دو آن چه اهمیت دارد، نزاع میان «تمدن ها و فرهنگ ها» است. برای هر دو، شکاف های طبقاتی و قطب­بندی ها در این جوامع، یا وجود ندارند یا بی معنا و نامرتبط هستند. آن ها تنش ها و تخاصمات جوامع خود و جهان را نه بر مبنای مبارزات طبقاتی، بلکه به عنوان مبارزاتی میان مذاهب معرفی می کنند. این چشم­انداز به روشنی به منافع بورژوازی حاکم بر جهان سرمایه داری خدمت می کند، زیرا خواهان آن است که مبارزه میان طبقات، جای خود را به برادری و اخوت مذهبی بدهد، و این گونه است که طبقات کارگر را بر مبنای مذهب، تقسیم و آن ها را سست می کند.

حقیقت عینیِ دنیایی که در آن زندگی می کنیم، هیچ هم­خوانی ای با این عوام­فریبی مذهبی ندارد. هرگز هیچ مصالحۀ پایداری میان ستمکشان و ستمگران، استثمارکنندگان و استثمارشوندگان در جهان اسلام و غرب وجود نداشته و نخواهد داشت. کلّ تاریخ سیاسی، سرشار از نمونه هایی است که از همکاری و همدستی استثمارگران و ستمگران، فارغ از مذهب آنان، علیه توده های تحت ستم و استثمار پرده برمی دارد. تاریخ مبارزۀ طبقاتی نشان می دهد که زحمتکشان قادر به فعالیت متحدانه، سازماندهی و مبارزۀ مشترک علیه مالکان، علیه پیش­داوری ها و اختلافات مذهبی، فرقه ای، نژادی، ملی، قومی و جنسی بوده اند؛ به خصوص در دوره های عروج مبارزه، یعنی زمانی که آگاهی طبقاتی و سازماندی نسبتاً نیرومندتر است. در واقع هر اعتصاب بزرگ، نطفه های این واقعیت را آشکار می کند. مثالِ نه­چندان دورِ کارگران تکل (TEKEL) که برای حفظ مشاغل خود در حال مبارزه بودند، یکی از نمونه های مشخص است. نمونۀ دیگر، سال گذشته در مصر بود. یعنی زمانی که حاکمیت مبارک از طریق اقدامات توده ها واژگون گردید. ما شاهد بودیم که مسلمانان و مسیحیان شانه به شانۀ یک دیگر مبارزه می کردند. پس از سقوط مبارک، ما هم­چنین شاهد بودیم که وقتی قبطیان طی تحریکاتی با هدف درهم شکستن این اتحاد مورد حمله قرار گرفتند، مسلمانان به حفاظت از کلیساهای آن ها پرداختند.

به علاوه، هنگامی که اسلام­هراسی به عنوان ابزاری برای مسموم کردن طبقۀ کارگر غرب قدرت می گیرد، عوام فریبی سیاسی اسلام­گرایان نیز که توده های زحمتکش مسلمان را مسموم می کند، قدرت خواهد گرفت. کلّ جهان اسلام شدیداً از سرکوب، قتل عام، تحقیر، اهانت، ستم، استثمار، چپاول، غارت و فقری که که مسبب آن ها قدرت های امپریالیستی یا سایر طبقات حاکم بومی هستند، آسیب دیده و رنج کشیده است. این ها صرفاً خاطرات دردآور گذشته ای دور نیستند، بلکه حقایقی عینی هستند که بر آگاهی توده های کارگر نقش بسته اند؛ توده هایی که تمامی این مصائب را هر روزه تجربه می کنند. استثمار و سرکوبی که از سوی اسلام­هراسی حاکمین بومی و خارجی تقویت شده است، یک جوّ عمومی خصومت با غرب را ایجاد می کند و موجب می شود که توده های زحمتکش در کشورهای سرمایه داری عقب­مانده، یعنی کشورهایی که در آن ها هنوز ارزش های مذهبی نیرومند هستند، محکم­تر ارزش های مذهبی را چنگ بزنند.

تحریکات اسلام­هراسی، فرصتی طلایی را در اختیار رهبران ارتجاعی اسلام­گرا قرار می دهد تا توده ها را با سوء استفاده از این آگاهی نادرست، بسیج کنند و کادرها و نیروهایی وسیع را از میان آنان جذب نمایند. این دو جریان، که در واقع مظهر طبقات مالک هستند، با تغذیه از یک دیگر رشد می کنند. رشد نسبتاً آسان این جریان ها، به دلیل سطح پایین آگاهی و سازمانیابی طبقۀ کارگر، فقدان احزاب انقلابی پرولتری، چه در غرب و چه در جهان اسلام، است. تنها راه برای حلّ این دوراهی ای که توده های کارگر را به بن بست تبعیض مذهبی، شکست و از توان افتادن می کشاند، تقویت آگاهی طبقاتی و سازماندهی است.

http://en.marksist.net/oktay_baran/islamophobic_provocations_continue.htm

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *