مادر ترزا: «قدّیس» در قعر جهنم

این روزها بازار قدیسسازی دوباره رونق گرفته است. حداقل ظرف سه سال گذشته شخص پاپ فرانسیس ۲۹ نفر را «قدیس» اعلام کرده است. اما انتخاب اخیر مادر ترزا، صرفاً قرعه ای نبود که به نام او افتاده باشد، بلکه انتخاب و اعلام او به عنوان «قدیس» کاملاً آگاهانه و حساب شده به نظر می رسد. پاپ فرانسیس با هر آن چه در توان دارد تقلا می کند این جدیدترین محصول کارخانۀ قدیس سازی را دوست و حامی فقرا جا بزند؛ زنی که «صدایش را به گوش قدرتمداران جهان رساند، تا باشد که آنان تقصیر و گناه خود را بابت جنایت فقر، جنایتی که خود رقم زده اند، بپذیرند». واتیکان به شدت نیاز دارد فردی را «قدیس» معرفی کند که بتواند کارنامه ای از مبارزه با نابرابری و فقر را هم برایش دست و پا کند.

با این حال واقعیت فرسنگ ها با این دست مدح و ثناهای چاپلوسانۀ امثال فرانسیس فاصله دارد.

مادر ترزا که سال ۱۹۱۰ با نام «اگنس گونجا بویاجیو» در خانواده ای آلبانی تبار در اسکوپیه به دنیا آمد، در سن پایین به قصد پیوستن به میسیون های کلیسای کاتولیک به هند رفت. رویارویی با حجم بالای محنت و فلاکت مردم هند، او را بر آن داشت تا سال ۱۹۵۰ مرکز خیریۀ خود را برای رسیدگی به فقرای رو به مرگ کلکته بنا کند: «میسیونرهای خیریه». از این جا به بعد بود که به یُمن تبلیغات «مالکوم ماگریج»، خبرنگار مرتجع بی.بی.سی، ترزا دوستدار بی چیزان و فرودستان تصویر شد. ماگریج از جمله کسانی بود که سهم عمده ای در دامن زدن به شایعۀ «معجزات» ترزا داشت. با این حال ترزا نه دوست فقرا، که مدافع فقر بود. زمانی ترزا گفته بود: «فکر می کنم خیلی زیباست که فقرا قسمت خود را بپذیرند، آن را با مصائب مسیح شریک شوند. به گمان من مصایب فقرا بسیار دارد به دنیا کمک می کند». «کلینیک»های ترزا هم صد البته نقش بسیاری در گسترش این مصایب داشت.

این درمانگاه های رقت انگیر و دون شأن قرار نبود فقرا را شفا دهند. بسیارانی بودند که با مشکلات ناچیز پا به این درمانگاه ها می گذاشتند، اما نهایتاً اجسادشان بیرون می آمد. در واقع این ها مکان هایی بودند که فقرا را نه فقط برای شستشوی مغزی با تعالیم مسیحیت، که نهایتاً برای مردن می پذیرفتند. این درمانگاه ها، تجلی گندیدگی و عجز سرمایه داری هند بودند. برای مادرز ترزا، درد یک پاداش بهشتی بود: «زیباترین هدیه برای یک فرد این است که بتواند مصایب مسیح را لمس کند». ترزا به یک بیمار مضطرب مبتلا به سرطان گفته بود «می دانی، این درد وحشتناک تو، تنها بوسۀ مسیح است». منتها ترزا خود به موعظه هایش عمل نمی کرد. درمان پزشکی او در کلینیک های خصوصی گران قیمت کالیفرنیا و رم صورت می گرفت. یک سال قبل از مرگ ترزا در سال ۱۹۹۷، تیم پزشکانی از اقصی نقاط جهان سر رسیدند تا با هر روش ممکن سلامت او را برگردانند. با این وجود یک روزنامۀ ایرلندی در آن مقطع این تیتر را به کار برده بود که: «جهان، یکپارچه برای این “قدیس زنده” دست به دعا می شود»!

کلّ فلسفۀ مادر ترزا این بود که از فقرا بخواهد منفعلانه سرنوشت خویش را بپذیرند، و به راستی چه چیزی مفیدتر و کاراتر از چنین دیدگاهی برای طبقۀ حاکمی که می خواهد تودۀ تحت ستم را همچنان اسیر غل و زنجیر نگه دارد. چه چیزی بهتر از این آموزه به استثمارشدگان که «قسمت» و «سرنوشت» خود را به امید پاداش و زندگی اخروی بپذیرند؛ نابرابری و تبعیض اجتماعی را زیر سؤال نبرند؛ اگر بیمارند، به جای خواست بهداشت و درمان به عنوان یک حق طبیعی، دست به دامن کلیسا یا درمانگاه های رقت انگیز و شلوغ  و بی کیفیت شوند؟

سال ۱۹۸۳ کارخانۀ شرکت چند ملیتی «یونیون کارباید» در هند طعمۀ انفجار و آتش سوزی شد که مرگ وحشتناک و مصدومیت کارگران بسیاری را به جای گذاشت. این «سانحه» مشخصاً به دلیل سیاست صرفه جویی در تمهیدات ایمنی بود. در چنین شرایطی کلّ اظهار نظر مادر ترزا چنین بود که: «این احتمالاً یک سانحه بوده. مثل آتشی که هرجایی می تواند شعله بدواند. به همین خاطر مهم است که ببخشیم. بخشش، قلب زلال به ما می دهد و مردم پس از این صدها بار بهتر خواهند بود»! به این ترتیب قربانیان این جنایت وحشتناک و آشکار سرمایه داری به جای سازماندهی برای مقابله با مالکان و مدیران کارخانه می بایست صرفاً «بخشش» می کردند تا لابد «قلب زلال» جایگزین شکم گرسنه و تن سوخته شان شود.

جای تعجبی ندارد که مادر ترزا از درِ دوستی با بی رحم ترین دیکتاتورهای جهان در آمد و از گانگسترها و الیگارش ها و کلاهبردارهایی از همه قماش کمک های مالیِ دست و دل بازانه ای دریافت کرد. سال ۱۹۸۱ ترزا به هائیتی سفر کرد تا از دستان دیکتاتور فاسد و سرکوبگر وقت، «ژان کلود دووالیه» نشان افتخار «لژیون دونور» بگیرد. ترزا در این سفر خود گفت که «هرگز در گذشته ندیده که فقرا چنین با رئیس دولت خود مأنوس باشند»! این رئیس دولت، که از قضا بسیار با مردم خود «مأنوس» بود، پنج سال بعد با شورش های «مأنوس» مردمی سرنگون شد. ترزا سیلی از هدایا و کتاب ها و تشویق نامه ها را از کسانی نظیر «رونالد ریگان» دریافت کرد. همان ریگان که همدست قتل کشیش های چپ گرای کلیسای کاتولیک الساوادور در آن مقطع یا از همدستان حکومت نظامی برآمده از کودتای گواتمالا بود. وقتی ترزا سال ۱۹۷۹ به گواتمالا رفت، دیکتاتوری حاکم مشغول یک کارزار سرکوب و تصفیه حساب وحشیانه علیه چریک های کمونیست و قتل عام و کشتار بومیان بود. با این وجود وقتی از ترزا در مورد بازدیدش از کشور سؤال شد، با همان کودنی همیشگی تنها این نظر را داد که «جاهایی که رفتیم همه چیز مسالمت آمیز به نظر می رسید. من خودم را قاطی این نوع سیاست ها نمی کنم».

ترزا از گانگسترها و کلاهبردارهای بسیاری کمک مالی دریافت کرد. رسواترین آن ها «چارلز کیتینگ» بود. یک سرمایه گذار کلاش، به شدت محافظه کار و از مشاورین نیکسون که رسوایی مالی او زبانزد شد. کیتینگ با راه اندازی یک شرکت به نام «پس انداز و وام لینکلن»، ۲۲۵ میلیون دلار از جیب هزاران قربانی که اکثراً مستمری بگیر و صاحبان پس اندازهای ناچیز بودند بالا کشید و برای پول شویی مبلغ ناچیز 1 میلیون دلار از این غارتگری چرب و نرم را به عنوان هدیه جلوی مادر ترزای قدیس پرت کرد. با این وجود ترزا در برابر هیئت منصفۀ دادگاه کیتینگ در کالیفرنیا به نفع او میانجی گری کرد و این کلاهبردار بی آبرو را فردی «مهربان و بخشنده در پیشگاه فقرای خدا» توصیف کرد و این بار در باب ویژگی های «بخشش» برای قاضی موعظه کرد. دادستان پرونده تصمیم گرفت با ارسال نامه ای به ترزا از او درخواست کند که مبلغ دریافتی از کیتینگ را بازپس دهد. اما این تلاش عبث بود. خیریۀ مادر ترزا به وجود ابهامات مالی بسیار شهرت داشت. درخواست های متعدد خبرنگاران برای دسترسی به دفاتر حسابرسی سازمان یک به یک رد می شدند. در نتیجه هرگز روشن نبود پول های این خیریه (به عنوان دهمین سازمان ثروتمند هند) به کجا می رود. اما قطعاً هر جایی می رفته است به غیر از نوسازی و بهبود کیلینیک های درمانی درب و داغان.

بعدها سال ۲۰۰۳، «آروپ چترجی»، پزشک هندی ساکن لندن بر اساس مصاحبه ‌ای که با حدود صد نفر از اعضای «میسیونرهای خیریه» انجام داده بود، کتاب جنجال ‌برانگیزی در نقد مادر ترزا منتشر کرد و از وضع اسف بار بهداشتی- مثلاً استفاده از سرنگ ‌های مستعمل- و بی‌‌قانونی در روند تسهیلات مراقبتی خانه‌ های مادر ترزا پرده برداشت.

نشریات پزشکی معتبر نظیر «لنست» گزارش داده اند که با وجود تأمین مالی سخاوتمندانۀ بنیاد ترزا، این مراکز چه در گذشته و چه حال حاضر فاقد ابتدایی ترین استانداردهای بهداشتی، بسیار مزدحم، بی اعتنا به پروتکل های پزشکی مدرن و تیم کارکنان بی صلاحیت بوده اند.

مادر ترزا به عنوان یک راستگرای مرتجع، مخالف تمام عیار سقط جنین، طلاق و ازدواج همجنسگرایان بود. او پس از دریافت جایزۀ صلح نوبل، در یک سخنرانی سقط جنین را «بزرگ ترین تهدید پیش روی صلح جهانی» توصیف کرده بود.

اکتبر 1994 مادر ترزا پیامی به «کنفرانس بین المللی سازمان ملل متحد پیرامون جمعیت و توسعه» در قاهره ارسال کرد و خواهان ممنوعیت کامل سقط جنین و پیشگیری از بارداری شد. در حالی که آمار مرگ روزانه 40 هزار کودک زیر 12 سال در اثر سوء تغذیه یا بیماری های قابل پیشگری در همان کنفرانس قاهره مطرح می شد، کلّ پیام مادر ترزا، با آن چهرۀ بشاش ابلهانه اش این بود: «هر کودک، هدیه ای از سوی خداست… اگر کودکی دارید که گمان می کنید ناخواسته است، به من بدهید. من منزلی پرمحبت برایش پیدا می کنم که در آن همچون یک برکت، تیمار شود».

اما همین فرد مقید و باایمان، آن جایی که لازم بود می دانست چگونه نسبت موضوعات مختلف نرمش به خرج دهد. مثلاً خبرنگاری به نام «دافنی باراک»، آوریل ۱۹۹۶ نظرات ترزا را دربارۀ جدایی دایانا و پرنس چارلز در «نشریۀ خانگی بانوان» منتشر کرد. در این جا ترزای مخالف طلاق و مدافع خانواده می گوید: «واقعاً داستان غم انگیزی است. دایانا زن اندوهگینی است… می دانید چرا؟ چه خوب که این رابطه به سر رسید. هیچ کسی خوشحال نبود. می دانم الآن باید دربارۀ عشق و یکپارچگی خانواده موعظه کنم، اما در مورد این دو….». صدای ترزا این جا به نشانۀ تأسف «قطع» شده است. به این ترتیب همیشه مردم عادی هستند که باید از قوانین بی چون و چرای کلیسا (و سایر ارگان های مذهبی) حمایت کنند، اما وقتی نوبت به طبقۀ حاکم و ثروتمندان می رسد قوانینِ پابرجا و لایتغیر پرورگار در لحظه قابلیت اصلاح و تبصره خوردن پیدا می کند.

فهرست حماقت و جهل ترزا بی پایان است. او هنگام دریافت جایزه ای از «سازمان بهداشت جهانی»، ایدز را «صرفاً مجازات روابط جنسی خارج از حدود» دانسته بود.

به هر حال بی دلیل نیست که مدافعین و پوزش خواهان فقر و فلاکت و استثمار نظیر مادر ترزا- به عنوان نمایندۀ گرایش راست افراطی سلسله مراتب کاتولیک ها- تقدیس می شوند، در حالی که مثلاً هوگو چاوز که از قضا خود را یک سوسیالیست «مسیحی» می دانست بابت برخی ابتدایی ترین اصلاحات به نفع فقرا که اصولاً فراتر از چهارچوب سرمایه داری نیز نمی رفت، بارها با تلاش به کودتا با حمایت مستقیم سی.آی.ای و دسیسه چینی های کلیسای کاتولیک رو به شد؛ یا مثلاً «پدر اسکار رومرو» به دست مزدوران رونالد ریگان ترور شد، یا «ژان برتراند آریستید» (که واتیکان حکومتش را به رسمیت نشناخت) همچنان از سوی مقامات کلیسا لعن و نفرین می شود. همین چند مثال، تفاوت در رویکردها را نشان می دهد. تلاش پاپ فرانسیس برای ترسیم کردن یک بنیادگرای سادیست مثل ترزا به عنوان قهرمان عدالت اجتماعی، یک کمدی-تراژدی است. اما در همین جا باید به یاد آورد که خود پاپ فرانسیس هم گذشتۀ تاریک و سیاهی در کارنامۀ خود دارد: از مبارزه با کمونیست ها و کشیش های چپ گرای مدافع اصطلاحاً «الهایات رهایی بخش» تا مسامحه و سازش با رژیم دیکتاتوری خونبار «ویدلا» در آرژانتین. عوام فریبی فرانسیس با دم زدن از عدالت اجتماعی، به دلیل تعمیق بحران سرمایه داری و صعود خیره کنندۀ سطوح نابرابری اجتماعی است. تشدید مبارزۀ طبقاتی و رادیکالیزه شدن جامعه، دیگر مردم عادی کاتولیک را با کمتر از گفته هایی در نقد نابرابری و حتی سرمایه داری راضی نمی کند. عوام فریبی های پاپ فرانسیس که سال گذشته سرمایه داری لجام گسیخته را «مدفوع شیطان» خوانده بود، نمود این فشار از پایین است، چرا که او به عنوان یک شیاد کارکشته می داند هرچیزی کم تر از این لفاظی ها وی را مستقیماً در تقابل با پایه ها قرار می دهد و این خود مسیر ریزش ها را فراهم می کند. مادر ترزا در این میان چیزی بیش از یک دلقک دست نشانده برای پنهان کردن مکانیسم و دلیل واقعی فلاکت، یعنی نظام سرمایه داری نیست. سرمایه داری، «مادر ترزا»ها را علم می کند تا مبارزۀ طبقاتی علیه علت ریشه ای وضع موجود را پس بزند و در عوض آن را در کانال ها و مجاری بی خطری مثل «خیریه ها» خنثی کند.

سرمایه داری لجام گسیختۀ مدّنظر فرانسیس، به تعبیر مارکس «گورگنان» خود را آفریده است. طبقۀ کارگر بین المللی، به عنوان تنها نیروی بالقوه انقلابی، آن غول خفته ای است که اگر بیدار شود، بساط تمام خدایان و خادمان شان را زیر و رو می کند. این است کابوس واقعی سرمایه داری که خواب از چشمش ربوده.

۱۶ شهریور ۱۳۹۵

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران