در باره لنین

درباره لنین کتابها و مقالات بی شمار نوشته شده. هوادارانش او را تا حد ” نیمه خدا” و ” بزرگترین شخصیت تاریخ” بالا برده اند و در مقابل، مخالفین نیز وی را رهبری خودکامه و خون ریز معرفی کرده اند. وینستون چرچیل به عنوان آشتی ناپذیرترین دشمن لنین شناخته شده است. وی به لنین لقب ” منکر کبیر” داده و معتقد بود که لنین به اندیشه های مارکس جامه عمل پوشانید. چرچیل می نویسد هدف لنین نجات جهان بود اما وی با روش انفجار جهان در پی دستیابی به این هدف بود….

همین جناب چرچیل توسط رسانه های غربی، مردی باهوش، سیاست دان و درخور ستایش معرفی می شود؛ این در حالیست که چرچیل در سال 1937 در گفتگویی در مورد رفتار آمریکا نسبت به سرخ پوستان وهمینطور استرالیا به سیاه پوستان چنین بیان داشت: ” نمی توان گفت که برخورد بدی نسبت به آنها صورت گرفت چون نژاد قوی تر وبرتری جانشین آنها شد. ” .جیلس میلتون تاریخ شناس انگلیسی اخیرا در کتابی ازعلاقه عمیق نخست وزیر بریتانیا وینستون چرچیل به تولید سلاح شیمیایی برای درهم کوبیدن دشمنان سخن گفت. وی نوشت که چرچیل مستقیما موافقت کامل خود را از بکاربردن گاز سمی علیه بلشویکها و همچنین شورشیان شمال هندوستان را نیز صادرنمود! از دیگر جنایات چرچیل فرمان حمله به شهر درسدن ( 2ماه پس از اتمام جنگ جهانی دوم) و به رگبار بستن بازماندگان بود.
این رسانه های بورژوا و حتی عده کثیری از نویسندگان، همواره انقلاب اکتبر را کودتایی دهشتناک و انقلاب کبیر فرانسه را نقطه عطف تاریخ معرفی می کنند؛ به عنوان مثال رامین جهانبگلو می نویسد: انقلاب فرانسه و اعلامیه جهانی حقوق بشر 1789 ماجرای شگفتی است که در طول آن انسان برای نخستین بار به قول هگل ” بر مبنای فکر واقعیت را ساخت” اما این سند تنها دارای ارزش حقوقی نیست، بلکه تا به امروز از آن به عنوان مظهر آزادی خواهی و انسان دوستی یاد می شود….
جای بحث نیست که انقلاب فرانسه با شعار آزادی ، برابری و برادری به نظام سلطنت ستمگر خاتمه داد اما این در حالیست که پس از انقلاب فرانسه، طبقه سوم ( طبقه سمتکش که 95% جمعیت فرانسه را شامل میشد) حق رأی پیدا نکرد و پرچمدار این انقلاب یعنی رهبر ژاکوبین ها که حامی حقوق مردم طبقه سوم تلقی می شد در میان آنان محبوبیت فراوانی کسب کرده بود، پس از به قدرت رسیدن یعنی از سپتامبر 1793 به مدت 9 ماه، 42 هزار نفر را قتل عام کرد و در نهایت به گیوتین سپرده شد! تا این بار استبداد توسط ناپلئون بناپارت بر فرانسه حاکم شود…. اینجاست که باردیگر جمله معروف مارکس در ذهن تداعی می گردد: ” عقاید طبقه حاکم، عقاید حاکم بر جامعه هستند”
مهمترین اتهاماتی که به لنین وارد شده قتل تزار و از همه مهمتر بستن مجلس مؤسسان و برقراری نظامی توتالیتر بوده!
جای انکار نیست که هیچ انسانی عاری از خطا نبوده بخصوص رهبران انقلابی؛ اما نکته قابل توجه این که رسانه های نام برده هیچ گاه دید منصفانه و متعادل به لنین ندارند بلکه همواره در پی تخریب وی بوده و هستند. ماکسیم گورکی در این باره می نویسد: ” درباره بیرحمی لنین خیلی نوشته و گفته اند. بدیهی است که من آن قدر بی نزاکت نیستم که در قبال دروغ ها و تهمت ها به عمل مضحک دفاع کردن از او مبادرت ورزم. من میدانم که تهمت و درغ اسلوب مشروع سیاست مردمان متوسط و جا افتاده است و روش عادی مبارزه ایشان علیه دشمن به شمار می رود…..”
از جمله اقدامات انسان دوستانه ای که لنین پس از انقلاب اکتبر انجام داد پیمان صلح برست لیتوفسک، آزادی مناطقی که توسط قرارداد های تزاری به روسیه محلق شده بودند ( ازجمله فنلاند، ارمنستان و قسمت هایی از ایران) و همچنین قانون برابری حق زنان و مردان و لغو قانون اعدام بود. در حزب بلشویک، حق برکنار کردن رهبری حزب (جناح اکثریت) از جانب جناح اقلیت موجود بود و به این دلیل جناح های مختلف حزبی از حقوق مساوی برخوردار بودند. اما حمله دولت های امپریالیستی و همچنین تشکیل ارتش سفید، موجب تغییر سیاست بلشویک ها شد که متأسفانه با اعمال محدودیت ها و جبر و انحصار طلبی همراه بود. تا اواخر سال 1919 ، تعداد نظامیانی که به روسیه حمله ور شدند به هشتصد و پنجاه هزار نفر رسید وتا سال 1921 یک سوم از پیشرفته ترین لایه های پرولتاریای روسیه جان خود را در 18 جبهه جنگ داخلی از دست داده بودند و اگر رهبری بلشویکی ذره ای کمتر شهامت داشت دو سوم دیگر نیز به مسلخ کشیده می شد. به قول برتراند راسل زمانی که کشتی در حال غرق شدن است صحبت از آزادی های فردی بی مورد خواهد بود. اما تجربه ثابت کرد که این اقدامات لنین و بلشویک ها ( ممنوعیت احزاب و گروه های سیاسی و انحصار طلبی) نتیجه منفی در پی داشت که لنین و تروتسکی هیچ گاه آن را انکار نکردند. پیامدهای منفی سیاست های نادرست رهبری حزب بلشویک در طی سالهای 1920 – 1921 که مانع از خودگرانی و خود مدیریتی کارگران شد، در ثبت روند بوروکراتیزه شدن حکومت نقش به سزایی داشت. لنین از اوایل سال 1922 نگرانی ها و وحشت بسیاری در رابطه با رشد بوروکراسی از خود نشان می داد و به مبارزه با آن پرداخت. در 28 مارس 1922 در سخنرانی که در برابر یازدهمین نگره حزب کمونیست ایراد کرد مصراٌ خواستار جدایی و تفکیک کامل دستگاه حزبی در دستگاه های دولت شوروی شد. لنین در آخرین مقاله اش می نویسد: ” دستگاه دولتی ما چنان رقت انگیز است، اگر بگوییم نکبت آور، که به اولین چیزی که باید فکر کرد همانا مبارزه علیه معایبش است…. مرگ به لنین فرصت این مبارزه را نداد اما وی در وصیت نامه اش توجه خود را در مبارزه علیه استالین متمرکز کرده بود؛ وصیت نامه ای که با تبانی رهبران حزب در کنگره ماه مه 1924، منتشر نشد. کروپسکایا (همسر لنین) نیز در سخنرانی که در سال 1926 در مجمع گروهی از اعضای اپوزیسیون چپ انجام داد گفت “اگر لنین امروز زنده می بود اکنون در زندان قرار داشت”
با تمام این تفاسیر، مسئله قتل تزار و خانواده وی محملی بیش نبوده و سالها پس از تهمتها و افتراهای بیشمار نهایتاً پرونده پیگیری قتل تزار بسته شد و خانواده رومانف دست از پا درازتر به خانه برگشتند. ام در مورد مجلس مؤسسان نیز باید یادآور شد که تمامی احزاب روسیه در زمان حکومت کرنسکی ( رئیس دولت موقت) خواهان تشکیل این مجلس بودند اما پس از انقلاب اکتبر، بلشویک ها شعار “همه قدرت به دست شوراها” را عنوان کردند. که این موضوع به موازات با طرح مجلسس مؤسسان که ” تمام قدرت به مجلس مؤسسان” را مطرح می کرد، قرار داشت. لذا بسته شدن مجلس با وجود شوراهای کارگری ( که از سال 1905 متشکل شده بودند) چندان غیر منطقی نبود؛ و فی الواقع حزب بلشویک در پایان آوریل 1917 ( چند ماه پیش از انقلاب) نیز قطع نامه ای تصویب کرده بود مبنی بر اینکه دموکراسی دهقانی – پرولتری به مراتب بهتر از دموکراسی پارلمانی بوژوائی خواهد بود. اما همان طور که اشاره شد بلشویک ها با وقوع جنگ اقدام به محکومیت احزاب کردند و این اشتباهی بزرگ بود که زمینه پیدایش بوروکراسی را فراهم نمود. باز هم یادآورد می شویم که عمده متنقدین بلشویک ها، به عنوان مثال نه از اعدام لوئی شانزدهم دلگیر می شوند و نه بسته شدن مجلس ایران توسط مصدق و یا تدفین قوانین مشروطه توسط حکومت پهلوی را ایراد میدانند. بلکه اعمال هر یک از این سیاستمداران را اتخاذ تاکتیک مناسب با توجه به شرایط موجود در بازه زمانی مشخص قلمداد می کنند….
لنین برای ما نام نوستالوژیکی متعلق به قطعیتی جزمی نیست؛ تفکر ما بازگشتی خشک و خالی به لنین، شبیه زل زدن به یک تابلو نقاشی یا رفتن بر سر قبر کسی نیست، هدف این بازگشت دیالکیتکی به لنین نه بازسازی نوستالوژیک ” دوران انقلابی خوب قدیم” و نه تعدیل عملگرایانه و فرصت طلبی برنامه قدیمی برای “شرایط جدید”. بر عکس، مقصود این بازگشت همان ژست “لنینی” ابداع دوباره پروژه انقلابی در شرایط امپریالیسم، استعمار و استثمار برای دنیای کنونی است. ” لنین” خیلی ساده یعنی مجاز بودن به آغاز دوباره ی تفکر و کنش ورزی…

چند نقل قول درباره لنین:
– رفتار لنین بسیار دوستانه، ساده و عاری از تکبر است. اگر کسی ندانسته او را ملاقات کند، ممکن نیست گمان برد که وی چه قدرت عظیمی دارد و یا حتی شخصیتی برجسته است. من تاکنون شخصی تا این حد عاری از خودبینی ملاقات نکرده ام ( برتراند راسل)
– دو دشمن از دو سو ریسمانی به گلوی کسی انداخته که او را خفه کنند هر کدام یک سر ریسمان را گرفته می کشیدند و آن بدبخت در میانه تقلا میکرد. آن گاه یکی از دو خصم سر ریسمان را رها کرد و گفت: ای بیچاره من با تو برادرم و مرد بدبخت نجات یافت. آن مرد که ریسمان گلوی ما را رها کرده لنین است ( ملک العشرای بهار)
– لنین نیروی اراده عجیبی داشت و حد اعلای بهترین صفاتی را که مختص بهترین روشنفکران انقلابی می باشد واجد بود. به قدری خود را محدود می کرد که اغلب به نفس کشی و ریاضت میرسید .اراده زندگی و کینه عمیق او نسبت به پستی ها و زشتی ها مرا به ستایش وا میداشت. به هر کاری دست می زد تهور جوانی را با عملش توأم می نمود و من این را دوست داشتم.
( ماکسیم گورکی)
– لنين آن مرد دادگر؛ رشته كارهاي كشور بزرگ روس را به دست گرفته يكي از دادگري هايش اين مي بود كه ايران آزاد گردد و سپاه روس پس از ١٠ سال بودن و نشستن از ايران بيرون روند.
( احمد کسروی / سخنرانی 1 دی ماه 1323)

-مقاله ای از یک روزنامه انگلیسی راست گرا درباره عدم اثبات نقش لنین در قتل تزار و خانواده اش:

http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/europe/russia/8264321/No-proof-Lenin-ordered-last-Tsars-murder.html

مندرج در فیسبوک

https://www.facebook.com/profile.php?id=100009464860846&fref=nf

امیرحسین حدادی (بیژن سهیلی نیا)

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران