نکاتی کوتاه در مورد مفهوم برنامۀ سوسیالیستی

کارگر میلیتانت شماره ۸۰

از نشریۀ میلیتانت، شمارۀ ۷۴

این مقاله بر مبنای سخنرانی مازیار رازی در جلسۀ احیای مارکسیستی، مورخ ۲۴ اوت ۲۰۱۴، است که برای اطلاع خوانندگان میلیتانت انتشار می یابد.

***

مفهوم برنامه، یکی از مسائل مهم گرایش های کمونیستی است که بحث و تبادل نظر جامع و عمیقی را می طلبد.

عدم درک صحیح از مفهوم برنامۀ سوسیالیستی، منجر به بروز انحرافاتی شده، که این خود نیز بحران کنونی سازمان ها و گرایش های کمونیستی یا سوسیالیستی را هر چه بیشتر تشدید کرده است.

ایجاد احزاب کاریکاتور گونه تحت عناوین «کمونیستی»، «کارگری» و «سوسیالیستی» همراه با برنامه های تخیلی برای یک «دنیای بهتر» و یا کپی برداری از برنامه های سوسیال دمکراتیک روسیۀ اوائل قرن بیستم، وضعیت گرایش های کمونیستی را هر چه بیشتر وخیم تر کرده است.

آن چه باید درک شود این است که امروزه استراتژی مارکسیست های انقلابی و کارگران سوسیالیست، ساختن حزب پیشتار کارگری است. اما این حزب نمی تواند در خلأ ساخته شود.

حزب پیشتاز کارگری باید متکی بر یک «برنامۀ سوسیالیستی» باشد. برنامه ای که نه تنها وحدت تشکیلاتی سازمان های کمونیستی و کارگران سوسیالیست را تضمین می کند، بلکه نقشۀ راهی را نیز برای رسیدن به انقلاب سوسیالیستی ترسیم می کند. به سخن دیگر، برنامۀ سوسیالیستی، ستون فقرات حزب پیشتاز انقلابی است. برنامه، داربستی است برای تدارک انقلاب کارگری.

بدیهی است که وحدت تشکیلاتی کمونیستی کارگران سوسیالیست و مارکسیست های انقلابی نمی تواند بر محور «شخصیت» ها ساخته شود. و یا حزب پیشتاز انقلابی نمی تواند به دور تئوری ها و یا عقاید افراد تشکیل گردد. شخصیت های از بالا ساخته شده، ربطی به رهبران واقعی کارگران که باید در درون جنبش کارگری ظاهر گردند، ندارند. علم و تئوری نیز پدیده ای بسته و تمام شده نیست. علم در حال تغییر و تحول است و نمی تواند پایۀ وحدت تشکیلاتی قرار گیرد. عقاید افراد نیز متفاوت و در حال تغییرند و نمی توانند پایۀ ایجاد حزب پیشتاز کارگری قرار گیرند.

بنابراین اساس وحدت تشکیلاتی کارگران کمونیست، تنها باید بر محور یک برنامۀ سوسیالیستی باشد.

در تاریخ جنبش کارگری، برنامه های بسیاری نوشته شده اند. برنامه هایی که خود مارکس در تدوین آن شرکت داشته است، مانند برنامۀ حزب کارگران فرانسه ۱۸۸۰ و پس از آن برنامۀ ارفورت حزب سوسیال دمکراتیک آلمان ۱۸۹۱، و همچنین برنامۀ سوسیال دمکرات های انقلابی روسیه و نهایتاً برنامۀ تدوین شده در کنگرۀ سوم کمینترن (بین الملل سوم) برجسته ترین برنامه های جنبش کارگری در قرن ۱۹ و ۲۰ بوده اند.

با اتکا بر این تجارب غنی زمان مارکس و لنین و تروتسکی، ما قادر خواهیم بود که اساس یک برنامۀ سوسیالیستی را مورد بررسی قرار دهیم و برنامه ای که بر اساس تجارب بین المللی و مشخصاً تجربۀ جنبش کارگری ایران برای سازماندهی حزب پیشتاز کارگری تدوین کنیم.

با نگاهی گذرا به برنامه های تدوین شدۀ بالا متوجه می شویم که برنامۀ سوسیالیستی، یک برنامۀ کوتاه مدت و یا یک دستور العمل عمومی و یا یک سلسله اصول عمومی برای تعیین وجه تمایز خود از سایر گرایش های نیست. برنامۀ سوسیالیستی، برنامه ای است که از وضعیت کنونی جنبش کارگری و مطالبات مشخص روز آغاز می کند و رهنمودی برای تدارک انقلاب کارگری است. همچنین برنامه ای است برای انتقال از سرمایه داری به سوسیالیزم. به سخن دیگر نه تنها یک اساس علمی و تحلیلی از وضعیت کنونی سرمایه داری را ترسیم می کند، بلکه دعوتی است به عمل برای سرنگونی نظام سرمایه داری. همچنین برنامه ای است برای ساختن سوسیالیزم.

پیش از تلاش برای تدوین برنامۀ سوسیالیستی باید تحلیل روشنی از سه رکن پیونده خورده با یکدیگر داشته باشیم. رکن نخست، تحلیل از صورتبندی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران است. به سخن دیگر، شناخت کامل از جامعۀ سرمایه داری که قرار است با یک نظام سوسیالیستی جایگزین گردد. تحلیل از سرمایه داری ایران، تاریخچۀ پیدایش آن و پیوند آن با امپریالیزم و ماهیت خود امپریالیزم و ریشه های آن در ایران.

رکن دوم،شناخت نیروی بازدارندۀ انقلاب در جامعه است. به سخن دیگر، ماهیت طبقاتی دولتی است که قرار است سرنگون شود.

رکن سوم، شناخت نیروی سازنده ای که قرار است در جامعه مستقر گردد. به سخن دیگر، تحلیل از صف بندی طبقاتی و نقش محوری طبقۀ کارگر و سایر متحدان طبقۀ کارگر برای سازماندهی انقلاب آتی.

این سه رکن به هم پیوند خورده اساس شناخت ما را از جامعه ای که قرار است در آن تحولاتی به وجود آید و تغییر کند، روشن می کند.

بر اساس برنامه های سوسیالیستی یاد شده، برنامه عموماً به چهار بخش اصلی تقسیم می گردد: اول، بخش توضیحی؛ دوم، بخش توصیفی. سوم، بخش مطالبات. و چهارم، بخش اصول و روش.

بخش توضیحی، ماهیت سرمایه داری و پیوند آن با امپریالیزم را توضیح می دهد و بحران سرمایه داری و عدم توانایی در پاسخگویی آن به مسائل جامعه را برجسته می کند.

بخش توصیفی، وظایف و تکالیف انقلاب را روشن می کند. در محور آن حل مسألۀ ملی، حل مسألۀ ارضی، حل مسألۀ دمکراسی، و سایر مسایل اجتماعی است.

بخش مطالبات، از مبارزات و سطح آگاهی کنونی گرفته تا مطالبات برای جامعۀ سوسیالیستی را دربر می گیرد.

بخش اصول و روش، به ابزار تدارک فعالیت های روز و تکامل آن می پردازد.

اما بخش سوم برنامه، یعنی طرح مطالبات، یکی از ارکان بسیار حائز اهمیت این برنامه است. زیرا، این بخش، از مبارزات زندۀ جنبش کارگری آغاز می کند. این بخش از برنامه، چکیدۀ عملی مبارزات کارگران و زحمتکشان است.

بخش مطالبات، خود به چهار شاخه تقسیم می گردد:

اول، مطالبات دمکراتیک

دوم، مطالبات حداقل

سوم، مطالبات حداکثر

چهارم، مطالبات انتقالی

این چهار شاخه را بیشتر توضیح می دهیم.

مطالبات دمکراتیک

مطالبات دمکراتيک آن دسته از شعارهايی هستند که الزاماً با سلطۀ سياسی بورژوازی در تضاد قرار نمی گیرند، اما، حقوق پايه ای کليۀ قشرهای تحت ستم را گسترش می دهند. برای نمونه، خواست هايی مانند: حق بيان، حق تشکل و اعتصاب؛ آزادی تأسيس سنديکاهای کارگری؛ آموزش و پرورش رایگان و همگانی؛ لغو قوانين حقوقی و جزايی ارتجاعی موجود؛ برابری قانونی و حقوقی کامل زنان و مردان در کليۀ سطوح؛ احترام به حقوق و حيثيت بشری؛ حق شکايت و دادگاهی کردن هر مقام دولتی توسط هر شهروند و غيره، از جمله «مطالبات دمکراتيک» هستند. این گونه مطالبات سنتاً در کشورهای اروپایی که انقلاب دمکراتیک ضد فئودالی را در قرن های ۱۷ و ۱۸ سپری کرده اند، بخشی از حقوق دمکراتیک شهروندان قلمداد شده است.

در کشورهايی نظير ايران تحقق چنين خواست هايی، مگر در وضعيت استثنايی، بسیار دشوار و حتی غیر محتمل است. اختناق حاکم حتی تحقق چنين خواست هايی را نمی تواند برای مخالفان خود در درون هيئت حاکم تحمل کند؛ چه رسد برای طبقۀ کارگر و زحمتکشان جامعه. سرمایه داری ایران از مبارزات ضد استبدادیفئودالی سر بیرون نیاورده؛ بلکه توسط امپریالیزم به جامعه تحمیل شده است. از این رو یک سرمایه داری ناقص الخلقه است. بدیهی است که چنين مطالباتی باید در برنامه و تبليغات کارگری جای گیرند؛ و تبليغاتی حول آن ها بايد صورت پذيرند. در کشورهای اختناق آمیزی مانند ایران، تحقق این مطالبات (به وِیژه حق اعتصاب) می تواند اعتماد به نفس در درون جنبش کارگری را برای تدارک سرنگونی فراهم آورد، زیرا یک رژیم ارتجاعی سرمایه داری به سختی و یا با فشار بین المللی به چنین مطالبه ای تن می دهد. از این رو در ایران شعار «اعتصاب عمومی» می تواند بنیاد سلطه سیاسی رژیم را سست کند.

طرح شعارهای دمکراتيک از اين زاويه حائز اهميت هستند که در وهلۀ نخست کارگران بايد اين امکان را بيابند که خود را سازمان دهند. بدون سازماندهی تشکيلاتی و سياسی، کارگران قادر به ايفای نقش انقلابی خود نخواهند بود. و همچنين طی اين مبارزات کارگران به ماهيت طبقاتی دولت (و نه صرفاً شکل حکومت استبدادی) پی خواهند برد. علاوه بر اين ها، برای آن که، طبقۀ کارگر بتواند کليۀ قشرهای تحت ستم را که خواست هايی عمدتاً دمکراتيک دارند، به سوی مبارزه برای انقلاب سوسياليستی جلب کند، مطالبات دمکراتيک را بايد از آنِ خود کند.

لازم به ذکر است که مارکسیست های انقلابی با شرکت در مبارزه برای گسترش حقوق دمکراتیک گام به گام در کنار زحمتکشان جامعه برای دستیابی به مطالبات دمکراتیک کوشا بوده ، اما در عین حال آگاهانه در صدد فرا رفتن از مطالبات دمکراتیک می باشند. در این حوزه، تفاوت مارکسیست های انقلابی با گرایش های لیبرال، سوسیال دمکرات، لائیک، جمهوری خواه و غیره در این امر مهم نهفته است. این گرایش ها خواهان محدود کردن مبارزات زحمتکشان به تحقق مطالبات دمکراتیک هستند. به سخن دیگر خواهان حفظ نظام سرمایه داری اند، اما با چهره ای نوین. آن ها خواهان خاتمه دادن به استثمار زحمتکشان نیستند. در صورتی که هدف مارکسیست های انقلابی در گسترش مبارزات دمکراتیک، آماده سازی توده ها برای انقلاب و سرنگونی تمام و کمال نظام سرمایه داری و خرد کردن ماشین دولتی آنست.

طرح این مطالبات باید در برنامۀ سوسیالیستی جای داشته باشد و به عنوان یکی از شاخه های مطالبات زحمتکشان مورد اجرا قرار گیرد.

مطالبات حداقل

مطالبات سنتاً «حداقل» یا مطالبات صنفی، همانند مطالبات دمکراتیک الزاماً تحقق آن ها، نظام سرمايه داری را نفی نمی کند. مطالباتی نظير حقوق بيکاری، بيمه های اجتماعی، بازنشستگی، حق مرخصی با پرداخت دستمزد و غيره از جملۀ اين خواست ها هستند. اهميت اين مطالبات در اواخر قرن نوزدهم بسيار زياد بود. زيرا که احزاب سوسيال دمکرات می توانستند به اصلاحاتی به نفع کارگران دست يابند. اما اين خواست ها، امروزه، حتی در کشورهای غربی کمرنگ شده اند، زيرا بورژوازی در حال پس گرفتن بسياری از «اصلاحات» گذشته است. اما علي رغم اين ها، مبارزه حول اين مطالبات ضروری است. در دورۀ پيش اين قبيل مطالبات توسط بسياری از کارگران ايران طرح شده اند: مبارزه برای افزایش دستمزد یا بازپس گیری دستمزدهای معوقه؛ یا پاداش و حقوق بازنشستگی و غیره.

لازم به ذکر است که مارکسیست های انقلابی با شرکت در مبارزه برای گسترش حقوق صنفی گام به گام در کنار زحمتکشان جامعه برای دستیابی به مطالبات صنفی باید کوشا باشند، اما در عین حال آگاهانه در صدد فرا رفتن از مطالبات صنفی می باشند. در این حوزه، تفاوت مارکسیست های انقلابی با گرایش های سندیکالیست و آنارکو سندیکالیست و غیره در این امر مهم نهفته است. این گرایش ها خواهان محدود کردن مبارزات زحمتکشان به تحقق مطالبات صنفی هستند. به سخن دیگر خواهان حفظ نظام سرمایه داری اند، اما با چهره ای نوین. آن ها خواهان خاتمه دادن به استثمار زحمتکشان نیستند. در صورتی که هدف مارکسیست های انقلابی در گسترش مبارزات صنفی، آماده سازی توده ها برای انقلاب و سرنگونی تمام و کمال نظام سرمایه داری است.

بدیهی است که طرح این مطالبات (همانند مطالبات دمکراتیک) باید در برنامۀ سوسیالیستی جای داشته باشند و به عنوان یکی از شاخه های مطالبات زحمتکشان مورد اجرا قرار گیرد.

از لحاظ تاریخی، کارل مارکس اهمیت بسیاری در زمان خود به این مطالبات نشان داد.

برای نمونه «مانیفست کمونیست» (۱۸۴۷)، نوشتۀ مارکس و انگلس، به عنوان نخستین برنامۀ کمونیستی، شامل ده مطالبه می شود که عموما بر اساس مطالبات حداقل طراحی شده است:

«یکالغای مالکیت ارضی و بهره گیری از هرگونه اجاره بها برای پیشبرد اهداف عمومی.

دومالیات سنگین تصاعدی و یا درجه بندی شده بر درآمد .

سه– . الغای هرگونه حقوق وراثت.

چهارضبط اموال همۀ شورشیان و کشانی که کشور را ترک کرده اند.

پنجتمرکز اعتبارات در دست دولت، از طریق ایجاد یک بانک ملی با سرمایۀ دولتی و با انحصار مطلق.

ششتمرکز وسایل ارتباطات و حمل و نقل در دست دولت.

هفتگسترش کارخانه ها و ابزار دولتی تولید. کشت زمین های بایر و به طور کلی بهبود اراضی طبق نقشه ای واحد.

هشتکار به عنوان یک مسئولیت عمومی. ایجاد سپاه های صنعتی به ویژه برای کشاورزی.

نه-. ترکیب کشاورزی و صنعت. لغو تدریجی تمایزات شهر و روستا از طریق توزیع هماهنگ تر جمعیت در سرتاسر کشور.

دهتأمین تحصیل رایگان در مدارس عمومی برای کلیۀ کودکان. منع کار کودکان در کارخانه به صورت کنونی آن. ترکیب تعلیم و تربیت با تولید صنعتی و غیره و غیره

البته در ۱۸۴۷مارکس هنوز تجربۀ انقلاب ۱۸۴۸ در فرانسه و آلمان را در دست نداشت، اما با این وصف در مانیفست اشاره می کند که طبقۀ کارگر با مبارزه برای حقوق دمکراتیک، به نتیجۀ فرا رفتن از آن مطالبات پی خواهد برد.

قابل ذکر است که تأکید شود کارل مارکس تا اواخر عمر خود ضرورت طرح این مطالبات را درست می دانست. برای نمونه در تدوین برنامۀ حزب کارگری فرانسه در سال ۱۸۸۰ نقش تعیین کننده ای همراه با سایر مارکسیست های فرانسه داشت، اما، با یکی از رهبران حزب کارگر بر محور طرح مطالبات حداقل در برنامۀ حزب اختلاف عمیقی پیدا کرد. ژول گسد، بر این باور بود که پیشنهاد مارکس برای افزودن مطالبات صنفی در برنامۀ حزب، از رادیکالیزم حزب خواهد کاست و توهم کارگران را به مطالبات صنفی افزایش می دهد و مبارزۀ ضد سرمایه داری را کم رنگ نشان خواهد داد. در این مشاجره بود که مارکس در نامه ای خطاب به ژول گسد و پل لافارگ، جملۀ معروف خود را نوشت که «آن چه مسلم هست این است که اگر این ها مارکسیست هستند پس من یکی مارکسیست نیستم»! این جمله نشان می دهد که مارکس تا چه اندازه برای مبارزه برای مطالبات صنفی و طرح آن در برنامۀ سوسیالیستی ارزش قایل بود.

مطالبات حداکثر

مطالبات حداکثر، مطالباتی را شامل می شود که مربوط به دورۀ پس از تسخیر قدرت توسط شوراهای کارگری و انتقال از سرمایه داری به سوسیالیزم است. این مطالبات سنتاً در برنامه های سوسیالیستی برای تسهیل انتقال از سرمایه داری به سوسیالیزم پس از سرنگونی نظام سرمایه داری طراحی شده است. این بخش از برنامه پس از تجربۀ انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، در سایۀ تجربۀ انقلاب اکتبر و پس از آن می تواند گسترده تر از مطالبات حداکثر در برنامه های پیشین باشد. برای نمونه چگونگی شکل گیری شوراها، رابطۀ حزب با شوراها، ساختار تشکیلاتی شوراها، رابطۀ شوراها با سایر جنبش های اجتماعی مانند جنبش های ملی، زنان، جوانان و غیره. تنظیم این بخش از برنامه که محققا باید در برنامۀ سوسیالیستی جای داشته باشد.

مطالبات انتقالی

مطالبات «انتقالی» مطالباتی هستند که تحقق نهايی آن ها مستلزم شکسته شدن چارچوب نظام سرمايه داری است. اين مطالبات که شامل شعارهايی مانند افزايش دستمزدها متناسب با تورم، کاهش ساعات کار متناسب با افزايش بيکاری؛ باز کردن دفترهای دخل و خرج شرکت ها، کارخانه ها و بانک ها؛ نظارت مستقيم کارگری برای تدوين قوانين موجود؛ کنترل بر توليد و توزيع و یا شعارهای مانند “مسکن برای همه”، “کار برای همه” و غيره می باشند. مطالبات انتقالی از آگاهی کنونی کارگران آغاز می نماید و پلی به سرنگونی نظام سرمایه داری و استقرار حکومت کارگری ایجاد می کند.

از آن جايی که اين مطالبات، در عصر اخير، در پی هر حرکتی، به محور عملی مبارزات کارگری تبديل شده است، يکی از پايه های اساسی مطالبات کارگران سوسیالیست را تشکيل می دهد؛ و برای دوره ای تاريخی در رأس برنامۀ حزب پيشتاز انقلابی آتی در ايران قرار می گيرد. مطالبات انتقالی از لحاظ کیفی با مطالبات جزئی،‌ دمکراتیک و «حداقل» متفاوت اند، زيرا این مطالبات هيچ يک نظام سرمايه داری را زير سؤال نبرده و از مطالبات محوری درازمدت طبقۀ کارگر نمی توانند باشند. در عصر انقلابات، ديناميزم مبارزات طبقاتی از مبارزه حول مطالبات حداقل، و دمکراتیک فراتر می رود.

برنامۀ عمل طبقۀ کارگر پلی است بین مطالبات «حداقل» و «حداکثر». در رأس اين برنامه مطالبات انتقالی قرار گرفته، زيرا که رودرويی روزمرۀ «کار» و «سرمايه» را به طور پيگير تشديد می کند و وضعيت را برای کسب اعتماد به نفس و نهايتاً تسخيرقدرت توسط طبقۀ کارگر آماده می کند.

بديهی است که تمام شعارهای دمکراتيک، «حداقل» و «انتقالی» از اهميت سياسی برخوردارند. زيرا پيرامون اين شعارها، کارگران می توانند به يک سلسله تجارب دست يافته و اعتماد به نفس در درون آن ها تقويت گردد و خود را برای حکومت و مديريت کارگری آماده کنند. در ضمن مطالبات کارگری را نمی توان بصورت تصنعی و فرمول وار به طبقۀ کارگر تحميل کرد. حداقل نطفه های آن مطالبات بايستی در درون خود جنبش کارگری به نقد شکل گرفته باشند. شعارهای محوری کارگری از يک سو از دل جنبش کارگری ظاهر می گردد و از سوی ديگر نقش تقويت کنندۀ سازماندهی و برنامه ريزی درازمدت در جامعۀ سرمايه داری را ايفا می کند.

اما، یکی از مطالبات اساسی و مهم انتقالی، اعمال کنترل کارگری است. در جامعۀ سرمايه داری، از آن جايی که کنترل اکثر امور جامعه در دست طبقۀ حاکم و دولت و مديران آنست، کسب تجربۀ کنترل کارگری تنها می تواند مستقل از تمامی نهادهای وابسته به دولت صورت گيرد. هر دخالت و يا حضور سياسی و تشکيلاتی عوامل، نهادها و احزاب دولتی، اين روند را مسدود خواهد کرد. زمانی که تصميم اين که چه کالاهايی بايستی توليد شوند؛ چه نوع کارخانه ای تأسيس گردد؛ چه تعداد کارگر استخدام گردد؛ بهای توليدات چه قدر باشد؛ شرايط فروش چگونه باشد؛ دستمزدها و ساعات کار و حقوق مديران و يا تصميم پيرامون امکانات رفاهی، جريمه، پاداش، اخراج و ترفيع رتبه و غيره چقدر باشد… همه و همه بر عهدۀ سرمايه داران و مديران انتصابی آن ها باشد، هيچ گاه کارگران تجربۀ عملی برای ادارۀ امور خود را نخواهند يافت. دخالت های برخی از کارگران در «مديريت» طرح های «خودگردانی» و «مشارکت» نه تنها هيچ تغييری در موقعيت کارگران نمی دهد که امر تجربۀ کنترل کارگری را به تعويق انداخته و آن ها را به اسرای مديران مبدل می کند.

البته سرمايه داران از اين موقعيت ويژه و قدرت مطلق خود برای پيشبرد مقاصد خود، يعنی کسب سود بيشتر، استفاده می کنند. از اين روست که کوچکترين اقدام کارگران مانند کم کاری، کُند کاری و يا يک اعتصاب، کل منافع هيئت حاکم را به مخاطره می اندازد.

کارگران پيشرو در تقابل با اين شيوه ها، محققاً خواهان نظارت و کنترل مستقيم بر کليۀ امور توليدی؛ در جريان قرار گرفتن اسرار معاملاتی سرمايه داران؛ کسب اطلاع دربارۀ دخل و خرج کارخانه؛ اطلاعات در امور وام گيری کارخانه ها از بانک ها داخلی و خارجی؛ ميزان دستمزها و حقوق مديران؛ سود و زيان کارخانه؛ علت اخراج يا ارتقای کارگران و غيره هستند. سرمايه داران، مديران و کارفرمايان موظفند که تمام اطلاعات مربوط به کارخانه را در اختيار کارگران قرار دهند. اما، چنين نمی کنند. از اين رو مبارزه برای اين مطالبات ابتدايی نياز به سازماندهی مستقل دارد. ايجاد تشکلی که از طريق مبارزه در صدد کسب اين حقوق پايه ای بر آيد. و توسط شيوه هايی نظير اشغال کارخانه ها و به دست گرفتن کنترل بر توليد و توزيع، تمام تزويرهای سرمايه داران مبنی ضرردهی کارخانه و توجيه اخراج ها و غيره را برملا کند. اين تشکل چيزی به جز تشکل مستقل کارگری نمی تواند باشد و همچنين مبارزه حول هر يک از اين مطالبات انتقالی مبارزه ای برای کسب تجربۀ کنترل کارگری می تواند باشد.

در دورۀ پيش شعار «کنترل کارگری» در بسياری از موارد توسط کارگران پيشرو طرح شده است؛ برای نمونه چندین سال پيش، کارگران کارخانۀ کشمير مطالبۀ به دست گرفتن امور کارخانۀ خود را مطرح کردند. مطالباتی نظير «واگذاری کارخانه ها به کارگران با وام بانکی» و يا «خود کارگران می توانند واحدهای توليدی را اداره کنند» بارها در دورۀ اخير در میان کارگران طرح شده و حول آن مبارزه صورت گرفته است. همچنين چند سال پیش، در اعتراضات کارخانه نساجی بهشهر، شعار به دست گرفتن توليد و توزيع کارخانه به دست خود کارگران در مقابل طرح فروش کارخانه توسط «خانۀ کارگر»، مطرح شد.

ریشۀ تاریخی طرح مطالبات انتقالی به طور مشخص مربوط به دورۀ پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه است. تشکیل کمینترن (بین الملل سوم) در سال ۱۹۱۹ «متد انتقالی» را در مبارزات روزمرۀ طبقاتی مورد بررسی قرار داد و سیاست مشخصی را اتخاذ کرد.

کمینترن، در دورۀ لنین، به ضرورت «مطالبات انتقالی» پی برده و آن را در برنامه های احزاب کمونیست به بحث گذاشته بود. سومین کنگرۀ کمینترن در ژوئیۀ ۱۹۲۱، قطعنامه ای را با عنوان «دربارۀ تاکتیک ها» به تصویب رساند. پاراگراف زیر از این نظر دارای اهمیتی حیاتی است:

«وظیفۀ کمینترنایجاد سکت های کوچک کمونیستی با هدف تأثیرگذاری بر توده های کارگر صرفاً به واسطۀ آژیتاسیون و تبلیغات نیست، بلکه مشارکت مستقیم در مبارزۀ توده های کارگر، ایجاد رهبری کمونیستی مبارزه، و ایجاد احزاب کمونیستی بزرگ، انقلابی و توده ای در مسیر مبارزه است

انترناسیونال کمونیست در نخستین سال خود روشن ساخت که قرار نیست احزاب کمونیست صرفاً به عنوان حلقه های تبلیغاتی عمل کنند، بلکه قرار است از تمامی فرصت هایی که دولت بورژوایی برای سازماندهی طبقۀ کارگر و هدایت کردن آژیتاسیون تأمین نموده، بهره ببرد»

در ادامۀ قطعنامه توضیح داده شده است که: «انترناسیونال کمونیست به جای برنامۀ حداقل سانتریست ها و رفرمیست ها، مبارزه برای مطالبات کنکرت پرولتاریا را پیشنهاد می کند که در کلیت خود قدرت بورژوازی را به چالش می کشد، پرولتاریا را سازمان می دهد و مراحل متفاوت مبارزه برای رهبری آن را برجسته می سازد

مسأله بر سر این نیست که به پرولتاریا فراخوان مبارزه برای هدف غایی داده شود، بلکه مسأله بر سر توسعۀ مبارزۀ عملی است که می تواند به تنهایی پرولتاریا را به مبارزۀ برای هدف نهایی هدایت کند

عصر کنونی مشخصاً انقلابی است، چرا که ملایم ترین مطالبات توده های کارگر با تداوم حیات جامعۀ سرمایه داری ناسازگار است، و مبارزه برای این مطالبات بنابراین منوط به تکامل به مبارزه برای کمونیزم است».

لئون تروتسکی نیز در سال ۱۹۳۸ به دنبال این مواضع بین الملل سوم (کمینترن) و بر اساس همین سنت کمونیستی، «برنامۀ انتقالی» را با عنوان اصلی «جان کندن سرمایه داری و وظایف بین الملل چهارم»، به رشتۀ تحریر درآورد.

موضوع مرکزی این نوشته، این است که چگونه می توان بر تناقض بین بحران سرمایه داری از یک سو و عدم بلوغ سیاسی طبقۀ کارگر از سوی دیگر فائق آمد.

ما نیز به دنبال سنت انقلابی و برنامه های سوسیالیستی تدوین شده توسط مارکس، لنین و تروتسکی است که در ایران، بر اساس تحلیل مشخص از وضعیت مشخص، با درک از صورت بندی اجتماعیاقتصادی، سیاسی و ایران، تشخیص ماهیت طبقاتی دولت سرمایه داری ایران و تعیین صف بندی طبقاتی موجود، باید به تدارک تدوین یک برنامۀ سوسیالیستی و در محور آن تعیین مطالبات کارگری و یافتن پلی بین وضعیت و آگاهی کنونی طبقۀ کارگر و انقلاب سوسیالیستی، مبادرت کنیم.

آغاز بحث در مورد برنامۀ سوسیالیستی همراه با تدارک اولیۀ تشکیل حزب پیشتاز کارگری گام نخستی است در راستای تدارک انقلاب کارگری در ایران.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران