مسألۀ کردها
پرسش:
با سلام و تشکر به خاطر دوستان کرد و مارکسیستی که معرفی کردید. برای یکی از دوستان نوشتم که من شیعه دوازده امامی هستم و… نکته ای در رابطه با دوستان شما داشتم؛ نمی خواهم وارد بحث های فلسفی با شما بشوم، به اعتقادات همه احترام می گذارم، خیلی صحبت از کوبانی و امپریالیسم کرده اید، ولی شما خیلی خوب می دانید که هیچ رژیمی به اندازه رژیم خمینی به ملت کرد ظلم نکرده و آسیب نرسانده است. هیچ صحبتی از رژیم به میان نمی آورید. من تضاد اصلی ملت کرد ه بطور خاص و ملت ایران به طور عام را امپریالیسم در شرایط کنونی نمی دانم، بلکه تضاد اصلی را همانا رژیم خمینی می دانم که برای سرنگونی آن باید بلند شد.
***
بتی جعفری:
دوست گرامی، ممنون از طرح این بحث
در ابتدا باید بگویم که هرچند ما به عنوان مارکسیست های انقلابی، ماتریالیست و در نتیجه ضد مذهب هستیم، ولی اساساً اختلافات و مرزبندی های درون جامعه را نه بر اساس تقسیم بندی های ملی، مذهبی و غیره، بلکه بر اساس جایگاه طبقاتی و منافع طبقات و اقشار مختلف در طول مبارزه بررسی می کنیم. چه بسیار هستند سرمایه داران «لا مذهبی» که در سرکوب و چپاول دست دارند، و چه بسیارند کارگران «مذهبی» که تحت فشار و سرکوب هستند. کارگران بسیاری هستند که در مقابل فشارهای سرمایه داری (از جمله حقوق های معوقه، حذف یارانه ها، خصوصی سازی، قراردادهای سفید امضا، اخراج های فله ای، تحمیل فقر و …) به طور روزمره به مبارزه می پردازند و به آگاهی ضد سرمایه داری هم می رسند، ولی بعضاً اعتقادات شخصی مذهبی هم دارند. در نتیجه برای ما مبارزه با مذهب، چیزی جدای از مبارزه طبقاتی نیست، بلکه در طول آن صورت می گیرد. از نظر ما، فقط در طول همین مبارزه است که می شود نشان داد چرا مذهب، حافظ و حامی وضع موجود علیه خود کارگران و دیگر اقشار تحت ستم است.
به علاوه علت تکیه روی مسأله امپریالیسم به این منظور است که اصولا مسأله ملی، دقیقا به خاطر همین پدیده به وجود آمده است. پس ما نمی توانیم بدون نفی این دومی، مسأله را حل کنیم. برای توضیح بیش تر می توان به این نمونه های تاریخی اشاره کرده که مثلاً در نوامبر ۱۹۱۵، نمایندگان امپریالیسم بریتانیا و فرانسه مذاکراتی را در مورد نحوه تقسیم کردن امپراتوری عثمانی بعد از شکست آن آغاز کردند. در مه ۱۹۱۶، پس از آن که مسألۀ سرنوشت استان موصل حل شد، معاهده ننگین «سایکس–پیکو» منعقد گردید. مرزهای مصنوعی و تحمیلی خاورمیانه امروز، عموما یادگار همین معاهده پنهانی هستند. مرزها چنان ترسیم شدند که اعراب به چندین منطقه (و سپس «کشور») تقسیم شدند. سرنوشت آن چه که به فلسطین شهرت یافت، به نتیجه نهایی جنگ واگذار گردید؛ و حق کردها برای داشتن یک کشور و ملت مستقل انکار شد. به همین دلیل است که بررسی پدیده امپریالیسم و تاریخ آن، تنها نقطه شروع منطقی و صحیح برای درک «ریشه ای» وضعیتی است که امروز با آن رو به رو هستیم. به علت همین تقسیم و بازتقسیم جغرافیایی دنیا به حوزه های نفوذ سیاسی قدرت های امپریالیستی است که امروز کردها در بین چهار بخش (ایران، ترکیه، عراق و سوریه) پراکنده شده اند و با جمعیتی در حدود 30 میلیون نفر، بزرگ ترین ملتی هستند، که ملیت شان و سرنوشت شان انکار می شود.
هر تلاش آن ها برای استقرار یک دولت مستقل، اغلب با سرکوب وحشیانه هم از سوی امپریالیست ها و هم «رژیم های سرمایه داری» منطقه متوقف شد. هویت، زبان و فرهنگ آن ها انکار گردید (مانند رژیم ترکیه که کردها را به عمد «ترک های کوهی» خطاب می کرد و حق تدریس زبان مادری را ممنوع نمود).
کردهای شمال عراق چندین بار در دهه 1920 علیه حاکمیت بریتاینا شورش کردند، منتها با دستور العمل شخص وینستون چرچیل، با گاز سمی مورد حمله قرار گرفتند.
بعد از انقلاب بهمن 57 هم فرصتی کوتاه برای خودمختاری کردها ایجاد شد، ولی رژیم خمینی به عنوان ضد انقلاب و با حمایت ها و زدوبندهای پنهانی با کشورهایی نظیر امریکا، پس از تثبیت خود، آن را هم در هم شکست.
در دوره صدام حسن هم حمله فاجعه بار به حلبچه صورت گرفت، و هیچ کدام از قدرت های سرمایه داری و امپریالیستی امروز، کوچک ترین اقدامی علیه آن نکردند.
تمام این اتفاقات به دست نیروهای امپریالیست و رژیم های سرمایه داری ارتجاعی منطقه (از جمله ایران) اتفاق افتاد. مبارزه ضد امپریالیستی، چیزی جدای از مبارزه ضد سرمایه داری نیست. در این مورد ما تقدم و تأخر قائل نمی شویم. این دو توأمان صورت می گیرد.
رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی که خود با اتکا به حمایت امپریالیسم، به خصوص امریکا، برای درهم شکستن انقلاب روی کار آمد، بنا به منطق خود به سرکوب کردها دست زد و می زند.
در نتیجه مسأله ما صرفا تغییر رژیم و حکومت نیست. اگر حکومت ها تغییر کنند، منتها دولت سرمایه داری جای خود باقی بماند (مانند نمونه ایران، که رژیم پهلوی ساقط شد، ولی با شکست انقلاب، رژیم سیاسی جدید جمهوری اسلامی روی کار آمد، درحالی دولت سرمایه داری اساساً دست نخورده باقی ماند)، مسأله اقلیت های ملی، از جمله کردها، هرگز حل نخواهد شد. رژیم سرمایه داری بعدی هم پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، حتی «دمکرات ترین» آن، ناچار همان رویکردی را پیش می برد که رژیم کنونی برده است.
چنان چه این چشم انداز را نداشته باشیم، و صرفاً به یک دید محدود ناسیونالیستی اکتفا کنیم، مانند موارد قبل شکست می خوریم. تاریخ کردها همان قدر که تاریخ مبارزه است، تاریخ خیانت رهبران کرد هم هست (نمونه اش دیروز قاسملو رهبر حزب دمکرات کردستان ایران بود که به شخص خمینی پیام لبیک فرستاد، یا امروز شخص بارزانی در حکومت اقلیم کردستان).
در نتیجه حل مسأله ملی کردها در ایران، از مدار مبارزه انقلابی با «دولت سرمایه داری» حاکم بر ایران می گذرد، و این هم بدون تقابل با امپریالیسم ناممکن است.
این گفته را شواهد تاریخی اثبات می کند. کردها همیشه زمانی به نوعی از خودمختاری نزدیک شده اند که یک خیزش انقلابی در سطح جهانی وجود داشته است. انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، تزاریسم را سرنگون کرد و منجر به آن شد که روسیه از منطقه عقب بکشد. این مورد به همراه موج عمومی انقلابی به دنبال جنگ جهانی اول، چشم انداز یک دولت برای کردها را که در معاهدۀ سِور (۱۹۲۰) متجلی شد، مطرح کرد. وقتی آن موج کم کم خاموش شد، ارتجاع توانست دست بالا را پیدا کند و بدین ترتیب کردهای ترکیه (و نه فقط ترکیه) درهم کوبیده شدند.
در پایان جنگ جهانی دوم، حضور ارتش روسیه در شمال ایران، همراه با جنبش های انقلابی در مقیاس جهانی، زمینه را برای استقرار یک دولت کُرد، «جمهوری مهاباد» را مهیا کرد، که یک سال بعد به دست حکومت وقت ایران و با حمایت امپریالیسم بریتانیا درهم شکست.
مجدداً می بینیم که در انقلاب ۱۹۷۹ (بهمن 1357)، این انقلاب کارگران ایران علیه شاه بود که به کردها در شمال، فرجه ای موقت و درجه ای خودمختاری همراه با ایجاد یک منطقۀ خودمختار بخشید، که مجددا با تثبیت ارتجاع روحانیت درهم شکست.
توده های کرد نه فقط باید به نیروی خود اتکا کنند (و نه هیچ قدرت سرمایه داری یا امپریالیستی)، بلکه باید مبارزه خود را به مبارزات جنبش کارگری، زنان، دانشجویی و دیگر اقلیت های ملی و غیره در سطح کشور، منطقه و جهان پیوند بزنند. آن هم با هدف انقلاب برای از بین بردن دولت سرمایه داری حاکم. تنها این انقلاب که لزوماً انقلابی سوسیالیستی است می تواند خودمختاری را به کردها واگذار کند. می تواند آغاز انقلاب در سرتاسر خاورمیانه باشد، و در چنین بستری، مسأله کردها و کلیۀ اقلیت های منطقه حل گردد.