نگاهی به چهرۀ «فرصت طلبان» و «فرقه گرایان» در اپوزیسیون «چپ»

کارگر میلیتانت شماره ۷۷

توضیح: این مطلب در آبان ماه سال ۱۳۷۷ در دو بخش، یعنی نقد به مواضع حزب کمونیست کارگری و همچنین نقد به یک گروه شبه آنارشیستی، نوشته شده است که با توجه به مطرح شدن دوبارۀ بحث های آنارشیست ها، این بار تحت لوای دفاع از «دمکراسی مشارکتی» و «خود مدیریتی» و غیره، بازانتشار می یابد.

*********

ایرادهای بی اساس فرصت طلبان

«حزب کمونیست کارگری ایران» در رأس سازمان های به اصطلاح «چپ»، که در تخیلات خویش در حال تدارک تسخیر «قدرت» کارگری در ایران است (!)، هر حرکت کارگریِ خارج از کنترل خود را ناپسند ارزیابی کرده و با عَلَم کردن یک «فعال» دو دهۀ پیش «شورایی» فلان تجمع کارگری و یا «نمایندۀ سابق» کارگران بهمان کارخانه، یعنی یک «کارگر دیروز» و «بازنشسته»، برای محافل کارگری «خط و نشان» کشیده و درس عبرت به آن ها می دهد.

«رهبر» این عده که تا چندی پیش از «سناریوی سیاه و سناریوی سفید»، هرج و مرج و «از هم گسیختن شیرازۀ کلی جامعه» و «تخریب چارچوب مدنی جامعه» در ایران، صحبت به میان می آورد و با مردود اعلام کردن پتانسیل انقلابی طبقۀ کارگر در رهبری انقلاب آتی ایران، آغوش خود را به سوی سلطنت طلبان و بورژوازی ایران، توده ای ها و اکثریتی های خائن (جبهۀ «سفید»!) باز گذاشته و در سمینارها با ساواکی های سابق و سران ارتش شاه و سوسیال دمکرات ها به بحث در مورد مسائل «پژوهشی» و «اجتماعی» می نشست، اکنون با مشاهدۀ حرکت های کارگری در ایران به هیجان آمده و با حفظ همان برخوردهای «فرصت طلبانه» می خواهد نقش «رهبری» طبقۀ کارگر را نیز ایفا کند. در نتیجه، در صدد ارعاب محافل مستقل کارگری «غیر حزبی» بر آمده است. به سخن دیگر سران این حزب به کارگران مستقل می گویند: تنها «حزب کمونیست کارگری» در موقعیت اظهار نظر در مورد طبقۀ کارگر قرار دارد. شما نیز یا به حزب بپیوندید و مسائل تان را از طریق آن طرح کنید، و یا شما را ارعاب کرده و از میدان بیرون می رانیم!

«فُحش نامۀ» اخیر این جریان (مندرج در همبستگی، شمارۀ 77) علیه مقالات مندرج در نشریۀ «کارگر سوسیالیست» توسط پناهجویان کارگر و مبارز در هلند، آغاز این حملات علیه فعالان کارگری بود.(1) گام پس از آن، انتشار مجدد نشریۀ «کارگر امروز» است. این نشریه که 18 ماه پیش، بدون کوچکترین توضیحی، متوقف گشته بود به ناگهان مجدداً بدون هیچ توضیحی (!) انتشار یافت. بدیهی است که چنین اقدامی، در واکنش به مسائل کارگری ایران و به حاشیه پرتاب شدن «حزب کمونیست کارگری» از وقایع کارگری در ایران است. برای عقب نماندن از «معرکه»، شمارۀ اخیر «کارگر امروز»، «به طور عموم» به «مسائل کارگری» و «به طور اخص» به بی حرمتی و تحقیر محافل کارگری و به ویژه «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» پرداخته است. نظریات سران این «حزب» این بار از دهان یک «کارگر دیروز»، که ظاهراً ترجیح داده دوران بازنشستگی خود را در کلوب حرّافی «حزب کمونیست کارگری» بگذارند، بیرون آمده است. او محافل کارگری را به باد انتقاد گرفته و آن ها را متهم به دنباله روی از «چپ حاشیه ای» کرده و نهایتاً «راه مثمرثمر» را به آن ها توصیه کرده که محافل کارگری «اسیر ادعاها و سنت های پرمدعا و توخالی چپ حاشیه ای نشوند (و)… به فعالیت با حزب کمونیست کارگری ایران» روی آورند!

«کارگر بازنشسته»، در نقد به «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» اعلام می دارد که «تا آن جا که من مطلع هستمهیچ فعال کارگری و یا سازمانی که فعالینی در داخل دارد، صحت چنین ادعایی را تأیید نکرده است. آیا می شود اتحادیۀ کارگری ایجاد کرد بدون آن که رهبران و دست اندرکاران جنبش کارگری حتی از وجود آن مطلع باشند؟»

اول؛ پرسیدنی که این «رهبران» و «دست اندرکاران» جنبش کارگری که ظاهراً تنها برای این «کارگر دیروز» شناخته شده اند، چه کسانی هستند؟ آیا جنبش کارگری ایران، «رهبران» خود را به جامعه معرفی کرده که ما از آن اطلاعی نداریم؟ و یا مخفیانه «در گوشی» به رهبران «حزب» و کارگران بازنشستۀ آن ابلاغ داشته است؟

دوم؛ آیا کسی مدعی شده است که «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» رسماً با نام، نشانی و اعضای شناخته شده، اعلام موجودیت کرده است، که صحت وجود یا عدم وجود آن بتواند تأیید گردد؟ آیا به اعتقاد این کارگر بازنشسته، امکان اعلام موجودیت و رسمیت یافتن «اتحادیۀ مستقل کارگران» و یا هر اتحادیۀ دیگری در ایران وجود دارد؟ زمانی که طرفداران رئیس جمهور دستگیر و محاکمه می شوند، مطمئناً اجازۀ رسمیت یافتن چنین «تشکل» یا یک «اتحادیۀ کارگری» توسط رژیم، داده نمی شود. ایدۀ «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» در برخی از مراکز کارگری توسط برخی از محافل کارگری تبلیغ گشته و عدۀ بی شماری از کارگران که از لحاظ عینی به چنین درکی نقداً رسیده اند، خود را متعلق به آن به شمار آورده اند.

بدیهی است که از زمان تبلیغ چنین ایده ای تا تحقق نهایی آن راه درازی باید طی گردد و وضعیت ویژه ای ایجاد گردد. آیا این مسألۀ بغرنج و غیرقابل درکی است؟ آیا «کارگر بازنشسته»، حاضر است از چنین ایده ای که توسط عده ای کارگر فعال «غیرحزبی» طرح گشته، دفاع کند؟ یا بایستی در ابتدا «اجازه نامه» از «حزب کمونیست کارگری» دریافت می شد؟

سوم؛ طرح مفهوم «اتحادیۀ مستقل کارگران » در چنین وضعیتی در ایران، خود منجر به گسترش مبارزات کارگری و ایجاد زمینه های ضروری برای سازماندهی مستقل کارگران می گردد. رژیم مسلماً چنین اتحادیه ای را تحمل نخواهد کرد. کارگران پیشرو، در نتیجه در تخاصم علنی و واضح با رژیم قرار می گیرند. و این رودررویی خود منجر به تضعیف هر چه بیشتر رژیم می گردد. کارگران پیشروی ایران بدین ترتیب شعار «سرنگونی» را عملاً (و نه در شعار و صفحات نشریات خارج از کشور) به مورد اجرا قرار می دهند. به سخن دیگر، با این روش از کار، کارگران به سران رژیم می گویند: اگر طرفدار جامعۀ مدنی هستید، بگذارید کارگران نیز مستقلاً و آزادانه به ایجاد تشکل خود مبادرت کنند. اگر چنین نشود کارگران به قلابی بودن وعده وعیدهای رژیم واقف شده و «خود» به چنین اقدامی دست می زنند.

از این طریق، خودسازماندهی و روحیۀ اتکا به نفس، در کارگران تقویت گشته و آگاهی سیاسی به مرحلۀ عالی تری خواهد رسید. در عین حال، کارگران پیشرو به رژیم و سایر جریان های سیاسی می گویند که: نیازی به «آقا بالاسر» که از داخل و یا خارج از کشور برایشان «دستورالعمل» صادر کند، ندارند!

آیا چنین «سناریو»یی منطبق تر به واقعیت امروزی ایران نیست؟ آیا چنین روشی بهتر از «سناریوی سفید و سناریوی سیاه» من درآوردی و تخیلی عده ای خرده بورژوای خارج کشورنشین نیست؟ آیا درک این مطلب ساده حتی برای یک «کارگر بازنشسته» دشوار است؟

چهارم، «کارگر بازنشسته»، ایراد می گیرد که «اتحادیۀ مستقل کارگران» زائدۀ یک یا چند محفل کارگری است و نه سربرآورده از خود جنبش کارگری. بدیهی است که هر ایده و عقیده ای، در ابتدا باید توسط افراد و محافلی طرح گردد (این کشف بزرگی نیست). گرچه در ابتدا ایدۀ «اتحادیۀ مستقل کارگران» از جانب محافل کارگری طرح گشته، اما در نهایت چنین ایده ای اگر پایۀ عینی داشته باشد (که چنین است) به شعار «کل» کارگران تبدیل می گردد. اما، برای «کارگر بازنشسته» مسأله چنین طرح نمی گردد، از نقطه نظر وی تنها شعارهایی همه گیر می شوند که از دهان رهبران «حزب»شان بیرون آمده باشد. و قاعدتاً منظورشان از «جنبش کارگری»، همان «حزب کمونیست کارگری»شان است!

درک او نیز از «اتحادیۀ مستقل کارگران»، درک یک بُعدی و بورکراتیک است. «کارگر بازنشستۀ دیروز»، تصور می کند که روش ساختن یک «اتحادیه» یا با عقب نشینی رسمی دولت، تحت تأثیر فعالیت مخفی اتحادیه صورت می گیرد؛ و یا به طور علنی توسط کارگران. درغیر این صورت او اعلام موجودیت یک اتحادیۀ مستقل را یک شیوۀ «رابین هودی» و قُلابی ارزیابی می کند. با چنین استدلالی او نشان می دهد که کوچکترین درکی از مطالبات انتقالی کارگران ندارد. کارگران پیشرو برخلاف بورکرات های حزب های من درآوردیِ خارج از کشور، نه براساس فرمول های کتابی «حزبی» و نه براساس «دستورالعمل»های جامد و انتزاعی، بلکه براساس نیازهای عینی «روز» و چشم انداز انقلاب کارگری به مسأیل برخورد می کنند. روش اعلام یک اتحادیه را نمی توان در یک یا چند فرمول «عام» به جنبش اعلام کرد. آن چه چند سال پیش برای مداخلۀ کارگران درست بوده، امروز محققاً درست نیست (بگذریم از این که ایدۀ مجامع عمومی «حزب کمونیست کارگری» همیشه سرتاپا اشتباه بود)(2). تحولات اخیر ایران پس از انتخاب خاتمی، چنان وضعیتی را به وجود آورده که کارگران با طرح مطالبۀ تشکیل «اتحادیۀ مستقل» می توانند نه تنها خود را بیشتر از گذشته سازمان داده، که در مبارزات روزمره، اعتماد به نفس پیدا کرده و کلیۀ تبلیغات رژیم را مبنی بر وجود «جامعۀ مدنی» و «آزادی» نقش بر آب کنند.

بدیهی است که این روش از کار باید مورد حمایت چپ انقلابی قرار گیرد. دفاع از «اتحادیه»، حمایت نیروهای رادیکال و چپ را از «روش» مداخلۀ کارگران پیشرو نشان می دهد و نه الزاماً دفاع از «بند بند» برنامۀ آن ها، چه بسا امکان دارد که برنامۀ آن ها دچار انحراف های بسیاری باشد. حمایت نشریۀ «کارگر سوسیالیست» از «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» نیز بر چنین مبنایی بنیاد گذاشته شده است.

پنجم، برخلاف نظریات تحریک آمیز «کارگر بازنشستۀ دیروز»، نه «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» اسیر ادعاها و سنت های «توخالی چپ حاشیه ای» قرار گرفته؛ و نه آن اتحادیه تمایل دارد که «چپ حاشیه ای» را «چند صباحی مشغول» نماید. این قبیل برخوردها تنها نشانگر عدم اعتماد «کارگر بازنشستۀ دیروز» به جنبش زندۀ کارگران ایران، است. همچنین نشانگر درک تشکیلاتی خود او از کار سیاسی (یعنی روابط متکی بر «زدوبند») است. روشی که احتمالاً ایشان در دورۀ بازنشستگی در «حزب»شان فرا گرفته اند! برای انقلابیون راستین، دفاع از جنبش کارگری یک امر طبیعی است.(3) هر حرکت ضدسرمایه داری کارگری، به ویژه فعالیت کارگران پیشرو، صرف نظر از عقاید و برنامۀ سیاسی شان بایستی مورد حمایت آن ها قرار گیرد؛ البته در عین حال یک نیروی انقلابی، انتقادات خود را به برنامۀ آن ها نیز ارائه می دهد. یک سازمان انقلابی پرولتری، هرگز حمایت از کارگران پیشرو را مشروط به «پیوستن» یا «عدم پیوستن» به «حزب»شان نمی کند. تفاوت یک جریان خرده بورژوا با یک نیروی انقلابی نیز در همین روش نهفته است. چنان چه کارگران خود ضروری تشخیص دهند، در عمل، متحدان واقعی خود را پیدا می کنند و با آن ها به کار مشترک سیاسی خواهند پرداخت.

چنان چه «چپ حاشیه ای» بتواند شناخت کافی از تحولات جنبش کارگری داشته باشد و خود را مرتبط به آن جنبش کند، باید گفت که «زنده باد این چپ حاشیه ای“»! و از سوی دیگر، چنان چه بزرگترین «حزب» کمونیستی و «کارگری»، قابلیت همسو کردن خود با جنبش مستقل کارگری را، به هر علت، از دست داده باشد، باید اعلام داشت: شرم بر آن «حزب» کمونیستی و «کارگری»!

«حزب»هایی که هیچ حرکت مستقل از خود را تحمل نمی کنند، قادر به درک مسایل جنبش کارگری نخواهند بود. کارگران پیشرو و محافل کارگری ایران، خوشبختانه شناخت کافی از گروه های خارج از کشور، برنامه ها و سابقه های «درخشان» آنها دارند. چنانچه، برای بهتر کردن وضعیت خود، متمایل به «پیوستن» به این حزب ها و سازمان ها بودند، مسلماً در انتظار دعوت نامه «کارگر دیروز» نمی ماندند. کارگران فعالِ «امروز» در ایران، می خواهند بدون دخالت گروه ها و حزب های «چپ» و «مستقل» از هرگونه تحمیل عقیدتی، سیاسی و تشکیلاتی فعالیت خود را علیه رژیم سازمان دهند. آیا حزب های «من درآوردی» در خارج از کشور قادر به درک این مسأله ساده هستند یا خیر؟ جلب کارگران پیشروی ایران به حزب های «کمونیستی» و «کارگری» در تاریخ، تنها از طریق مداخله و همکاری و حمایت این سازمان ها، از «استقلال» کارگران پیشرو، صورت گرفته (آن هم پس از یک دوره از کار صبورانه و مشترک و جلب اعتماد آنان) و نه از طریق ارعاب، تهدید، توهین و سپس ارسال یک «دعوت نامۀ» اداری و مضحک!

ایرادهای بی پایۀ فرقه گرایان

«پیک انترناسیونالیستی» بازتاب کنندۀ نظریات یک فرقۀ «شبه آنارشیستی» (4) نیز همانند «حزب کمونیست کارگری» به محض ملاحظۀ حرکت های مستقل کارگری و انعکاس آن در «کارگر سوسیالیست»، پس از ماه ها از خواب زمستانی بیدار شده و در شمارۀ 3 (ببخشید 3و4! این ها نیز مانند حزب که نشریۀ «کارگر امروز» را دو سال یکی کرده اند، بولتن خود را دو شماره یکی کرده اند تا از قافله عقب نیفتند!)، مقالۀ اصلی خود را به اصطلاح نقدِ «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» و نشریۀ «کارگر سوسیالیست» اختصاص داده است.

این فرقه، که در تخیلات خود رسالت «گروه بندی کمونیستی» را برعهده گرفته! و به زعم خود «اولین نشریۀ کمونیستی تاریخ معاصر»! (چه تواضعی!) را به شکل مرتب (سه شماره در 30 ماه گذشته!) انتشار داده است، از تأسیس «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» به ویژه از اعلام موجودیت این «واقعه» در یک نشریۀ «تروتسکیستی»، «چپ بورژازی» و «ضدّ انقلاب» (!)، به خشم آمده و شمشیر زنگ زدۀ «شبه آنارشیستی» اواخر قرن نوزدهم خود را، پس از یک سال «تعمق» و «تفکر»، از غلاف بیرون کشیده و برجان «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» و نشریۀ «کارگر سوسیالیست» (و تروتسکیست ها) افتاده است.(5)

چنین برخوردی جای تعجبی ندارد، زیرا که از دیدگاه گرایش های خرده بورژوای «شبه آنارشیستی»، دنیا همواره به «سفید» و «سیاه» تقسیم می گردد. هر آن چه به غیر از «خود» آن هاست، در دنیای «سیاه» جای دارد. این گونه تقسیم بندی البته برای کسانی که خواهان خلاص کردن خود از بار فعالیت روزمره و مشقت بار مبارزات کارگری علیه سرمایه داری هستند، ایده آل است. دنیای آن ها «تخیلی» و «خالص» است. سناریوی آن ها چنین خلاصه می گردد: کارگران (دوستان شان) از یک سو، و سرمایه داران (دشمنان شان، همراه با گروه های سیاسی چپ) از سوی دیگر، در مقابل یک دیگر قرار می گیرند. از نقطه نظر آن ها استراتژی کارگران تشکیل حکومت شوراهای کارگری و سرنگونی دولت سرمایه داری است، و تا تحقق کامل این خواست مرکزی کارگران، خود را آغشته به هیچ عملی که خارج از این محدوده است، نباید کنند. هر آن چه غیراز این اتفاق افتد، «اصلاح گرایی» و تمکین به بورژوازی است. به زعم آن ها «تاکتیک» پرولتری، وجود خارجی ندارد، و امری در حوزۀ فعالیت گرایش های «چپ بورژوازی» است. این ها تصور می کنند که کارگران همه یک پارچه مسلح به آگاهی سوسیالیستی هستند و تحت تأثیر و نفوذ عقاید بورژوازی و رفرمیستی قرار نمی گیرند. این ها فکر می کنند که کارگران برای دستیابی به هدف نهایی خود (دیکتاتوری پرولتری)، با حفظ اصول و برنامۀ خود، نباید مطالباتی طرح کنند که بتواند چارچوب دولت سرمایه داری را بلرزاند و آگاهی سوسیالیستی را برای کارگران گام به گام، در ارتباط با آگاهی کنونی شان، طرح کند. از دیدگاه آن ها کارگران یک روزه «سوسیالیست» می شوند و تمام عیوب سرمایه داران را کاملاً درک کرده و اقدام به انقلاب کارگری می کنند. سایر مسائل تنها در خدمت بورژوازی قرار دارد و بس! و هر آن کس مطلبی غیر از این سناریوی «خالص» و «زیبا» بر لب بیاورد، الزاماً «چپ دستگاه سیاسی سرمایه داری و ضدّ انقلاب» است! مواضع این فرقۀ «شبه آنارشیستی» ایرانی، که موضع «امتناع» از جنبش کارگری است، نیز از همین نوع است. به نکات اصلی «نقد» آن ها می پردازیم.

1-  در مورد مجلس مؤسسان

فرقۀ «شبه آنارشیستی»، ایراد می گیرد که یکی از گناه های کبیرۀ «کارگر سوسیالیست» و تروتسکیست ها این است که خواهان «مجلس مؤسسان» بوده و هستند. بر این اساس، نشریۀ «کارگر سوسیالیست» یک گرایش «ضدّ انقلاب» و «چپ بورژوازی» ارزیابی می شود!(6)

ما به کرّات در مقاله های نشریۀ «کارگر سوسیالیست» به توضیح مواضع خود در این مورد پرداخته ایم. اما به نظر می رسد که این فرقۀ «شبه آنارشیستی» مسلح به شیوه های استالینیستی، تنها به دنبال اتهام زنی است، تا یک نقد سازنده و یا ردّ تئوریک نظریات مندرج در «کارگر سوسیالیست». ما بار دیگر چکیدۀ مواضع خود را برای رفع هرگونه سوء تعبیر در این جا خواهیم آورد.(7) در نقد بر موضع حکومتی «حزب کمونیست ایران» (کومله) چنین توضیح دادیم:

«…در ایران یک دولت بورژوا در قدرت است و تنها بدیل انقلابی همان دیکتاتوری پرولتاریا است.

شعار حکومتی کمونیست ها نیز تنها «حکومت شورایی» است. مرحله ای (دمکراتیک یا غیردمکراتیک) در میان نخواهد بود. هر مرحله ای به غیر از تشکیل حکومت شورایی متکی بر کارگران و دهقانان فقیر، حکومتی است از نوع بورژوایی آن

آیا این موضع به این مفهوم است که در صورت نبود امکان برقراری «حکومت شورایی» پس از سرنگونی، باید «فرقه گرایانه» چشم های خود را بر هر بدیلی بست. مسلماً خیر! در صورت عدم توفیق تشکیل «حکومت شورایی» و تحمیل یک حکومت غیرکارگری، مبارزه برای تشکیل «مجلس مؤسسان دمکراتیک و انقلابی» در دستور کار قرار می گیرد. البته باید تذکر داد که هدف کمونیست ها به تنهایی تشکیل مجلس مؤسسان نیست(8). لنین زمانی مجلس مؤسسان را طرح کرد که حکومت ما قبل از سرمایه داری (تزار) بر قدرت بود و تشکیل مجلس مؤسسان می توانست حکومت موقت را، پس از سرنگونی، برای تشکیل دولت کارگری آماده کند. از آن جایی که تشکیل آن در برنامۀ بلشویک ها آمده بود، به تشکیل آن مبادرت کردند. اما در عمل این مجلس در مقابل شوراها قرار گرفت و منحل اعلام شد.

اما در ایران از آن جایی که بایستی حکومت شورایی تشکیل گردد، طرح چنین شعارهایی (مانند تشکیل مجلس مؤسسان و حکومت موقت انقلابی و غیره) کارایی خود را از دست می دهند(9).

اما اگر کارگران و دهقانان فقیر قادر به تشکیل حکومت شورایی نشدند چه؟ اگر حکومت دیگری (بورژوایی، اما دمکراتیک!) تشکیل شد، آیا کمونیست ها می توانند در آن شرکت کنند؟ در آن زمان آیا طرح شعار تأسیس مجلس مؤسسان دمکراتیک و انقلابی اصولی است؟

به اعتقاد ما پس از سرنگونی رژیم، چنان چه حکومت شورایی (کارگران و دهقانان فقیر) به علت عدم آمادگی شوراهای کارگری و یا عدم وجود یک حزب پیشتاز انقلابی سراسری به مثابۀ سازمانده جنبش کارگری، شکل نگیرد، کمونیست ها در هیچ حکومتی دیگری (که محققاً بورژوایی خواهد بودحتی دمکراتیک ترین آن) شرکت نباید کنند. اما، در عین حال در این مقطع (و تنها در این مقطع که حکومت شورایی توفیق حاصل نکرده است)، خواهان تشکیل «مجلس مؤسسان دمکراتیک و انقلابی» (نه مجلس مؤسسان به مفهوم پارلمان عادی بورژوایی) خواهند شد. کمونیست ها خواهان مجلس مؤسسانی که هیچ ارگان و سازمان و فردی را بالای سر خود نپذیرفته و توسط نیروهای مسلح توده ای نظارت شده و توسط نمایندگان واقعی مردم با رأی مستقیم، همگانی، مخفی و آزاد تشکیل می گردد، هستند. این مجلس کار خود را در راستای تدارک تشکیل یک حکومت انقلابی (کارگری و دهقانی) آغاز می کند. تا تشکیل حکومت کارگری، نمایندگان کارگران و دهقانان فقیر و حزب های وابسته به آن ها به طور مستقل در این مجلس شرکت خواهند کرد.

چنین مجلسی «حکومت» نیست، که تنها نهادی است برای تشکیل حکومت کارگری آتی. شرکت در چنین مجلسی با شرکت در حکومت بورژوایی متفاوت است.  کمونیست ها هرگز در حکومت بورژوایی شرکت نمی کنند(10).

حال، باید از افراد بر غرض و با «عقل سلیم» سؤال کنیم که کجای این بحث، بیانگر مواضع «ضدّ انقلاب» است. تنها در مخیلۀ عده ای «خرده بورژوا» که قصد دخالت در جنبش کارگری را ندارند، مسائل به گونه ای دیگر طرح می گردد. سؤالی که ما از این عده داریم این است که چنان چه (به هر علت) حکومت مطلوب آن ها (و ما) یعنی حکومت شورایی شکل نگرفت، چه باید کرد؟ پاسخ این فرقه این است: «امتناع انقلابی»! (یعنی باید در خانه ها نشست و به بخت «بد» خود گریست)! این وجه تمایز بین یک موضع انقلابی و موضع فرقه ای «شبه آنارشیستی» است.

چنان چه گرایش های فرصت طلب جنبش کارگری، خواهان «حل» خود در مجلس مؤسسان باشند، فرقه گرایان خواهان «امتناع» از شرکت در آن مجلس، به هر بها، هستند (صرف نظر از ارزیابی و تحلیل از وضعیت مشخص آن روز). فرقه های شبه آنارشیست، «مارکسیزم» را به یک بُت و با فرمول های ابدی خشک تبدیل کرده و زیر لوای «انقلابی گری»، در بسیاری از کشورها جنبش های کارگری را به کجراه برده و خواهند برد.

از این رو در تحلیل نهایی، هم «فرصت طلبان» و هم «فرقه گرایان» پشتِ طبقه کارگر را خالی کرده و جنبش را دو دستی تحویل ضدّ انقلاب می دهند. البته اولی تحت عنوان «معقولیت انقلابی» و دومی تحت لوای «انقلابی گری»!

2- در مورد اتحاد عمل

یکی دیگر از خیانت های نشریۀ «کارگر سوسیالیست» ظاهراً این است که خواهان ایجاد «اتحاد عمل» با سایر نیروهای «چپ» و غیرپرولتری است. این عمل «ضدّ انقلابی» به مشام فرقۀ «شبه آنارشیستی» خوشایند نیست. البته برای کسانی که در سر لوحۀ «مواضع» خود اعلام می کنند که: «کلیۀ احزاب و سازمان هایی که هم اکنون تحت عناوین کمونیست و کارگر فعالیت می کنند، چپ دستگاه سیاسی سرمایه داری و ضدّ انقلاب هستند»، جای تعجبی ندارد که چنین ایرادی به «کارگر سوسیالیست» بگیرند. این فرقه درک نمی کند که «انقلابی» و یا «ضدّ انقلابی» بودن در «حرف»، «آرزو» و «مُخ» انسان ها شکل نمی گیرد. سازمان های سیاسی کارگری، استراتژی و تاکتیک خود را «تدوین» و به جنبش ارائه می دهند. طبقۀ کارگر در روند انقلاب و بنا بر تجربۀ خود به صحت و سقم این نظریات پی می برد. بله، در میان کل اپوزیسیون فعلی «چپ»، «کمونیست» و «کارگری» فقط یک جریان «انقلابی» است و بقیه در «تحلیل نهایی» ضدّ انقلابی اند. اما، از اکنون تا «تحلیل نهایی» مسائل بسیاری رخ می دهند. اما از «هم اکنون» نمی توان «همه» را به نیابت از طرف طبقۀ کارگر و بر اساس «مطالعات» در اتاق های در بسته و به دور از مبارزات روزمرۀ طبقۀ کارگر در ایران، به ناگهان پس از «خواب» چندین ساله در سرزمین های سرد، «ضدّ انقلاب» خطاب کرد. صرفِ «تجارب» پیشین مبارزات کارگری برای چنین ارزیابی کافی نیست. اول، همان تجارب، تعبیرات و تفسیرهای مختلفی به دنبال دارد که «کل» اپوزیسیون کارگری سوسیالیستی و یا حداقل بخش قابل ملاحظه ای از آن (آن هم در ارتباط با جنبش زندۀ کارگری) پس از یک سلسلۀ بحث های جمعی (کتبی) باید به جمع بندی و نتیجه گیری مشترک برسد. دوم، همان تجارب نیز در جنبش کارگری باید «تجربه» شوند. فرمول های ابدی و ازلی را نمی توان به حلقوم طبقۀ کارگر فرو کرد، بدون آن که خود آن طبقه به  نتایج مطلوب رسیده باشد. اکنون یک فرقۀ بی تجربه و بی عمل پیدا شده که به قول خودش پس از چند سال «مطالعه» (که معلوم نیست چه بوده و چه کرده) و ترجمۀ چند مقاله از یکی از هزارها گروه کوچک «چپ» اروپایی (که خود نیز پس از سال ها هنوز بر روی پای خود استوار نبوده و نقش تعیین کننده ای حتی در یک کشور اروپایی ندارد)، به «کشف» بزرگی دست زده اند: «کلیۀ احزاب و سازمان هایی که هم اکنون تحت عناوین کمونیست و کارگر فعالیت می کنند، چپ دستگاه سیاسی سرمایه داری وضدّ انقلاب هستند»! بدیهی است که این موضع اشتباه، کودکانه و غیرقابل دفاع است.

برای نمونه، از دیدگاه این فرقه تفاوتی بین حزب های سوسیال دمکراتیک، محافظه کار دست راستی، فاشیست، استالینیست، تروتسکیست و غیره نیست، همه «ضد انقلاب»، «راست» و «چپ» دستگاه سیاسی بورژوازی هستند! بسیار خوب! حال ببنیم این فرقه به مسائل روز سیاسی چگونه پاسخ می دهد. امروزه در پایتخت بسیاری از کشورهای اروپایی، فاشیست ها به مهاجرین به طور سیستماتیک حملۀ فیزیکی کرده و در صدر مبارزۀ ضدّ فاشیستی، از قضا برخی از گروه های تروتسکیست قرار گرفته اند. نتیجۀ منطقی موضع این فرقۀ «شبه آنارشیستی» این باید باشد که این یک درگیری بین دو نیروی «ضد انقلاب»ی است و کارگران باید در این دعوا موضع «امتناع» را اتخاذ کنند! یا حملۀ نظامی آمریکا به ویتنام، جنگ بین دو «ضدّ انقلاب» بوده است! و یا حملۀ نظامی و شیمیایی صدام حسین بر مردم کردستان، جنگ بین دو «ضدّ انقلاب» است (زیرا که مردم کردستان تحت نفوذ ناسیونالیست های کرد قرار دارند)!

ما بارها در مقالات و نشریات خود ضرورت ایجاد «اتحاد عمل» بین نیروهای انقلابی و غیرپرولتری را به عنوان یک تاکتیک مؤثر در راه انقلاب آتی گوشزد کرده ایم. این تاکتیک به هیچ وجه یک عمل «ضدّ انقلابی» نیست. تنها در مخیلۀ عده ای خرده بورژوای «تخیل گرا»، که خود را «مرکز» انقلاب و سایرین را همکار «دستگاه سیاسی سرمایه داری» می دانند، این عمل یک کار «ضدّ انقلابی» ظاهر می گردد.

در دنیای واقعی نیروهای «انقلابی» و «ضدّ انقلابی» به دو قطب خالص «کارگر» و «سرمایه دار» مبدل نمی گردند. دولت های سرمایه داری از یک سو، ایدئولوژی و برنامۀ خود را به درون طبقۀ کارگر تحمیل کرده و می کنند. در واقع ریشۀ عقاید رفرمیستی و اصلاح گرایانه، نه تنها در گروه ها و سازمان های چپ، بلکه عمدتاً در درون اتحادیۀ کارگری به وجود آمده است.

امروز در مبارزۀ ضدّ سرمایه داری در بسیاری از مواقع قشرهای دیگر اجتماعی، مانند جوانان، زنان و ملیت های تحت ستم نیز در صف مقدم جبهۀ ضدّ سرمایه داری قرار می گیرند. اما، در «تحلیل نهایی» کارگران (آن هم کارگران پیشرو) مبارزۀ ضدّ سرمایه داری را تا انتها به پیش خواهند برد. از امروز تا زمان تسخیر قدرت، راه طولانی و پر مشقتی در مقابل کمونیست ها قرار دارد. تفاوت بین «انقلاب» و «ضدّ انقلاب» به این سادگی آشکار نمی گردد. ما باید تفاوتی بین «رهبران» رفرمیست و اصلاح گرا و «پایه» های کارگری آن ها قایل شویم. انسان ها تحت عنوان «انقلابی» و «ضدّ انقلابی» به دنیا نمی آیند و از جهان نمی روند. انسان ها قابل تغییرند. از یک سو برخی از قشرهای خرده بورژوا به صف انقلاب می پیوندند؛ و از سوی دیگر، برخی از «انقلابیون» دو آتشه تحت وضعیت خاصی و زیر فشار «پشتک و وارو» زده و به صف «ضدّ انقلاب» روی می آورند (مثلاً آقای «فیشر» یکی از اعضای کابینۀ نوین دولت آلمان تا چندی پیش یک آنارشیست دو آتشه بود). در درون یک سازمان رفرمیستی همۀ اعضا «ضدّ انقلاب» نیستند. با اعتلای انقلاب در یک جامعه، در درون بسیاری از حزب های رفرمیست و انحرافی، انشعاب صورت می گیرد و بخشی از آن ها، با تجربۀ مواضع انحرافی شان، می توانند به مواضع انقلابی روی بیاورند. «تمام» دنیای غیرخودی نمی تواند «ضدّ انقلاب» باشد!

کمونیست ها باید از تمام ابزار موجود، که نتیجۀ سال ها مقاومت و مبارزۀ کارگران بوده، برای رساندن صدای پرولتاریا استفاده کنند (این عمل فرصت طلبی نیست به شرطی که اصول زیرپا گذاشته نشود). فرقۀ «شبه آنارشیستی»، شرکت در انتخابات در جامعۀ سرمایه داری را (به هر عنوان) مردود اعلام می کند(11). باید سؤال کرد که اگر نمایندگان کارگران با برنامۀ مشخص انقلابی خود فرصت ابراز نظریات خود (مانند طرح شوراهای کارگری و کنترل کارگری) برای میلیون ها نفر در جامعه پیدا کردند، چه ایرادی دارد که از رسانه های عمومی استفاده کنند؟ آیا خانه نشینی بهتر از تبلیغات ضدّ سرمایه داری است؟

مسألۀ امروزی کمونیست ها این است که ضمن حفظ «استقلال» نظری، برنامه ای و تئوریک خود، به وسیع تر کردن هر چه بیشتر جبهۀ ضدّ سرمایه داری مبادرت کنند (این یک تاکتیک است و نه یک استراتژی). درعین حال در مبارزۀ مشترک به افشای رهبران و سران رفرمیست و اصلاح گرای جنبش کارگری بپردازند و پایه های کارگری این سازمان های اصلاح گرا را به مواضع انقلابی متقاعد کنند. بدیهی است که خود را در خانه محبوس کردن و شعار «انقلابی» صادر کردن، که بسیار کار آسانی است، هیچ کس را متقاعد نخواهد کرد.

کمونیست ها باید در کنار کارگران و در مبارزۀ مشترک ضدّ سرمایه داری، آن ها را به مواضع انقلابی متقاعد کنند. کارگران تنها به کسانی اعتماد پیدا می کنند که در مسائل روزمرۀ آن ها سهیم بوده و با آن ها در جبهۀ ضدّ سرمایه داری مبارزه کنند (و حتی در اشتباهات آن ها سهیم باشند). «انقلابی»ترین افراد چنان چه از مبارزه بر سر مسائل جاری و واقعی کارگری از شرکت در فعالیت (به هر علت) امتناع کنند، جایی در درون طبقۀ کارگر پیدا نخواهند کرد. کمونیست ها باید روش هایی بیابند که آگاهی محدود «کنونی» کارگران را به آگاهی «نهایی» سوسیالیستی مبدل سازند. این کار با شعار دادن صرف، عملی نخواهد بود. کمونیست ها باید از آگاهی فعلی و همراه با کارگران (البته با حفظ اصول شان) گام به گام در تمام سطوح در کنار آن ها قرار گیرند. این الفبای کمونیزم است. اما فرقه های آنارشیستی قادر به درک این الفبا نیستند، زیرا مانند هر جریان خرده بورژوا قصد کار جدی سیاسی ندارند. از این رو همواره در تاریخ صدوپنجاه سال گذشته به شکل فرقه های بی تأثیر «خودمحوربین» و پرمدعا باقی مانده اند(12).

3- در مورد جنگ ایران و عراق

این عده به کذب مواضع توده ای ها و اکثریتی ها در مورد جنگ را به ما استناد می دهند و ما را متهم می کنند که در جنگ ایران و عراق، کارگران را «برای دفاع از میهن به سوی قتلگاه های بورژوازی ایران و عراق» به جبهه ها فرا خواندیم. بدیهی است که ما چنین موضعی اتخاذ نکردیم. در شمارۀ نخست نشریۀ «کارگران سوسیالیست»، 10 مهر 1359، به هنگام آغاز جنگ، اعلام کردیم که از آن جایی که مسألۀ جنگ به مسألۀ کارگران تبدیل گشته، کارگران که دسته دسته داوطلبانه به جبهه روانه می شوند و آنان که به رهبران رژیم اعتقاد دارند، باید از آن ها بخواهند که آن ها را مسلح کنند و به آن ها آموزش نظامی دهند تا «بتوانیم از طریق شوراهای خود به دفاع از انقلاب برخیزیم!». این موضع، طبقۀ کارگر را برای مقابله با نه تنها حملۀ نظامی عراق (و آمریکا)، بلکه قیام مسلحانه علیه خود رژیم می توانست آماده کند. بدیهی بود که رژیم به چنین خواستی تن نمی داد و نداد. زیرا که واهمۀ رژیم و سپاه پاسداران از کارگران مسلح و تعلیم نظامی یافته، به مراتب بیشتر از ارتش عراق بود. همان طور که تاریخ نشان داد، رژیم با دولت عراق به سازش رسید، اما با کارگران مسلح هیچ گاه به توافق نمی توانست برسد، و قدرت را پس از جنگ برای همیشه از دست می داد. در مقابل این موضع مشخص، فرصت طلبان (اکثریتی ها و توده ای ها) از «میهن» دفاع کردند. و فرقه گرایان با موضع «امتناع انقلابی» یا در خانه هایشان نشستند و «شعار انقلابی» دادند، و یا «سَر» خود را بیهوده به باد فنا دادند.

فرقه گرایان شبه آنارشیست، با یک فرمول ابدی مانند «امتناع انقلابی» از هر مسأله ای که بر وفق مراد آن ها پیش نرود، خود را از معرکه بیرون رانده و با خیال راحت به «خودستایی» می پردازند. حتی در مقابل جنگ دو ارتش ارتجاعی، یک فرمول ابدی وجود ندارد. در ایران آن دوره، طبقۀ کارگر حملۀ نظامی را حمله به انقلاب و کارگران می دید. از این رو، فوج فوج از کارخانه ها، داوطلبانه، به جبهه می رفتند. این وضعیت با وضعیتی که بورژوازی به زور، اجبار و سربازگیری، افراد را وادار به  جنگ با برادران خود به جبهه اعزام می کند، متفاوت است. در وضعیت ایران آن دوره، موضع «شکست طلبی» صرف نمی توانست تبلیغ گردد. اگر کارگران به هر رو داوطلبانه، به سوی جبهه ها عازم بودند، حداقل باید شعاری طرح کرد که آن ها را برای قیام ضدّ سرمایه داری نیز آماده کرد. شعاری که توهم طبقۀ کارگر را از دولت سرمایه داری و «رهبر انقلاب» بکاهد. شعار نشریۀ «کارگران سوسیالیست» شعاری بود که از ابتدا ماهیت رژیم را برای آن ها روشن می کرد و از توهم کارگران نسبت به رژیم می کاست. زیرا که رژیم در عمل تحت هیچ شرایطی به مسلح کردن و تعلیم نظامی برای کارگران عادی تن نمی داد.

اما، این موضع برای فرقه های شبه آنارشیستی قابل درک نیست، زیرا دنیای آن ها یا «سیاه» است و یا «سفید»! برای آن ها شعارهای ماکسیمالیستی (حداکثری) مطرح است و بس! نام این را هم می گذارند «انقلابی گری»! در صورتی که مواضع آن ها «چپ روی» کودکانه است.

4- در مورد «حزب کارگران»

به زعم این فرقه، یکی دیگر از مواضع «ضدّ انقلابی» ما، ظاهراً این است که به جای امتناع از مسأیل روز کارگران ایران، پس از انتخابات اخیر خاتمی و عوام فریبی شدید و عمیق بخشی از بورژوازی در مورد جامعۀ مدنی و «آزادی» احزاب، به آن ها گفته ایم که در مقابل عوام فریبی رژیم در تشکیل «حزب کارگران» موضع مشخص اتخاذ کنند.

ما در نشریۀ «کارگر سوسیالیست» در مورد دخالت کارگران در «حزب کارگران» چنین هشدار دادیم:

«در این امر تردیدی نیست که کارگران سوسیالیست نبایستی خود را از هیچ گونه تجمعکارگری منزوی کنند. شرکت در هر تجمع کارگری واقعی، به شرط این که مستقلاز رژیم باشد و حق بیانرعایت شود، نه تنها بلا ایراد نیست، بلکه ضروری نیز هست. کارگران سوسیالیست بایستی از هر پلاتفرمی برای ارائۀ نظریات خود، مبنی بر دفاع از حقوق ابتدایی و پایه ای کارگران، استفاده کنند

اما، در مورد تشکیل «حزب کارگران ایران» چند نکته قابل ذکر است.

اول، باید برای شرکت کنندگان روشن باشد که تشکیل این حزب توسط چه کسانی و با چه اهدافی صورت می گیرد. واضح است که این حزب توسط کارگران تشکیل نگشته، بلکه توسط خود رژیم علم شده است. و بدیهی است که هدف اصلی تشکیل چنین حزبی، بر خلاف نامش، برای ایجاد یک تشکل کارگری و پیشبرد منافع طبقۀ کارگر نیست. اگر چنین بود، رژیم در ابتدا می بایستی تشکل های مستقل کارگری (اتحادیه ها و سندیکاها و کمیـته های کارخانه و غیره) و حزب های متفاوت و سیاسی و مخالفان نظام را آزاد اعلام می کرد. و مهم تر از این ها، حق اعتصاب، حق بیان، حق تجمع و حق نشر عقاید مخالف نظریات رژیم را نیز آزاد می گذاشت. اما، چنین اقداماتی صورت نپذیرفته است.

کارگران ایران نه تنها از هیچ حقی برخوردار نیستند، که هنوز برای انجام اعتراض های جزئی در مقابل اجحافات مدیران کارخانه و دولت، دستگیر، زندان و حتی اعدام می گردند.

بدیهی است که هدف اصلی تأسیس حزب مذکور جنبۀ تبلیغاتی دارد. رژیم سرمایه داری آخوندی که در بُن بست اقتصادی و سیاسی قرار گرفته، برای برون رفت از بحران خود، بیشتر از پیش متوسل به بانک های بین المللی و دولت های غربی شده و از آن ها وام های کلان دریافت کرده است. جلب رضایت دولت ها و بانک غربی، لازمه اش یک ظاهرسازی سیاسی است. رژیم باید به غرب اثبات کند که در درون ایران، حداقل در ظاهر، «دمکراسی» و «آزادی» وجود دارد. سیاست های اخیر خاتمی مبنی بر تشکیل «احزاب» متفاوت (حزب همبستگی ایران اسلامی، جمعیت مدافعین جامعۀ مدنی ایران و غیره)، نمودار چنین سیاستی است.

دوم، بورژوازی غرب سنتاً برای تحمیق کارگران و زحمتکشان، حزب های رفرمیست و بورژوا را با نام «کارگر»، «سوسیالیست» علم کرده است. برای نمونه می توان به حزب «کارگر» در بریتانیا و حزب «سوسیالیست» در فرانسه اشاره کرد. رهبران این حزب ها آقایان «تونی بلر» و «لئونل ژوسپن» که ظاهراً طرفدار منافع «کارگران» و «سوسیالیست»ها خود را معرفی می کنند، از خدمتکاران بورژوازی کشورهای خود هستند. مشی سیاسی، برنامه و عملکرد آن ها هیچ تفاوتی با «رقبای» انتخاباتی «راست رو»ی آن ها، حزب های «محافظه کار» بریتانیا و «جمهوری خواه» فرانسه، ندارد. در واقع در برخی از موارد حتی سیاست های آن ها راست تر از حزب های «راست سنتی» است.

رژیم ایران نیز که وارد مرحلۀ نوینی از حیات خود شده است، قصد دارد از «تاکتیک»های دولت های غربی برای تحمیق کارگران استفاده کند. با این تفاوت که در غرب حداقل «دمکراسی بورژوایی» (دمکراسی برای اقلیت جامعه) وجود داشته، در صورتی که در ایران حتی «دمکراسی» برای طرفداران رژیم نیز وجود نداردچه رسد به مخالفان! (طبرزدی ها، سروش ها، یزدی ها و غیره همه از طرفداران نظام جمهوری اسلامی اند و آن قدر بلا بر سرشان آمده است!)

سوم، سؤالی که برای کارگران سوسیالیست بایستی طرح شود این است که آیا در درون این حزب به اصطلاح کارگری، می توان به رژیم و سیاست های آن انتقاد کرد؟ و در مورد آن انتقادات اقداماتی انجام داد؟ آیا در چنین حزبی آزادی بیان وجود دارد؟ چنان چه کارگرانی با سیاست های هر دو باند حاکم (طرفداران جامعۀ دینی و مدنی) مخالف باشند، می توانند نظریات خود را در حزب و رسانه های جمعی منعکس کرده و پیرامون آن نظریات تبلیغ کنند؟ آیا این حزب کانونی برای جاسوسان و خبرچین های رژیم به منظور شناسایی مبارزان کارگری نیست؟ آیا چنین حزبی قادر است که از حقوق دمکراتیک کارگران (حق بیان، آزادی قلم، حق اعتصاب، حق تجمع، ایجاد تشکل های مستقل کارگری و غیره) دفاع کند؟ و یا اعضای آن بایستی گوش به فرمان رؤسای «خانۀ کارگر» باشند؟

چهارم، شرکت کارگران در حزب های ساخته شده توسط رژیم، در صورت ضرورت، بایستی با پشتوانۀ محکمی صورت گیرد. به سخن دیگر، کارگران پیشرو و سوسیالیست با حفظ هستۀ مستقل مخفی خود، رعایت اکید مسایل امنیتی و بدون داشتن کوچکترین توهمی به قول و قرارهای نهادهای رژیم، می توانند در چنین نهادی شرکت مشروط داشته باشند. شرایط «حداقل» شرکت از قرار زیرند:

1- حزب مذکور باید نهادی «مستقل» از رژیم و نهادهای آن باشد. چنان چه قرار باشد که رؤسای «خانۀ کارگر»، «همه کاره» و کارگران پیشرو، «هیچ کاره» باشند، شرکت در این نهاد باید از ابتدا تحریم گردد. رژیم بنا بر ادعای خود یک رژیم سرمایه داری است و نمی تواند حافظ منافع کارگران باشد. «خانۀ کارگر» نیز نهادی است که در دست دولت است. بنابراین «حزب کارگران» برای حفظ منافع کارگران از هر نهادی که مستقیم یا غیرمستقیم مربوط به دولت سرمایه داران است، باید جدا و مستقل باشد.

2- در عمل باید اثبات گردد که حداقل بخشی از کارگران مستقل از رژیم در چنین تجمعی شرکت فعال می کنند. چنان چه کارگران پیشرو از ابتدا به ماهیت این حزب پی برده و عملاً شرکت در آن را تحریم کنند، نیازی به شرکت کارگران سوسیالیست در چنین نهادی نیست. زیرا که هدف اصلی دخالت کارگران سوسیالیست تبلیغ و ترویج در درون کارگران پیشرو و آماده سازی خود و سایر کارگران برای سرنگونی رژیم و تشکیل حکومت کارگری است و نه همکاری با جاسوسان رژیم.

3- این حزب باید از دمکراسی درونی برخوردار باشد. کارگران مخالف رژیم باید قادر باشند که نظریات خود را به هر شکلی که خود لازم تشخیص دهند، ابزار کنند. کلیۀ ابزار تبلیغاتی حزب باید در اختیار مستقیم نمایندگان کارگران باشد. اگر قرار باشد که عقاید و نظریات کارگران سانسور گردد، همان بهتر که این نهاد، از ابتدا به خاک سپرده شود.(13).

حال ما از افرادی که ریگی در کفش ندارند، سؤال می کنیم که کجای این مواضع «ضدانقلابی» و شتافتن «به کمک برنامۀ اصلاحاتی دولت ایران» است. آیا در وضعیتی که میلیون ها کارگر (به حق و یا ناحق) به خاتمی رأی داده و توهماتی به وی یافته و تصور می کنند که او در قبال جناح دیگر هیئت حاکم، در شرف ایجاد تغییراتی به نفع کارگران است، چه پاسخ مشخصی باید دهیم؟ البته باید به همۀ کارگران هشدار دهیم که خاتمی تفاوتی با خامنه ای ندارد (که کارگر سوسیالیست در سر مقالات خود چنین کرده است). اما این موضع گیری کلی در مورد یک مسألۀ خاص مانند شرکت یا عدم شرکت در «حزب کارگران» کافی نیست. در مقابل چنین پیشنهادی چه باید گفت؟ نظر فرصت طلبان این است که بدون قید و شرط کارگران باید در آن نهاد شرکت کنند. نظر فرقه گرایان طبق معمول «امتناع»! به هر بها است. ما بر این باوریم که باید کارگران را مسلح به خط مشی مشخص در مقابل یک واقعۀ مشخص، کنیم. اگر قرار باشد که «حزب کارگران»، متشکل از کارگران «مستقل» باشد، «دمکراسی درونی» داشته باشد و کنترل امور به دست نمایندگان کارگران باشد، از دیدگاه کارگران چه تفاوتی دارد که چه کسانی با چه انگیزه ای آن را فراخوانده است. اگر رژیم چنین نهاد دمکراتیکی را ایجاد کند، به هرحال کسی اعتنایی به موضع «امتناع» فرقه های شبه آنارشیستی نخواهد کرد(14). مسأله در این است که رژیم هرگز چنین شروطی را نخواهد پذیرفت (اگر چنین کند، حکم سرنگونی خود را صادر کرده است!) و از این طریق، کارگران «در عمل» به این آگاهی می رسند که این یک نهاد فرمایشی است. حتی اگر قرار است کارگران در آن حزب شرکت نکنند، باید استدلال های کافی و قانع کننده داشته باشند. کارگران باید مسلح به «خط مداخلاتی» باشند. موضع «امتناع»، هیچ جهت گیری و هیچ تجربه ای را به کارگران منتقل نمی کند. برخلاف موضع شبه آنارشیستی، انقلابیون با طرح شروط بالا و همگامی با کارگران، آن ها را در مقابل پیشنهاد دهندگان «حزب کارگران» مسلح می کنند. کارگران به این طریق، به جای بی اعتنایی، آگاهی انقلابی یافته و در عمل به شعارهای عالی تر ضدّ رژیمی خواهند رسید. آن ها بدین ترتیب نه تنها سران رژیم بلکه کارگران اصلاح گرا در میان خود را افشا کرده و با آن ها مرزبندی می کنند. درست برعکس، «امتناع» کارگران از مداخله، دست های رفرمیست ها و فرصت طلبان در درون جنبش کارگری را برای «مصالحه» با رژیم باز می گذارد. در واقع نقش کمونیست ها نیز در این است که در کنار کارگران، گام به گام در مقابل هر مسألۀ مشخص، آن ها را به اخذ آگاهی سوسیالیستی راهنمایی کنند (حتی اگر اشتباهی صورت پذیرد)(15). نقش کمونیست ها این نیست که در خانه بنشینند و به هر واقعه ای پاسخ «نه» دهند! این کار ساده، نیازی به «کمونیست» بودن، ندارد. هر خرده بورژوای خودمحوربینی می تواند چنین مواضع غیرمسئولانه ای را بگیرد.

5- در مورد «اتحادیۀ مستقل کارگران»

فرقۀ مذکور ایراد می گیرد که از آن جایی که «نیروی محرکۀ» «اتحادیه مستقل کارگران ایران» روشن نبوده و تنها یک «رهبر» خود را معرفی کرده، و گویا وجود «رهبر» منجر به «تحقیر» کارگران می شود و «به آگاهی جمع گرایی» آن ها لطمه می زند، بنابراین باید به این جریان با «تردید» نگریست. از این گذشته، حمایت کارگران از این اتحادیه غُلُوآمیز ارزیابی شده و مورد سؤال قرار می گیرد. همچنین به زعم این فرقه، از آن جایی که کلیۀ مطالبات «اتحادیه»، «یاوه گویی های ضدّ انقلابی» است باید آن را مردود اعلام کرد.

ما از سبک کار «شرلوک هلمزی» فرقۀ شبه آنارشیستی، مبنی بر «مچ گیری» در مورد ادعاهای «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران»، می گذریم (مطمئناً مدافعان «اتحادیه» خود در صورت لزوم به آن ها برخورد خواهند کرد). در این جا تنها به چند نکته اشارۀ اجمالی می کنیم.

الف) سیاست تفرقه انگیزی

فرقۀ «شبه آنارشیستی» چنین وانمود می کند که «کارگر سوسیالیست»، نخستین نشریه ای بوده که اخبار مربوط به «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» را منعکس کرده و تلویحاً اذعان می دارد که به نوعی از لحاظ سیاسی این دو به هم مرتبط اند.

این یک اتهام بی اساس است.

اول، نشریۀ «کارگر سوسیالیست» هفته ها پس از انتشار اطلاعیه های «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» آن ها را درج کرد(16). اطلاعیه ها، هفته ها پیش از انتشار در «کارگر سوسیالیست» به دست کلیۀ نیروهای اپورزیسیون (از جملۀ فرقۀ مذکور) رسیده بود.

دوم، نکته ای که «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» در اطلاعیه های خود مبنی بر عدم وابستگی به نیروهای اپوزیسیون (و رژیم) اعلام کرده است، واقعیت دارد. نشریۀ «کارگر سوسیالیست » هیچ ارتباط تشکیلاتی و یا سیاسی با آن نداشته و ندارد.

«کارگر سوسیالیست» تنها به علت مواضع دفاعی خود از جنبش کارگری و تشکل های مستقل کارگری (که بخشی از برنامه اش بوده و هست) به این کار مبادرت کرده است (رجوع شود به اصول عمومی «اتحادیۀ سوسیالیست های انقلابی ایران»، مندرج در پشت صفحۀ کارگر سوسیالیست).

سوم، اما در عین حال مطالبات «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» به اعتقاد ما دال بر باتجربگی و پختگی بنیادگذاران آن است. گرچه با «واو به واو» مطالبات مطروحه توافق کامل نداریم، اما تمام بندها را منطبق به وضعیت موجود دانسته، و اعتقاد داریم که آن ها منجر به ایجاد «شکاف» در باندهای هیئت حاکم و تقویت موقعیت کارگران پیشرو برای مقابله با رژیم (تا سر حدّ سرنگونی) می گردد.

به اعتقاد ما یک برنامۀ سرگشاده به رئیس جمهور (همانند آن چه توسط «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» نوشته شده است) به مراتب از صدها شعار «سرنگون باد»ها! («مرگ بر»های تو خالی خارج از کشور) بُرّاتر و سیاسی تر است. به نظر ما، هنر انقلابی گری این نیست که تنها شعار «انقلابی» صادر گردد. هنر انقلابی گری این است که با آغاز از آگاهی فعلی طبقۀ کارگر، و با طرح یک سلسله از شعارها، کارگران را به تدریج به ضرورت سرنگونی رژیم رسانید. این کار را اطلاعیه های «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» به خوبی انجام داده اند. از این رو مورد تأیید ما نیز هست. و اگر «کارگر سوسیالیست» در ایران منتشر می شد، در این مورد خاص، موضع مداخلاتی مشابهی می داشت.

اما هدف از اتهام زنی های فرقۀ «شبه آنارشیستی»، عدم اطلاع کافی آن ها از چگونگی انتشار اطلاعیه ها و یا عدم آشنایی با خط سیاسی «کارگر سوسیالیست» نیست، هدف اصلی این «افشاگری»ها این است که آن ها به سبک بسیار ناشیانه و کودکانه ای، سعی به ایجاد «تفرقه» بین نشریۀ «کارگر سوسیالیست» و فعالان «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» کرده اند (و یا به تصور خود «رَم» دادن کارگران پیشرو از «چپ بورژوازی»). گویا با اتهام زنی و وانمود کردن این که همه چیز زیر سر تروتسکیست های «ضدانقلابی» است، فعالان «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» از فعالیت «امتناع» کرده و یا برخی احیاناً از ما وحشت کرده به «دکان» این فرقۀ  «شبه آنارشیستی» جلب می شوند (چه تصورات واهی و کودکانه ای!)

ب) نفی نقش «رهبری»

آنارشیست ها عموماً در مورد «رهبری» و «رهبر» در جنبش کارگری حساسیت نشان می دهند. در ظاهر آنها بر این باورند که «کار جمعی» بر اساس «رهبری جمعی» باید صورت پذیرد، وگرنه بورکراسی به وجود خواهد آمد. این برخورد خود کاملاً بوراکراتیک است(17). زیرا که بدیهی است که در هر جمعی، تقسیم کار باید به وجود آید، و انسان ها در جامعه از قابلیت و تجارب متفاوتی برخوردارند. درست برخلاف نظریات آنارشیست ها، وجود «رهبری» و «رهبر» در یک تجمع کارگری، دال بر وجود دمکراسی است، و نه برعکس. زیرا که در نهایت عده ای در مقام رهبری، خواه ناخواه، قرار می گیرند. چه بهتر که این امر یک عمل آگاهانه باشد. زیرا که مسئولیت افراد روشن گشته و آن افراد (یا فرد) در هر زمانی توسط سایر اعضا قابل عزل و تغییر خواهند بود. بدین ترتیب «کار جمعی» به معنای واقعی کلمه صورت می گیرد و نه به صورت تصنعی. در تشکل هایی که نقش رهبری و رهبر روشن نگردد، عده ای در خفا چنین نقشی را ایفا کرده و محققاً زمینۀ بروز انحطاط بورکراتیک عمیق تر خواهد شد.

این که عده ای کارگر در ایران به طرح ایجاد یک تشکیلات مستقل کارگری اقدام کرده و یک نماینده نیز انتخاب کرده اند، نه تنها مسألۀ منفی ای نیست که پختگی و با تجربگی آن ها را نشان می دهد. این که این عده به حق یا ناحق این عمل را از جانب «کل» کارگران انجام داده اند، مسأله ای که خود کارگران درگیر مسایل سیاسی در ایران باید به آن برخورد کنند، و ربطی به کسی (آن هم فرقۀ بی عملی که در خارج از کشور در اتاق های در بسته سکونت گزیده)، ندارد. کارگران خود شعور و صلاحیت تشخیص و اصلاح اشتباهات خود را دارند، آن ها به وکیل مدافع «خود ساخته» نیازی ندارند!

6-  در مورد راه حل «انقلابی»؟

اما در مقابل این همه «انتقادات» (!) «انقلابی» (!)، راه حل های این فرقۀ «شبه آنارشیستی» چیستند؟ خوب توجه کنید:

«این چنین است که امروز تروتسکیست ها و دیگر گروه های چپ سرمایه به کمک برنامۀ اصلاحاتی دولت ایران شتافته و بیرق تشکل های صنفی و مستقل کارگریرا هم آواز با بورژوازی برافراشته اند. در مقابل باید ما کارگران بکوشیم تا با تلاش برای درس گیری از تجربیات جهانی هم طبقه ای های خود، با ارتقای تجارب بیست سالۀ اخیر و با تکیه بر گردهمایی های عمومی و همگانی خود از طریق گزینش هیئت نمایندگان و تحمیل آن بر جمهوری اسلامی کنترل مبارزاتمان را به دست گیریم و به سوی تدارک تشکیل کمیته های اعتصاب و شوراهای کارخانه و محله حرکت کنیم…»

ما توقع داشتیم که این عده، با این همه «نقد» و ایرادگیری به گروه های «چپ سرمایه» و به ویژه «تروتسکیست ها»، حداقل مطالب مهمی برای گفتن داشته باشند. یک مشت شعارهای عمومی، که حتی مورد پذیرش سازمان های رفرمیستی نیز هست، بدیل و راه حل این عده است؟ حتی در نشریات توده ای ها، اکثریتی ها، راه کارگر و «حزب کمونیست کارگری»، این قبیل شعارهای «زیبا» و فریبنده یافت می گردند. طرح شعار «انقلابی» هنر نیست، مسأله بر سر چگونگی تحقق آن هاست. مسأله بر سر تجربۀ عملی در انجام واقعی این شعارهاست.

این شعارها، برای کارگرانی که امروز در مقابل پیوستن به «حزب کارگران» قرار گرفته اند؛ برای کارگرانی که بر سر پاداش عید با مدیران درگیر می شوند، برای کارگرانی که در کارخانه ها بر سر طرح طبقه بندی مشاغل مبارزه می کنند، برای کارگرانی که نقداً اعتصاب های خود را سازمان داده اند و کارگرانی که در نتیجۀ اعتصاب در زندان به سر می برند، یعنی برای کارگران «واقعی» در ایران، داستان سرایی است که از دهان عده ای فخرفروش و بی ارتباط به جنبش کارگری، بیرون می آید. به ویژه این که این «خط دهندگان»، خود سال ها در خارج کشور به سر برده و تنها پشت درهای بسته به «مطالعه» و «تحقیقات» مسائل بی ربط پرداخته اند و کوچکترین گامی حتی در دفاع از آن ها بر نداشته اند.

سؤال کارگران از این فرقه این است که، امروزه در ایران «تدارک کمیته های اعتصاب و شوراهای کارخانه و محله» چگونه باید صورت گیرد و شما در این راه چه اقداماتی کرده اید؟ یا امروزه «گردهمایی های عمومی و همگانی» کارگران «از طریق گزینش هیئت نمایندگان و تحمیل آن بر جمهوری اسلامی» چگونه صورت می گیرد و شما چه اقداماتی در این مورد انجام داده اید؟

پاسخ این فرقه البته از قبل روشن است. آن ها مانند «دون کیشوت» نیزۀ چوبی خود را به هوا پرتاب می کنند و فریاد بر می آورند که مسألۀ جنبش کارگری «این ها» نیست، این ها مسائل «چپ سرمایه» است، این راه حل های «ضدّ انقلابی» تروتسکیستی است! کارگران باید در خانه هایشان بنشینند و از «تجارب بیست سالۀ اخیر» درس بگیرند، و از دخالت در امور اجتماعی «امتناع» کرده و در انتظار ناجیان انقلابی در خارج از کشور بمانند. بالأخره «سوسیالیزم» روز و روزگاری خود فرا  می رسد! زمانی که حضرات «اولین نشریۀ کمونیستی تاریخ معاصر ایران»شان را از سالی یک بار به سالی چند بار افزایش داده و اتهام زنی و فحاشی به سایر نیروهای انقلابی و فعالان جنبش کارگری را در آن ها بیشتر اشاعه دهند!

منبعکارگر سوسیالیست ۵۸، آبان ۱۳۷۷

 

زیرنویس ها:

1رجوع شود به «کارگر سوسیالیست» شمارۀ 49 و «صدای پناهجو» ویژۀ نامۀ اوت 1998، چاپ هلند.

2- در این مورد رجوع شود به مقالات متعدد در «دفترهای کارگری سوسیالیستی»

3- چنان چه منظور «کارگر بازنشستۀ دیروز» از «چپ حاشیه ای» ما هستیم (که به احتمال قوی چنین است، زیرا که تنها نیرویی بودیم که در دفاع «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» کمپین دفاعی سازمان دادیم)، باید اعلام کنیم که یکی از اصول برنامه ای ما از ابتدای کار سیاسی مان، در دهۀ پیشین، همواره دفاع از تشکل های مستقل کارگری بوده است. دفاع ما از محافل کارگری یک برخورد فرصت طلبانه و لحظه ای برای کار تبلیغاتی (مانند آن چه حزب کمونیست کارگری در مورد کارکنان شرکت نفت و سایر کارگران ایران انجام داده و می دهد) نبوده است. می گویند «کافر همه را به کیش خود پندارد»!

4- «شبه آناشیستی»، از این رو که حتی یک گروه آنارشیستی با وجود انحراف های بسیار، حداقل دارای سنت، سابقۀ فعالیت و مواضع پیگیر «چپ» است. در صورتی که این فرقه ای است که خود را پشت سر یک گروه «بین المللی» بُوردگیستی که از اتحاد دو گروه کوچک در ایتالیا و انگلستان در سال 1983 تشکیل شد، مخفی کرده اند. این گروه گرچه مواضعی عمومی «چپ» دارد (که بسیاری از 7 نکته وحدت آن ها مورد توافق ما نیز هست)، قطعنامه ای با نام «چشم اندازهای انقلابی» به انگلیسی منتشرمی کنند. تفاوت این فرقۀ ایرانی با سازمان به ظاهر «برادر» بین المللی خود در این است که حداقل بوردگیست ها، گرچه اختلاف هایی با سایر انقلابیون دارند، اما روابط حسنه را با سایرین حفظ کرده و هیچ گاه مخالفان سیاسی «چپ» خود را متهم به «ضدّ انقلاب» نکرده اند. آن ها سوسیال دمکراسی و حزب های کمونیست وابسته به چین و روسیه را «بورژوا» ارزیابی کرده و طرفداران «سرمایه داری دولتی» (استالینیست، مائوئیست و تروتسکیست) را انحرافی می دانند. در صورتی که این فرقه، به غیر از خودشان سایر نیروهای چپ را «چپ دستگاه سیاسی  سرمایه داری» و «ضدانقلاب» ارزیابی می کنند! این فرقه یا «عمداً» یا «سهواً» ترجمۀ مواضع بوردگیست ها را در مورد نظریات «ضدّ انقلابی» سوسیال دمکراسی و حزب کمونیست را به «تروتسکیزم» استناد داده اند. و همچنین با حفظ روش های استالینیستی (اتهام زنی و فحاشی علیه مخالفان سیاسی) وجه تمایز خود را با سازمان های بوردگیستی نشان داده اند. شمارۀ 1 و 2 نشریۀ این فرقه که ظاهراً پس از چند سال «تدارکات» و «تحقیقات» و «کار پرحوصله» در مورد مسائل کارگری و البته، در جهت انتشار «اولین نشریۀ کمونیستی تاریخ معاصر ایران»!، متمرکز شده، تنها به چند مقالۀ بی سروته تکراری و «دست دوم» در مورد رژیم و جنبش کارگری ایران و چند ترجمه از مواضع سازمان بوردگیستی «برادر» (آن هم مطالب 10 تا 20 سال پیش)! خلاصه شده است. چنان چه این فرقه به بخشی از جنبش بوردگیستی تبدیل می شد، و عقاید و مواضع آن ها را بدون دستکاری انعکاس می داد، کارشان حداقل قابل تأمل می بود. (برای مطالعۀ زندگی نامۀ «بوردیگا» رجوع شود به «کارگر سوسیالیست» شمارۀ 57).

5- جالب این جاست که این فرقه در همان شمارۀ بولتن شان در پاسخ به یکی از دوستان شان نوشته اند که: «ما براساس مبانی و اصول فکری خودمان نه می خواهیم و نه می توانیم وارد گفتگوهای انتقادی با جناح چپ سرمایه داری شویم»! تعجب نکنید که چرا یک چهارم نشریه شان که ده ماه یکبار انتشار می یابد، به نقد مواضع تروتسکیست ها اختصاص داده شده است! تناقض گویی یکی از خصوصیات بارز جریان خرده بورژوای تازه به دوران رسیده است!

6- چنین برداشتی، خود نشان دهندۀ درک به غایت بورکراتیک آن ها از یک گروه سیاسی است. آن ها تصور می کنند که در یک گروه سیاسی «همه» باید یکپارچه و هم عقیده باشند. اخذ موضع در مورد مجلس مؤسسان یک تاکتیک پرولتری است که بدون آن که افراد یک گروه را به جبهه های «انقلاب» و «ضدّ انقلاب» تقسیم کند، می تواند موضوع بحث درونی آن گروه باشد. بر این نمونه، «اتحادیۀ سوسیالیست های انقلابی ایران» در این مورد سال هاست که بحث درونی داشته و تعدادی از فعالان این نهاد، با نظریۀ مندرج در نشریه توافق کامل ندارند (این نظریه به محض تدوین گشتن در نشریه علناً درج خواهد گشت).

7- برای بحث مفصل تر رجوع شود به «کارگر سوسیالیست» شمارۀ 35، خرداد 1375.

8- نظریات برخی از نیروهای اپوزیسیون چپ به ویژه «راه کارگر» در بارۀ مجلس مؤسسان نادرست است. آن ها تشکیل آن را به مثابۀ یک مرحلۀ ضروری می بینند. استناد آن ها به مواضع لنین در این مورد نیز ناصحیح است.

9- صحت و سقم انحلال مجلس مؤسسان از حوصلۀ این مقاله خارج است، اما به اعتقاد ما با تشکیل یک حکومت کارگری دیگر نیازی به مجلس مؤسسان نیست. مجلس مؤسسان عالی ترین و دمکراتیک ترین شکل مجلس بورژوایی (اقلیت جامعه) است. در صورتی که «جمهوری شورایی» دمکراسی کارگری (اکثریت مردم)، عالی تر از «هر» مجلس بورژوایی است. بلشویک ها اصولاً نمی بایست چنین مجلسی را پس از تسخیر قدرت فرا می خواندند.

10- «کارگر سوسیالیست» شمارۀ 44، مرداد 1376.

11- برای نقد به این قبیل مواضع، رجوع شود به «بیماری کودکی چپ رویدر کمونیزم» لنین، آوریل 1920.

12- نتیجۀ منطقی استدلال این فرقه می تواند این باشد که کارگران بیکار و یا پناهجویان در کشورهای غربی نیز نباید از تأمینات اجتماعی کشورهای امپریالیستی استفاده کنند، زیرا که این منجر به تقویت و ایجاد توهم در سیستم سرمایه داری می شود! اگر چنین کنند به «چپ دستگاه سیاسی سرمایه داری و ضدّ انقلاب» تبدیل می گردند!

13- «کارگر سوسیالیست»، شمارۀ 50

14- رژیم برای چنین طرح هایی، برخلاف تصورات واهی فرقه گرایان، از عاملان شناخته شدۀ خود استفاده نخواهد کرد، بلکه با استفاده از شخصیت های شناخته شدۀ کارگری، کارگران را در مقابل انتخاب بسیار دشواری قرار می دهد. بنابرین کارگران بایستی مسلح به خط مداخلاتی باشند و نه «شعار»های توخالی.

15- فرقۀ مذکور، ما را به کذب متهم می کند که انگیزۀ اصلی ما از مداخله، کسب جاه و مقام و رهبری جنبش کارگری است. این اتهام کاملاً بی اساس است، زیرا اگر چنین بود، مسلماً ما موضع دفاع از تشکل های «مستقل» کارگری را نمی گرفتیم. درست برعکس، عدم موضع گیری سایر گروه ها از جمله این فرقه در مورد تشکل های مستقل کارگری، نشان می دهد که آن ها خواهان «حکومت» کردن بر کارگران هستند.

16- در واقع «کارگر سوسیالیست» جزء آخرین نشریاتی بود که از این موضوع اطلاع یافت. هم زمان با نشریۀ «کارگر سوسیالیست» نشریۀ «شهروند» (کانادا) و «دیدار» به انتشار برخی از اطلاعیه ها مبادرت کردند. در واقع اعلام موجودیت «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» چند ماه قبل از این، در «نیمروز» لندن نیز انتشار یافته بود. تنها تفاوت کار ما با سایرین در این بود که دفاع از «اتحادیۀ مستقل کارگران ایران» را جدی تلقی کرده و کمپین دفاعی حول آن سازمان دادیم. این هم تازگی ندارد، ما همواره طی سال های پیش، از فعالان جنبش (چه در ایران و چه خارج) پیگیرانه دفاع کرده و می کنیم.

17- اگر کارگری حتی چند ماه در یک کارخانه کار کرده باشد اصول کار جمعی، تقسیم کار و انتخاب رهبری را به عنوان یک امر دمکراتیک و طبیعی و بخشی از مبارزۀ ضدّ سرمایه داری، درک می کند. ریشۀ دیدگاه این فرقه، متعلق به دهقانانی است که در دهات با اجحافات «کدخدا» روبه رو بوده و با مهاجرت به شهر در حاشیه باقی مانده و هرگز در مراکز صنعتی به عنوان کارگر صنعتی مشغول به کار نبوده اند. از این رو نقش «رهبری» و «رهبر» را همانند نقش یک «کدخدا» دیده و آن را مردود اعلام می کنند. تجربۀ «کمون پاریس» و نوشته های مارکس در این مورد، نادرستی برداشت آن ها از نقش «رهبری» را نشان می دهد.

 

 

 

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران