وضعیت جنبش دانشجویی و چشم اندازها

شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۳  تجمعی از سوی دانشجویان ساکن در کوی دانشگاه تهران برای رسیدگی مسئولان به مشکلات صنفی و امنیتی برگزار شد.

danesh1

دانشجویان برای همراه کردن دیگر همکلاسی‌های خود شروع به راهپیمایی در کوی دانشگاه و فراخواندن دیگر دانشجویان به پیوستن به تجمع کردند. دانشجویان با شعار هایی همچون “آموزش رایگان حق مسلم ماست” ، “هزینه اضافی ملغی باید گردد” ، “مشکل ما صنفیه، بی قانونی کافیه” ،”دانشجوی باغیرت، حمایت حمایت”، ” ریاست دانشگاه احضار باید گردد” توجه دیگر دانشجویان را جلب کردند.

پس از آن بر تعداد معترضان افزوده شد و در نهایت جمعیتی در حدود ۷۰۰ الی ۸۰۰ نفر در میدان اصلی کوی دانشگاه تهران اجتماع کرده و اعلام کردند تا ریاست دانشگاه در میان جمعیت حاضر نشود در همان جا خواهند ماند و تجمع را ترک نخواهند کرد.

danesh2

برای آشنایی خوانندگان از وضعیت دانشجوی ایران، مقاله زیر را باز انتشار می دهیم. کارگر میلیتانت

******

از: کارگر میلیتانت شماره ۷۷

پس از انتخابات خرداد ماه 92 و روی کار آمدن «حسن روحانی»، شاهد «باز شدن» نسبی فضای دانشگاه ها بوده ایم. به این معنا که در دور دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد، و با بروز اعتراضات سال 88، شدت اختناق و ترس رژیم تاحدی رسید که حتی بساط «انجمن های اسلامی» را هم به طور تمام و کمال برچید تا مبادا این نهادهای دست ساز خود به عنوان سوپاپ اطمینان هم به محلی برای اعتراض تبدیل شود (اواخر سال 88 و اوایل 89، حتی آن ها تا جایی پیش رفته بودند که با لودر قصد تخریب دفتر انجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک را داشتند!).

حسن روحانی که از جرگۀ اصولگرایان علیرغم عضویت و خدمات بسیار زیاد خود به فراکسیون اصولگرایان در مجلس سوم و چهارم، رانده شده بود، به زیر بال و پر رفسنجانی و شرکا آمد. در همین انتخابات اخیر، ضمن درنظر داشتن وضعیت داخلی و خارجی رژیم و تأثیر آن بر نتیجۀ انتخابات، او بیشتر رأی خود را مدیون حمایت های سید محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی بود؛ در نتیجه پس از انتخابات، فضای دانشگاه را در اختیار احزاب منحله و نزدیک به این افراد قرار داد تا بدین شکل مزد کسانی را که در ستاد انتخابی اش فعالیت کرده بودند، بپردازد.

اولین زمزمه ها در مرداد ماه 92 شنیده شد که گروهی از سران شاخه های جوانان و دانشجویی احزاب «مشارکت» و «تحکیم وحدت اسلامی» و «اعتماد ملی» و مهم تر از همه «طیف مشاوران جوان محمد خاتمی» در پارک جمشیدیه جلسات منظمی برگزار می کنند و قصد تشکیل تشکل های دانشجویی همسو با خود و بدین ترتیب رهبری جنبش دانشجویی و یارکشی و سازماندهی این قشر برای شرکت در انتخابات های آتی را دارند و بنا به اظهارات خود، قشر دانشجو را پادوی بی مزد و مواجب می دانستند؛ جلساتی که ابتدا به نام «حلقه نشینان پارک جمشیدیه» و سپس رسماً به نام «حلقۀ احیا» شروع به کار کرد، و جالب است در این میان افراد به دلیل سهم خواهی هرچه بیشتر خود بعضاً مشاجرۀ لفظی و حتی فیزیکی نیز انجام می دادند که شواهد آن در کمپ پلیس موجود در پارک مذکور نیز موجود است.

گروهی دیگر از اصلاح طلبان نزدیک به خاتمی که پیش از این با نام «باشگاه اصلاح طلبان جوان» فعالیت می کردند و خود را از قافله عقب می دیدند، ابتدا سازمان دانشجویی منسوب به «حزب اسلامی کار» را بنا کردند، سپس به یارکشی و تصاحب تشکل های سیاسی و صنفی در دانشگاه ها به ویژه دانشگاه آزاد پرداختند که این فعالیت از دانشگاه کرج و تحت نام «تشکل بیدار» شروع شد و سپس به واحد تهران جنوب و شهر ری رسید؛ اما پس از چندی که مقاصد و خواسته های واقعی آنان آشکار شد (که در ادامه به تفصیل خواهیم پرداخت) دانشجویان دانشگاه های فوق نیز فریادشان بلند شد که فریب خورده اند، اما دیگر دیر شده بود، چون افراد مزبور منتسب به این گروه ها دیگر کنترل این تشکل ها را در دست گرفته و آن ها را خلع سلاح کرده بودند. گفتنی است که چند تشکل دانشجویی به دلیل عدم همکاری با این گروه ها منحل شدند، ولی به دلیل نبود خبرگزاری مستقل در داخل کشور، خبر آن صرفاً در محافل دانشجویی دهان به دهان نقل می شد. چرا که خبرگزاری های اصلاح طلبان در دست همین افراد است و خبرگزاری های نزدیک به اصولگرایان نیز به فراخور مواضع خود، حاضر به بیان آن نشدند؛ این در حالی است که رسانه های اصلاح طلب بدون وقفه در حال برچسب زنی به فعالین دانشجویی مستقل در سایت ها، نشریات و صفحات فیس بوک خود بودند، از طرفی آن ها را فتنه گر می خواندند و از طرف دیگر اصول گرا، مزدور، فریب خوردۀ غرب؛ این گونه سعی در خارج کردن آنان از گود داشتند.

ولی این حرکات بی فایده نبود، و فرایندی از اعتراض میان برخی فعالین دانشجویی آغاز شد و تا جایی پیش رفت که حتی 32 تشکل دانشجویی از سراسر کشور وادار شدند طی بیانیه ای دخالت احزاب اصلاح طلب در دانشگاه را شدیداً محکوم کنند و از آنان اعلام برائت نمایند. منتها حتی همین حرکت نیز با واکنش شدید اصلاح طلبان مدعی آزادی بیان، و تلفن های تهدید آمیز، اخطاریه و کمیتۀ انضباطی مواجه شد و از این تشکل ها خواسته شد امضای خود را پس بگیرند! هرچند که تا به امروز مقاومت کردند. و سازمان دانشجویی فوق و باشگاه جوانان اصلاح طلب شامل سران حزب مشارکت هم اکنون متحد شده و به کمک نیروهایی که در این مدت از دانشگاه ها جذب کرده اند، سعی در ایجاد حزب «ندای ایرانیان» را دارند و گفتنی است برای گرفتن مجوز، نه از طرق قانونی، بلکه مستقیماً از طریق «بیت رهبری» اقدام کرده و رأساً از این نهاد خواستار پیگیری های مربوطه شده اند!

در دانشگاه های سراسری نیز پس از باز شدن مشت اصلاح طلبان، تشکلات دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه شیراز و زنجان و دامغان نیز از «حلقۀ احیا» اعلام برائت و دخالت آنان در امور جنبش دانشجویی را محکوم کردند.

ولی این احزاب که پس از انتخابات رسانه های خود را مشخصاً با بودجۀ دریافتی از یاسر رفسنجانی اداره می کنند، سایت ها و نشریاتشان را یکی پس از دیگری راه اندازی کرده اند و شبکۀ مافیایی بسیار قدرتمندی را در اختیار دارند؛ هرگونه نقد و مخالفتی را در داخل و خارج شدیداً سرکوب می کنند و اگر کسی به مخالفت با آنان برخیزد، بدون کوچک ترین «اخلاق مداری» (به اصطلاح خودشان) وی را لجن مال می کنند تا جایی که دیگر بازگشت به صحنۀ سیاست برای وی غیر ممکن گردد؛ البته این دستگاه مافیایی منافع دیگری نیز دارد برای مثال با دریافت پول های هنگفت، به صورت سازمان یافته ای افراد را برای دریافت مناصب مختلف پشتیبانی و یا تخریب می کنند، لکۀ ننگ برخی افراد را پاک و از آنان قدیس می سازند. نمونۀ بارز آن گاف بزرگ «نعیمه اشراقی» نوۀ دختری آیت الله خمینی و خواهر زن سید محمد خاتمی در ساختن جک برای شخص خمینی است؛ همین رسانه های های نزدیک به طیف مشاوران او، موضوع را با هک شدن صفحۀ فیسبوک وی و توطئۀ غرب توجیه و آن را به گردن همکار سابق و «مخالف» امروز، «مسیح علی نژاد» انداختندجالب تر این که این رسانه ها از دست رئیس دانشگاه آزاد نیز لوح تقدیر و جایزه دریافت می کنند! این ها تنها جنبه هایی کوچک از بازی های درونی آن هاست.

مکانیزم و کارکرد ایدئولوژیک این سیستم مافیایی در جذب دانشجویان، ایجاد توهم در آن ها است؛ آن ها اعتراضات زیر پوست جنبش دانشجویی را می شناسند و در نبود یک آلترناتیو، یک خط رادیکال، آن ها را به درون نهادهای دست ساخت خود کانالیزه می کنند؛ اما پس از ورود دانشجو به این سیستم، او را در چهارچوبی قرار می دهند که خود را ملزم به خودسانسوری کند. حق انتقاد به مسئولین نظام را از شما سلب می کنند، حق اظهار نظر در مورد دین سلب می شود، حتی شما برای ورود موظف به امضای فرم التزام قلبی و عملی به ولایت مطلقۀ فقیه هستید که در اساسنامه و مرام نامۀ این احزاب بارها و بارها بدان تأکید شده است. از شما به عنوان نبردبانی برای ترقی خودشان استفاده می شود. دانشجو اگر بخواهد بالا برود، باید خود را به کثیف ترین اشکال سیاست بورژوایی طبقۀ حاکم منطبق و آلوده کند.

تراژدی واقعی برای این دانشجویان زمانی است که پس از ورود می بینند در چهارچوب این احزاب حق کوچکترین انتقادی از وضع موجود را ندارند و اساساً فلسفۀ وجودی این احزاب انتقاد به وضع موجود نیست؛ بلکه صرفاً به سیاهی لشگر برای جنگ بالایی ها و تقسیم قدرت و سهم خواهی تبدیل می شوند.

توهم به این گروه ها تاحدود زیادی از بین رفته است و حقه های نخ نما به هرشکلی که بَزَک کنند دیگر به خورد دانشجویان نمی رود. حتی به زور مهره هایی نظیر زیباکلام ها هم نمی توانند یک سالن آمفی تئاتر را پُر کنند

نکته درست همین جاست؛ نه اصلاحی و نه حتی انتقادیدعوا بر سر لحاف ملاست

در این مسیر ادارۀ تشکل های سیاسی دانشگاه ها که مجموعه ای به ظاهر اصلاح طلب است به دانشجویان فعال در این سیستم پول می دهد تا علیه دانشجویان و فعالین دیگر گزارش دروغ بنویسند؛ اداره ای که سال 92 اعلام شد 5 میلیارد تومان در آن اختلاس شده؛ اداره ای که از تشکل های دانشجویی رسید دریافت 10 میلیون تومان بودجۀ سالیانه می گیرد، ولی 2 میلیون تومان می پردازد….

این چهرۀ واقعی اصلاح طلبی است که خود تحت پوشش «منتقد»، سال هاست به حفظ حیات رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی یاری رسانده است!

این گروه ها نشست هایی به نام کرسی آزاد اندیشی در دانشگاه ها برپا کرده اند، ولی اکنون نامه هایی منتشر شده است مبتنی بر این که دانشجویان فعالی که در جلسات حضور یافته و نظری تندتر و یا حتی متفاوت از این اصلاحاتی ها را داشته اند، به حراست کل و نهاد های امنیتی معرفی شده اند و اکنون در انتظار دادگاه های کیفری به سر می برند

این اقدامات نه اشتباهات یا محاسبات نادرست این طیف، که دقیقاً برخاسته از ذات مماشات جوی این گرایش های درون نظام است.

کسانی که در این مدارها می چرخند، یا در جست و جوی تضمین خوشبختی آتی خود هستند، یا در آرزوی پست و مقام، یا در آرزوی رسیدن به جنس مخالف وخلاصه هرکدام به شکلی در حال «فروش» هستند؛ یا خودشان را می فروشند یا دیگران را

این ها گوشه هایی از ماهیت واقعی انجمن ها، تشکلات و احزاب حکومتی (اعم از اصلاح طلب و اصول گرا) است که ضرورت حفظ استقلال از آن ها و مبارزۀ مستقل را به دانشجویان نشان می دهد.

از نقطه نظر مسائل دانشجویی، سقوط کیفیت نظام آموزشی نیز از جمله مسائل قابل توجه است. تمامی دانشجویانی که حتی در دانشگاه های برتر کشور مشغول به تحصیل هستند، با این پدیده به خوبی آشنا هستند. نبود امکانات آموزشی، فقدان اساتید ممتاز، ورود دانشجویان سهمیه ای و وابسته به حکومت در نظام آموزشی، وضعیت بد سلف سرویس ها و خوابگاه های دانشجویی، و غیره.

به علاوه با اجرای فاز دوم هدفمندسازی یارانه ها (و روش های تحقیرآمیزی مانند توزیع «سبدکالا»)، ما هم چنان شاهد افزایش شدید هزینه های اساسی زندگی، رکود، تورّم و تشدید بیکاری بوده ایم. این مسأله به طور مشخص بسیاری از دانشجویان (به ویژه دانشجویان شهرستانی) و خانواده های آن ها را با مشکلات زیادی در تأمین هزینه های تحصیلی رو به رو ساخته است. آسیب های اجتماعی جدی تری همچون اعتیاد، روی آوردن به مشاغل کاذب و ترک تحصیل و نظایر آن در میان دانشجویان، پیامدهای مستقیم چنین وضعیتی است.


در چنین شرایطی، یکی از تکالیف محوری جنبش دانشجویی، همچنان تدارک برای ایجاد تشکل «مستقل» دانشجویی است. منتها در شرایطی که پشت همین گشایش های نیم بند هم هنوز اختناق و سرکوب وجود دارد و هر معترضی را بلافاصله پرونده دار و ستاره دار می کنند، قطعاً ایجاد چنین تشکلی نمی تواند فوراً و بلافاصله صورت بگیرد. برای ایجاد چنین نهادی، نیاز به پیش زمینه های عینی است. یعنی حداقل فضایی که بتوان به شکل آزادانه و بدون دخالت لباس شخصی ها، حراست و سرکوب پلیس به فعالیت های روزمرۀ دانشجویی (از مسائل صنفی گرفته تا سیاسی) پرداخته شود. در این جا ابتدایی ترین مطالباتی که می تواند برای بسیاری از دانشجویان مطرح باشد، عبارتند از:

آزادی دانشجویان و اساتید زندانی و ایجاد امکان بازگشت آنان به دانشگاه.

از میان برداشتن هر نوع مانع از شرکت آزادانۀ همۀ دانشجویان (ستاره دار و غیره) و اساتید در امور تحصیلی دانشگاه. بازگشت تمامی استادانی که از سوی حکومت قبلی و کنونی، به اجبار «بازنشسته» شده اند (اگر قرار است کسی استادان را از کار برکنار کند، آن خود دانشجویان هستند).

ممنوعیت حضور پاسداران، بسیجی ها یا هر نوع از نیروهای امنیتی رسمی و غیررسمی رژیم در محیط دانشگاه.

ایجاد فضای باز و آزاد در محیط دانشگاه برای بحث و تبادل نظر در مورد برنامۀ تحصیلی، مسائل روز جامعه، جایگاه مذهب در جامعه، و هر مسأله ای که مورد نظر دانشجویان باشد.

جایگزینی مدیریت دست نشاندۀ دانشگاه (از طریق فشارهای دانشجویی با درنظر گرفتن شرایط خاص حاکم بر هر دانشگاه و توازن قوای دانشجویان و سایر فاکتورهایی که به شرایط مشخص بستگی دارد).

در کنار این مطالبات دمکراتیک، لازم است که جنبش دانشجویی در دو مسیر اصلی نیز گام بردارد:

مقابله با هرگونه توهم نسبت به اصلاح طلبان و سایر جناح های حاکمیت، و افشای این قبیل گرایش ها در درون جنبش دانشجویی.

تلاش برای مرتبط کردن جنبش دانشجویی با سایر مبارزات اجتماعی نظیر مبارزات کارگری، زنان و غیره.

اگر همۀ ما با ایجاد یک تشکل مستقل دانشجویی توافق داشته باشیم، تنها راه برای تحقق این هدف، دوره ای از تدارکات و ایجاد پیش زمینه است. در این جا، وظایف طیف و گرایش چپ جنبش دانشجویی اهمیت بسزایی پیدا می کند.

هدف بلندمدت، ایجاد یک قطب سوسیالیستی در میان گرایش های فعال و مبارزات سوسیالیستی دانشجویی است. قطبی که ضمن حضور سیاسی، خود را به شکل مخفی سازمان دهد. یعنی از لحاظ سیاسی و تبلیغاتی، تا حد امکان وسیع و باز، و از لحاظ تشکیلاتی کاملاً بسته و مخفی باشد (هرچند که میزان علنی گرایی در تبلیغات هم خود تابع میزان نظارات و فضای امنیتی دانشگاه است). یک چنین قطبی، می تواند یک محور برای سازماندهی داشته باشد، و آن یک نشریۀ سوسیالیستی با اهداف مشخص است. نشریه ای که با رعایت دمکراسی درونی، نظرات مختلف را منعکس کند و زمینه های تئوریک و تاریخی و سیاسی را برای جنبش آماده کند. اما در بُعد تشکیلاتی، این سازماندهی به اجبار باید در جمع های «مخفی» صورت بگیرد و وظایف و شکل سازماندهی این هسته می تواند به طور درونی به بحث گذاشته شود. واضح است که طیف چپ آمادگی و پایۀ لازم برای ایجاد این قطب را درشرایط کنونی ندارد.

در نتیجه رسیدن به این هدف بلندمدت را می توان در چند مرحله تصور کرد:

مرحلۀ اول، تشکیل هسته های مخفی چند نفره متشکل از دانشجویان سوسیالیست برای تدارک نظری از طریق مطالعات مارکسیستی و همین طور تبادل نظر و سازماندهی خود برای دخالتگری در مسائل روزمرۀ دانشجویی. این گونه جمع های مخفی فعلاً تنها شکل سازماندهی منطبق با وضعیت کنونی است. هر هسته تلاش می کند موضوعات روز دانشجویی را بشناسد، و سریع تر از هر نیرویی به آن واکنش و به دیگر دانشجویان خط و خطوط را نشان دهد. سعی کند در اعتراضات حاضر باشد، آن ها را سازمان بدهد. مطالبات دانشجویان را با دخالتگری خود، پله به پله بالا ببرد. سعی کند در زمینه های مختلف تا حد ممکن ابتکار عمل را از دست نیروهای حکومتی و پادوهای آن ها بگیرد و خودش یک الگوی عملی پیشنهاد کند.

مرحلۀ دوم، هماهنگ کردن هسته های سوسیالیستی مخفی شکل گرفته و تدارک برای سازماندهی فعالیت های وسیع تر و سراسری با هدف ساختن تشکل مستقل دانشجویی است که پس از دوره ای فعالیت های عملی و «اتحاد عمل»ها می تواند صورت پذیرد. ارگانی که می تواند وظیفۀ این هماهنگی را به عهده بگیرد یک نشریۀ علنی است. برخی مباحثات و هماهنگی های اکیداً درونی نیز می تواند از طریق یک بولتن داخلی صورت بگیرد.

سپس در مرحلۀ سوم، با آغاز گشایش هایی در جامعه، می توان به سوی یک قطب سوسیالیستی نیز گام برداشت.

در نتیجه امروز، مرحلۀ نخست با چشم انداز ایجاد قطب سوسیالیستی و کمک به ایجاد تشکل مستقل دانشجویی، در دستور کار است، و گامی است عملی که از همین امروز می توان صورت داد.

متحداً در جهت حفظ استقلال جنبش دانشجویی و نیز هسته های مخفی برای ایجاد یک قطب سوسیالیسی گام برداریم!

30 آبان 1393

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران