مفهوم انقلاب چیست؟ پاسخ به سوالات رسیده از ایران

کارگر میلیتانت شماره ۷۵ 

پرسش:

درود . در ویدیوی مفهوم مارکسیستی انقلاب، مازیار رازی در ارتباط با موقعیت و اعتلای انقلابی صحبت می کند و ۳ عنصر را برای اعتلای انقلابی که منجر به انقلاب اجتماعی می شود نام می برد و ادامه می دهد که انقلاب سیاسی یعنی تصرف قدرت به وسیله طبقۀ کارگر و انقلاب اجتماعی یعنی دوران گذار. ۱با توجه به این سه عنصر چرا مبارزات مردم ایران را در سال ۵۷ که رژیم شاه را سرنگون کرد و منجر به سرکار آمدن طبقۀ کارگر نشد و حداقل یکی از سه عنصر یعنی حزب پیشتاز انقلابی را هم نداشت، هنوز انقلاب می نامد و اگر آن انقلاب بود نام آن انقلاب طبق تعریف ایشان چه نوع انقلابی بود. ۲اگر سرنگونی یک رژیم بورژوازی و به قدرت رسیدن بورژوازی دیگر در اثر مبارزات مردم و بدون داشتن یک حزب پیشتاز انقلابی یک انقلاب هست یعنی انقلاب ۵۷، پس چرا مبارزات مردم مصر و کشورهای دیگر عربی کودتا خوانده می شود. لطفآ در این ۲ مورد توضیحات بیشتری بدهید. با تشکر

آرام نوبخت:

ما اعتقاد داریم که در عصر کنونی، انقلاب، بنا به مفهموم مارکسیستی، چیزی غیر از انقلاب سوسیالیستی نیست و پایه چنین انقلابی هم طبقه کارگر و متحدین آن است. منتها طبقه کارگر، بر خلاف انقلاب های پیشین در تاریخ، ناگزیر ابتدا باید «قدرت سیاسی» را تسخیر کند تا بتواند دولت و تمامی ارکان آن (اعم از قوای مقنه، مجریه، قضائیه، ارتش، اطلاعات و …) را بکوبد تا سپس بتواند دولت خود را تشکیل دهد. در نتیجه انقلاب سیاسی، مقدم بر انقلاب اجتماعی است و می تواند به آن تبدیل شود و عکس این بی معناست. در انقلاب 57، طبقه کارگر در مرکز و محور تحولات وارد شده، اعتصاب وسیع کارگری رژیم را به زانو درآورده، شوراهای کارگرییعنی نطفه های اولیه حکومت کارگریدر وسیع ترین شکل به صحنه آمده اند و به این ترتیب طبقه کارگر آماده تسخیر قدرت سیاسی با هدف فرارفتن از نظام سرمایه داری است. منتها به دلیل عدم وجود این رهبری، این امر اتفاق نمی افتد. بنابراین آن چه رخ داد، یک انقلاب سیاسی بود که به دلیل نبود رهبری شکست خورد. اما آن چه که در خاورمیانه رخ داد و به شکل ژورنالیستی «بهار عربی» نامیده می شود، فراتر از اعتراض، اما کمتر از «انقلاب» بود. به این علت که اصولاً طبقه کارگر در مرکز دگرگونی ها نبود، در هیچ جا شوراهای کارگری با هدف تسخیر قدرت و فرارفتن از نظام سرمایه داری بروز نکردند و غیره. در هر دو مورد، یعنی ایران 57 و اعتراضات کنونی در خارمیانه، نتیجه یکسان بوده است: یعنی تغییر حکومت ها بدون دست خوردن به دولت بورژوایی. با این تفاوت که اولی انقلابی سیاسی بود که شکست خورد، و دومی هرگز به انقلاب سیاسی تبدیل نشد (به علاوه در جایی از آن ها به عنوان کودتا نام برده نشده است).

فرامرز عباد:

در پاسخ به سوال شما در مورد این که چرا برخی این واژه به کار می برند، به این نکته اشاره می کنم که برداشت های مختلف از مفهوم انقلاب، انعکاس دیدگاه های مختلف طبقات و اقشار اجتماعی است، به عبارت دیگر مفهومی که مارکسیست ها از انقلاب ارائه می دهند همانی است که رفیق مازیار رازی به درستی بیان کردند و عناصر لازم را برای پیروزی آن معرفی کردند و در این اصول تجدید نظر طلبی و نادیده گرفتن آن منجر به شکست انقلاب خواهد شد. چنانچ ه در انقلاب 57 ایران دیدیم با حضور طبقۀ کارگر در مرکز انقلاب و اعتصابات و برقرار کردن شوراهای کارگری و محلات، اما نبود عنصر رهبری حزب پیشتاز انقلابی منجر به دادن رهبری انقلاب به دست ارتجاع و بورژوازی شد . اما هر جنبش اعتراضی وقیام و رفورم اجتماعی هم توسط دیگر اقشار جامعه از جمله در کشور های عربی و .. به انقلاب، انقلاب سفید، یا در اروپای شرقی به انقلاب بنفش و غیره نامیده شد. بنابراین اگر کسی این وقایع را انقلاب بنامد، نمی توان بر آن خرده گرفت اما این یک برداشتی مارکسیستی از رویداد اجتماعی نیست بلکه عکس برگردانی از آن است.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران