اعتصاب عظیم معدنچیان انگلستان از ۱۹۸۴: دوازده ماهی که بریتانیا را لرزاند (۱)

از میلیتانت شماره ۷۰

ظرف ساعاتی کوتاه در روز دوشنبه ۱۲ مارس ۱۹۸۴، صدها معدنچی «یورک شر» از محدودۀ «یورک شر» گذشته و راهی «ناتینگهم شر» شدند. مقصد آن ها معدن «هار ورت» بود تا در مقابل آن تا شیفت شب پیکت بگذارند.

در روزهای بعد هم صدها اعتصاب کنندۀ «یورک شر» مجداً بازگشته و در صحن خارجی معدن «ناتینگهم شر» پیکت می گذاشتند. هدف آنان این بود که کارگران معدن «ناتینگهم شر» را با خود متحد کرده و آنان را تشویق به شرکت در اعتصاب نمایند، تا از طریق اتحادشان بتوانند جلوی «ایان مک گرگور»، مدیر کل معادن ذغال سنگ را بگیرند تا معدن را نبندد. تاکتیک او جلوگیری از به سر کار رفتن معدنچیان «ناتینگهم شر» بود.

در اعتصاب 1972 کارگران معدن زغال سنگ، معدنچیان در جلوی انبارها و ایستگاه های برق، پیکت گذاشتند، اما در 1984، به دلایلی که در زیر خواهد آمد، معدنچیان مجبور بودند در مقابل کارگران دیگر پیکت بگذارند. این حقیقت، روند اعتصاب را شکل داده و بر آن غالب شد.

ظرف چند ساعت، ۱۰۰۰ تن از افراد پلیس را به «ناتینگهم شر» فرستادند تا در مقابل اعصاب کنندگان بایستند. ظرف چند روز، این تعداد به ۸۰۰۰ تن از نیروهای ذخیرۀ پلیس رسید. این افراد نیمه نظامی، بسیار مجهز بوده و از مرکز دستور می گرفتند و سریع عمل می کردند و در بدو ورود تمام اطراف معدن «ناتینگهم شر» را محاصره کردند. دولت بیش از ده سال روی روش مبارزه با اعتصاب کار و خود را آماده کرده بود.

دولت، نقشه های روش سرکوب این اعتصاب را با دقت طراحی و بررسی کرده بود. پلیس، آموزش دیده، وسایل مخصوص به محل آورده شده و شعبه ای از آن با مرکز پلیس در ارتباط مستقیم قرار داشت و کاملاً سازمان یافته و آمادۀ حمله بود.

حکومت «توری»چندین سال بود که با مانورهای مختلف از مبارزۀ نپخته علیه معدنچیان خودداری کرده بود و معتقد بود که این مبارزه زمانی باید صورت پذیرد که حکومت فرصت آماده شدن داشته و زمان هم مناسب باشد. جنبش کارگری به اندازۀ کافی نرم نشده بود. لذا «مارگارت تاچر» می کوشید که از یک برخورد ناموفق، خودداری نماید.

در ۱۹۸۴، حکومت «توری» بالأخره خود را آمادۀ این مبارزه می دید. در نتیجه، با گذاشتن تنها یک آلترناتیو برای کارگران آن هم این که از اعتصاب دست بکشند و در واقع اجازه دهند صاحبان و مدیران عامل معادن هر کاری که می خواهند بکننددر حقیقت کارگران را به مبارزه می طلبیدند.

اکنون پس از سال ها رکود و بیکاری های توده ای، جنبش کارگری در ضعیف ترین موقعیت خود قرار داشت؛ روحیه و توان مبارزه بسیار ضعیف بود و رهبری به جای مبارزه با حکومت «توری» به دنبال کاهش دستمزدها، تخریب فعالیت کارگران و خفه کردن توان مبارزاتی آن ها بود. «اتحادیۀ سراسری معدنچیان» هم قدرت زیادی نداشت. بین سال های 1981-2 «تاچر» بدون خونریزی به مطالبات معدنچیان تن داده بود و سال 1984، 40 معدن یا بسته شده و یا با هم ادغام شده بود. روحیۀ مبارزاتی کارگران بسیار خراب بود. بسته شدن دو معدن یکی در سال 1982 و دیگری در سال 1983 تنها به مبارزاتی محدود و در محل معدن ها انجامید.

«آرتور اسکارگیل» با 70% رأی در دسامبر 1981، به ریاست اتحادیۀ سراسری معدنچیان انتخاب شد. اما کارگران در ژانویۀ 1982، به بهانۀ رد ریاست اتحادیه و با پیشنهاد 55% افزایش دستمزد، اعتصاب کردند. در اکتبر 1982، 61% از معدنچیان رأی دادند که برای اضافه دستمزد و بسته شدن معادن اعتصاب نکنند، علیرغم این که «آرتور اسکارگیل» مرتباً اعلام خطر می کرد که در «لیست پنهانی» هیئت سراسری مدیران، بسته شدن 70 معدن در دستور کار قرار داشت، اما یا او فاقد اعتبار در میان کارگران بود و یا کارگران توان مبارزۀ بیشتر را نداشتند.

این جوّی بود که در مقابل حکومت «توری» قرار داشت و لذا تصمیم گرفته شد که این زمان مناسبی برای نشان دادن قدرت می تواند باشد.

در سپتامبر 1983، «ایان مک گرگور» به ریاست هیئت سراسری مدیران معادن انتخاب شد. «مک گرگور» کسی بود که صنعت فولاد را برای حکومت «توری» ایجاد نمود. او در دهۀ 1970، یکی از خشونت آمیزترین کمپین های کارفرمایان را بر ضد کارگران آمریکایی طراحی کرده بود که در تاریخ مبارزات کارگری آمریکا یکی از بی سابقه ترین برخوردها به شمار می آید. او در دوران حکومت «توری» کارش بستن معادن و از بین بردن اتحادیه ها بود. اگر انتخاب او را یک اعلان جنگ بی پروا به حساب نیاوریم، به جرأت می توان گفت که قطعاً نشانۀ این آمادگی بود.

اما آیا اتحادیۀ سراسری معدنچیان آماده جنگ بود؟ پیروزی «پیتر هیت فیلد» چپگرا در سال 1984 در مقابل حریفش «جان والش» به سمت دبیر اتحادیه که با اختلافی بسیار ناچیز ممکن گردید، جوابی منفی به این سؤال است. معدنچیان ظاهراً هنوز عقب نشینی را ترجیح می دادند.

در نتیجه، حکومت «توری» حمله را آغاز کرد.

در اول مارس وقتی مدیریت خبر بسته شدن کان ذغال سنگ «کورتنوود» را داد، معدنچیان «یورک شر جنوبی» بلافاصله دست به اعتصابی غیر رسمی زدند. در 5 مارس، وقتی که نیمی از کارگران «یورک شر» نقداً بیکار شده بودند، شورای منطقه «یورک شر» اعتصاب رسمی را برای روز 9 مارس اعلام کرد.

ولی برای کارگران «ویلز جنوبی» بسته شدن معدن «لوئیس مرتیر» دیگر داستانی کهنه بود، چرا که آن معدن مدتی بود که بسته شده بود. لذا اعتصاب کنندگان به عملیاتی وسیع تر از فعالیت های محلی نیاز داشتند. تجربۀ آن ها در گذشته این بود که برای این حد مطالبه، مجبور به مبارزۀ شدید نشده بودند.

در 6 مارس، شورای محلی اسکاتلند، معدنچیان اسکاتلندی را دعوت به اعتصاب در روز 9 مارس نمود. معدنچیان، معدن «پول میز» سه هفته ای بود که علیرغم بسته شدن معدن، به بیرون ریخته بودند.

«ایان مک گرگور» در ریختن هیزم به آتش دست داشت. در روز 6 مارس، او به اتحادیۀ سراسری معدنچیان گفت که در سال 1984، 20 معدن بسته خواهد شد و 20 هزار نفر شغل خود را از دست خواهند داد.

«مک گرگور» منظورش این بود که اتحادیه یا باید عقب نشینی کند و یا باید ببیند که می تواند او را از بستن این 20 معدن باز دارد. لذا این حکومت وقت بود که جنگ را انتخاب می کرد و نه معدنچیان. اما آیا این اتحادیه که یک سال پیش پیشنهاد مبارزه داده بود و از طرف کارگران رد شد، حالا موقعیت دیگری به غیر از عقب نشینی داشت؟ برای حفظ شکوه و قدرت کارگری خود، البته که آلترناتیو هم وجود داشت.

در 8 مارس، هیئت اجرائیه اعلام کرد که کارگران معادن «یورک شر» و اسکاتلندی اعتصاب خواهند نمود و کارگران هر معدن دیگری هم که بخواهند به آن ها بپیوندند را استقبال خواهند کرد.

آیا رأی گیری سراسری می بایستی صورت می گرفت؟ وظیفه هیئت اجرایی این بود که معدنچیان را به مقاومت علیه «مک گرگور» بسیج کند، نه این که مانع بسیج شدن آنانی شود که آمادگی مبارزه داشتند. لذا هیئت اجرایی، 21 به 3 علیه رأی گیری سراسری رأی داد.

کار آنان صد در صد درست بود که در آن مقطع رأی گیری سراسری نکنند. این در حقیقت، وظیفه هیئت اجرایی بود که در آن مقطع، رهبری را به عهده گرفته و در مقابل «مک گرگور» می ایستاد، نه این که اتحادیه را در مقابل مأمور قتل حکومت «توری» فلج کند. اگر به سبک گذشته، بریتانیا مورد حمله قرار می گرفت و جنگ رو در روی در پیش داشت، آن وقت «توری» و دارودسته با رأی گیری سراسری مخالفت کرده و عمل همه پرسی را سرزنش می کردند، زیرا مدعی می شدند که عملاً باعث فلج شدن حکومت می شد.

در آن مقطع، می گفتند که هر کس در چنین شرایطی خواهان همه پرسی شود، باعث می شود تا حکومت و «رهبری» فلج گردد و دانسته یا ندانسته کمک به دشمن می کند. از نقطه نظر خودشان کاملاً درست می گفتند.

در نتیجه، آنانی که خواهان همه پرسی از جانب اتحادیه می باشند، به جای عکس العمل فوری نشان دادند، با توجه به این که حکومت سال های مدیدی است که برای این حمله طراحی کرده و اکنون آمادۀ حمله است، آگاهانه یا ناآگاهانه خواهان فلج کردن رهبری اتحادیه می باشند. «مک گرگور» و «توری» وقتی می خواستند معادن را ببندند، در یک رأی گیری نظر کارگران را جویا نشدند. همین طور، در 1977-8 چنان چه در یک رأی گیری سراسری کارگران به قبول نقشۀ دولت و دریافت مزایا و دست کشیدن از اعتراضات خود، رأی منفی داده بودند، سیاستمداران رژیم و یا مدیا هم در مورد نقشه دولت در دادن پاره ای مزایا به معدنچیان هیچ اعتراضی نکردند. اکنون هم این نقشه، در میان کارگران اختلاف نظر انداخت و حکومت «توری» هم مشتاقانه در پی دامن زدن به این اختلاف بود. در جریان اعتصابات «ناتینگهم شر»، این یک فاکتور اصلی محسوب می شد.

کمیتۀ اجرایی، اجازۀ فلج شدن را به خود ندادوقتی خطوط مبارزه مشخص شد معدنچیان، بسیار عالی به این مبارزه پاسخ دادند. با تشویق هیئت اجرایی، اعتصاب گسترش یافت.

روز 9 مارس، «دورهم» و «کنت» در مناطق خود اعتصاب را آغاز کردند. در کنفرانسی که از طرف اتحادیه گذاشته شد، نمایندگان «ویلز جنوبی» اعتصاب را تأیید کردند، اما در روزهای 11 و 12 مارس خود معدنچیان دو به یک اعتصاب را رد کردند.

MORI، یکی از مراکز سنج آرا نشان داد که 62% از کارگران خواهان اعتصاب بودند.

نمایندگان «ناتینگهم شر» در آن کنفرانس، تصمیم گیری خود را موکول به نتیجۀ آرای کارگران کرده و رهبری دو منطقۀ دیگر هم رأی منفی دادند.

روز 12 مارس، وضع به این شکل بود؛ پیکت گذاران وارد عمل شده و اعتصاب را سراسری ساخته و هر منطقه را مجبور به ورود به اعتصاب کردند. بیشتر کارگران «ویلز جنوبی» از اعتصاب، علیرغم رأی قبلی، حمایت و فوراً در اعتصاب شرکت کردند. در طول یک سال مبارزه و تحمل مشقت ها و محرومیت ها، کارگران «ویلز جنوبی» محکم ایستاده و مقاومت خود را به نمایش گذاشتند.

روز 14 مارس، کمیتۀ سراسری مدیران اعتراف کرد که از 174 معدن، 132 نقداً بسته شده بود. معدن «ناتینگهم شر» مشکل بزرگی بود. اقدام معدنچیان «یورک شر» در برقراری اعتصاب سراسری در ابتدا تا حدی نتیجه مثبت داد. وقتی روز 15 مارس، «دیوی جونز» یکی از معدنچیان «یورک شر» در حال پیکت، کشته شد «ناتینگهم شر» تا روز یکشنبه بعد از آن در منطقه خود اعتصاب گذاشت.

روز 16 مارس، طبق گزارش خود کمیتۀ سراسری مدیران، تنها 11 معدن فعال باقی مانده بود.

در روزهای 15 و 16 مارس، یک همه پرسی انجام شد که در نتیجۀ آن منطقۀ «نورتومبرلند» به اعتصاب رأی مثبت داده، اما مناطقی که گرایش های راستگر در میانشان قوی تر بود، مانند «کامبرلند» «میدلند» «دربی شر» «لنکست شر» «ناتینگهمشر» و «ویلز جنوبی» رأی منفی دادند. روز 18 مارس، نمایندگان «ناتینگهم شر» تصمیم به بازگشت گرفتند. نتیجۀ آرای روز 20 مارس نشان داد که در منطقۀ «لایشستر شر» 90% از کارگران معدن مخالف اعتصاب بودند.

در میان معدنچیان، انشعاب پدید آمده بود، اما بدون یک خط مشترک. آن چه که بعد از این اتفاق افتاد، بستگی به قدرت آن معدنچیانی داشت که هنوز به پیکت ادامه می دادند و نیز به برخورد معدنچیانی که به اعتصاب رأی منفی داده بودند، ولی در مقابل این اعتصاب کنندگان و آنان که پشتیبانی می کردند، قرار گرفته بودند.

مدیا و سیاستمداران وقت با کلی سروصدا راه انداختن، می گفتند که نباید بدون یک رأی گیری سراسری دست به اعتصاب زد. رأی گیری سراسری نشانۀ رعایت دموکراسی می بود و هر روش دیگری غیر دموکراتیک.

«پیتر هیت فیلد» که به تازگی انتخاب شده بود، با زبانی بسیار ساده و روشن گفت: «آیا کارگرانی که هنوز شاغلند و در کار خود موفق، قرار است رأی بدهند که کارگران بیکار شده حق اعتصاب دارند، یا نه؟ در این صورت، استفاده از مفهوم دموکراسیدر آرای عمومی، عملاً دموکراسی را به حربۀ ستم در حق کارگران بیکار شده تبدیل می کرد. اگر هم نیاز به رأی اکثریت باشد، طبق آمار اخیر، 61% از خود این کارگران به اعتصاب رأی مثبت داده بودند

حکومت «توری» داشت از چارچوب کار اتحادیۀ سراسری معدنچیان برای بستن دست کارگران بیکار یا در حال بیکار شدن، استفاده می کرد. به عقیده دموکرات های عجیب و غریب، مانند «توری» و دارودست هاش، آن ها فقط می توانستند مبارزه کرده و بکوشند تا از میان اتحادیۀ فدرال، نظر اکثریت را به انجام این اعتصاب جلب کنند. اما اگر نتوانستند، آن وقت باید روی زمین پهن شده و بگذارند تا حکومت «توری» از روز آنان عبور و تمام زندگی شان را نابود کرده و معادن را مانند «کنت» و «ویلز جنوبی» از بین ببرد.

بندهای تازه در قانون اتحادیه های کارگری «توری» در مورد آرای سراسری، در واقع اتحادیه ها را به ماشین سرکوب مبارزات کارگری تبدیل می کند. شبه دموکرات هایی که در رهبری «حزب طبقۀ کارگر» نشسته اند و در تمام مدت اعتصاب، در تبلیغات علیه رهبری اتحادیۀ سراسری معدنچیان از گرفتن آرای عمومی حمایت کرده و ادامه دادند، می خواستند که دقیقاً در چارچوب قوانین اتحادیه ای «توری» عمل کنند.

وقتی پیشروان مبارزه از میان معدنچیان اعتصاب را راه انداختند، کاملاً حق داشتند که از سایر کارگران –در درجۀ اول سایر معدنچیانبخواهند که به آنان بپیوندند. «ویلز جنوبی» که در ابتدا رأی منفی داده بود را ملاحظه خواهیم کرد که چگونه این مسیر مبارزه را ادامه داد. یا این که آنان این حق را هم نداشتند؟ اگر جواب منفی است، چرا؟ آنانی که جواب منفی می دهند، باز هم از قانون اتحادیه های کارگری «توری» حمایت می کنند که اجازه پیکت «حمایتی» را نمی دهد.

البته اگر تمام اتحادیۀ سراسری معدنچیان، از این اعتصاب حمایت می کرد، خیلی بهتر می بود. یک نکته اساسی در مورد اعتصابات مارس 1984، همین نداشتن پشتیبانی سراسری بود. با وجود این، رهبری اتحادیه و کارگران مبارز مجبور بودند علیه حملۀ «توری» که از نظر زمانی بهترین موقع را برای حمله یافته بود، بجنگند.

بخش اول تراژدی معدنچیان–تراژدی ای که تا مارس 1985 ادامه یافت و با موسیقی و شعر خواندن، به همراه خوانندگان و نوازندگان و خانواده های معدنچیان به سر کار بازگشتهاین بود که اتحادیۀ سراسری معدنچیان منشعب شده بود. بخش مبارز و در حال جنگ آن مجبور بود که برای کسب همبستگی طبقۀ کارگر در سطح ابتدایی و برای دفاع از شغل خود، درخواست نموده و حتی مورد امتناع هم قرار گیرد.

ادامه دارد

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران