دعوت به مناظره سیاسی از سعید صالحی نیا

شرح آنچه که گذشت، به جای مقدمه:

چندی پیش سعید صالحی نیا از من جهت یک مناظرۀ ویدیویی دعوت کرد و توضیحاتی در مورد زمان بندی آن داد. من ضمن استقبال از مناظره، متذکر شدم که این مقدار زمان برای مناظره بسیار کم است و به جای باز کردن موضوع، بالعکس باعث سرگردانی مخاطبین خواهد شد. از این رو شرکت خود را منوط به افزایش زمان مناظره کردم. سعید صالحی نیا در جواب گفت که «بیش از بیست دقیقه برای بیننده خسته کننده می شود و ما باید یاد بگیریم که در کمترین زمان نظرات خود را بیان کنیم». او همچنین اضافه کرد که بیش از این مدت زمان، حجم فایل صوتی- تصویری را سنگین و به دلیل سرعت پایین اینترنت بیننده را دچار مشکل می کند. برای من بسیار عجیب بود که چگونه بیننده می تواند فایل هایی به مراتب سنگین تر را دانلود و استفاده کند، و اما دریافت بیش از بیست دقیقه مناظره برایش دشوار می شود.

به علاوه این سؤال مطرح شد که مگر این فایل ها قرار است به آنتن ماهواره ارسال شوند و هزینۀ آن سنگین می شود که از زمان آن می کاهید؛ این مناظرات که قرار است در سایت یوتیوب منعکس شود و هزینه ای هم در بر ندارد. ضمناً چنان چه فایل سنگین شد، می توان آن را به قسمت های یک و دو و… تقسیم بندی و منتشر کرد؛ و همۀ سایر توضیحات و بحث های پشت صحنۀ مناظره فقط به این جا ختم شد که زمان بیست دقیقه ای به نیم ساعت افزایش پیدا کند! منتها با این وعده که اگر لازم شد قسمت های بعدی آن نیز اجرا خواهد شد؛ و به این ترتیب بود که من دعوت به مناظره را پذیرفتم و در اولین قسمت آن شرکت کردم.

 بعد از گذشت چند روز از اولین قسمت مناظره، وقتی سراغ تاریخ برگزاری قسمت بعدی را گرفتم، ایشان فرمودند که آن قسمت به پایان رسیده است و ما می توانیم بر سر موضوع دیگری مناظره کنیم! من بلافاصله اعتراض کردم که نکات زیادی از قسمت اول باقی مانده که مرتبط به همان بحث است و می بایست ادامه پیدا کند. از جمله تحریفاتی که از مبحث رفیق مازیار رازی توسط سعید صالحی نیا صورت گرفت و موارد دیگر در مورد نفی یا پذیرش لنینیسم. اما سعید صالحی نیا از ادامۀ قسمت دوم آن مناظره امتناع کرد و مصمم بود که این مناظره دیگر ادامه پیدا نکند. او اصرار داشت همین مقدار بحث در مورد این آیتم کافی است. اما او مرتکب تناقض مضحکی می شد وقتی در صفحۀ فیسبوکی خود با نام «آزادی بدون قید و شرط بیان اول و آخر همه اهداف انسانی» (!) صفحات بسیاری را همان موضوع مناظرۀ اول، به بحث  و پلمیک با من اختصاص داد و همچنان اصرار داشت که برای بحث شفاهی همان مقدار کافی است. به این ترتیب او نشان می داد که می توان هرچه قدر زمان لازم است را برای بحث کتبی به کار برد، اما برای مناظرۀ شفاهی همان مقدار کفایت می کند!

 این رفتار با ادعای «دعوت به مناظره» او مغایر بود و نشان می داد که چه قدر ادعای وی پوچ و توخالی است. من به ایشان اعتراض کردم که چنان چه قسمت اول به طور ناقص رها شود، دیگر اصلاً نامش مناظره هم نخواهد بود، زیرا که در قسمت اول اصلاً فرصتی برای نقد نظرات یک دیگر در نظر گرفته نشده بود. به این معنی که هر کدام از طرفین باید ده دقیقه بحث اثباتی خود را انجام می داد. هر فردِ تازه سیاسی شده ای هم می فهمد که در این زمان طرفین فقط مجازند بحث اثباتی خود را ارائه کنند و وارد نقد به نظرات یک دیگر نشوند، که اگر این طور نباشد، مناظره ای نا برابر و به نفع نفر دوم خواهد بود که می تواند بحث نفر اول را بشوند و نقد کند، بدون این که نفر اول شانس ورود به نقد نظرات نفر دوم را داشته باشد؛ مگر آن که در زمان بندی بعدی چنین شانسی فراهم شود، که در کاریکاتوری که سعید صالحی نیا به عنوان «مناظره» تدارک دیده بود، چنین چیزی وجود نداشت. یعنی قسمت بعد، زمان 3 دقیقه ای برای پرسش نفرات بحث از یک دیگر، و بعد هر کدام هفت دقیقه وقت برای پاسخ به سوالات یک دیگر پیش بینی شده بود. حال گر طرف مقابل اصلاً سؤالی هم نداشته باشد باید یک سؤال به هر ترتیب از طرف مقابل دست و پا کند تا فرمت مناظره به شوی ویدیویی تبدیل نشود. حال اگر سؤال فقط ظرف نیم دقیقه پرسیده شود و پاسخ به آن هم نیازی به زمان بیش از دو دقیقه نداشته باشد باز تناقض کاریکاتوری به نام «مناظره» را برجسته تر می کند.

در بحث های فیسبوکی این موضوع بین طرفین مناظره بارها و به کرات مطرح شد، اما سعید صالحی نیا مصمم و جدی بود که چیزی از این بحث ها متوجه نشود و مدام تکرار کند که: آن موضوع را فراموش کن، برای مناظرات در مورد  آی تم های بعدی با همسر من تماس بگیر!

من که تا آن مقطع فرض را بر حُسن نیت ایشان گذاشته بودم، هنوز تصور می کردم او مفهوم مناظره را نفهمیده و باید بیشتر برایش توضیح بدهم، اما در عین حال شاهد این بودم که در مورد همان موضوع مناظره، صفحات زیادی مطلب کتبی به صورت کامنت رد و بدل شد و این خود نشانگر ضرورت ادامه بحث بود، منتها سعید صالحی نیا نشان داد ظرفیت ادامۀ بحث شفاهی را بیش از آن چه که گذشت، ندارد. در هر حال آن چه که صورت گرفت، نه یک مناظرۀ چالشی به منظور نقد نظرات یک دیگر، که فقط معرفی کلیات یک بحث بود. هرچند در همین حد هم «سعید صالحی نیا»ی ضد لنینست، لنینیسم را تا مقطع تسخیر قدرت پذیرفت و همچنین پذیرفت حزب انقلابی مفهوم لنینستی دارد و خواهان حفظ این حزب پس از تسخیر قدرت و به موازات حاکمیت شوراها بود. او شانس پذیرش یا عدم پذیرش این موارد را از قرار گرفتن در نوبت دوم بحث به دست آورد؛ و چنان چه مجری برنامه همسر ایشان نبود و از قبل تعیین نکرده بودند که ایشان در دور دوم وارد بحث شود، ای بسا ایشان در دور اول بحث ناچار نمی شد از یک ضد لنییست قسم خوردۀ لیبرال به یک نیمه لنینیست تبدیل شود!

پس از این جدال ها بر سر ادامۀ «مناظره»، آن هم مناظره ای از نوع آزادی بیان بی قید و شرط «صالحی نیایی»، بود که من از شرکت در شوهای بعدی ایشان- که چیزی به جز امکان خود نمایی، فاضل نمایی و نمایش سرگردانی های نظری وی نبود- امتناع کردم، در عین حال همۀ نکات ضعف ایشان را در ستون کامنت صفحۀ فیسبوکی «آزادی بیان بی قید و شرط» ایشان گوشزد، و در واقع ادعاهای پوچ و کذب ایشان را در حوزۀ آزادی بیان و دمکراسی خواهی افشا کردم. این مباحثات، ظاهرا این تازه لیبرال شدۀ پر مدعا را به خشم در آورده بود، به طوری که قول داد که از این پس هر مطلبی را از سوی گرایش ما منتشر شود «نقد» خواهد کرد!! (این یعنی زمینۀ نقد ایدئولوژیک، نه از بستر موضوع، بلکه از سر لجاجت «منتقد»!) ایشان همان موقع هم اصرار پشت اصرار می کرد که نظر من راجع به لغو قانون اعدام را بداند. من هم که منزجر از واکنش های او به شکل نوک زدن وی به موضوعات بودم، به جای یکی دو جمله، مقاله ای را که در حدود چهار سال پیش فقط در سایت آزادی بیان منتشر کرده بودم، به عنوان پاسخ جلوی ایشان گذاشتم. واکنش عجولانه و به شدت عصبی سعید صالحی نیا به آن مقاله، علاوه بر نشان دادن شدت بی ربطی وی به مباحثات مارکسیستی و عمق بی سوادی سیاسی ایشان نسبت به مفهوم انقلاب و قهر انقلابی و مفهوم نبرد طبقاتی، نشانگر آن بود که وی حتی در وجه کنونی گرایشی که پس از اخراج از حزب کمونیست کارگری به آن رسیده، یعنی یک شِبهِ لیبرال دمکرات سرگردان، قادر به رعایت موازین نقد در همان چهارچوب ژورنالیسم بورژوایی هم نیست، به این دلیل ساده که ایشان اساساً تاکنون سر و کاری با «نقد» نظری نداشته است.

هرچند قبل از آن هم به خوبی متوجه این ضعف اساسی او شده و چندین بار به وی گوشزد کرده بودم که نقد ایشان تنها نقد به ذهنیتی است که در مغز خود ساخته شده و ربطی به واقعیت بیرون ندارد. به این معنی که سعید صالحی نیا موضوعی را به عنوان موضوع نقد انتخاب کرده، آن را در ذهن خود آن گونه که می خواهد، و نه آن گونه که موضوع، مستقل از میل ایشان خود را منعکس کرده است، تغییر می دهد و سپس مشغول نقد به ذهنیت خود به جای موضوع می شود! او برای رفع مشکلات و دردسرهای بعدی، به گونه ای می نویسد که خواننده نمی تواند متوجه شود کجای این گفتار مربوط به موضوع مورد نقد و کجای آن مربوط به نقد صالحی نیایی است. همه چیز در هم گفته می شود تا زمینۀ تحریف های شیادانه فراهم شود و به این ترتیب سخیف ترین نوع تحریفات با روش های پا خوردۀ رواشناسانه به صورت «نقد» صالحی نیایی شگل گرفته و بلافاصله و حتی بدون یک دور دوباره خوانی ( به دلیل عدم ویرایش که نوشته را در حد یک نوشته شاگرد دبستانی منعکس می کند) منتشر می کند.

سعید صالحی نیا که به قول خودش هشت سال در حزب کمونیست کارگری تحت رهبری، به مفهوم «لیدر»ی آن فعالیت کرده و کمترین نقدی در این مورد انتشار نداده، و همچنین طی این مدت کمترین نقدی به برنامه ای که زیر پرچم آن قرار داشته منتشر نکرده بود، اکنون در مقام نمایندۀ سیاسی بورژوا دمکرات به گونه ای وارد واکنش به موارد فوق شده است که تو گویی از ابتدا خود ایشان بوده که با مفاهیم فرقه گرایی و لیدری و امامزاده ساختن و نظایر آن مقابله داشته است. از وی تکه نوشته ای در نقد به ساختن مقبره از منصور حکمت، در زمانی که این عمل صورت می گرفته است، سراغ ندارم؛ ( ای بسا بخشی از به زعم خود هزاران دلاری که در اختیار این حزب قرار داده مصرف همین موضوع شده بود) اما به گونه ای وانمود می کند که گویا هرگز چنین گذشته ای نداشته و از چنین ساختاری و با همان تعلیم و تربیت حزبی بیرون نیامده است.

سعید صالحی نیا که قصد تبدیل کردن اخراج خود از حزب کمونیست کارگری و انشعاب به سوی گرایش لیبرال دمکرات را دارد، باید در جایی ملزومات ضروری نظریه پردازی را فرا بگیرد. اگر آن جا همان حزب کمونیست کارگری و سنت های آن نبود، پس ایشان در کدام خلأیی توانسته با ملزومات نظریه پردازی آشنا شده و دسترسی داشته، بدون آن که حتی الفبای نقد نظری را آموخته باشد!؟ این سؤالی است که ایشان در پذیرش دعوت به مناظرۀ واقعی روشن خواهد کرد، اما تا آن موقع و برای کمک به ایشان جهت بهبود در وضعیت تکرار «نقد» های سریالی که وعده داده انجام دهد، لازم است به وی یاد آوری شد که این شیادی و شارلاتانیسم محسوب می شود که کسی آن چه را دلش می خواهد به جای موضوع نقد خود عنوان کند و سپس به نقد آن بپردازد.

اولین قدمی که ایشان برای دوری جستن از این روش سخیف تخریب بحث های دیگران باید بردارد، که در عین حال نشانگر استعداد آموزش و فهم یا عدم آن است، می تواند این باشد که به وی یادآور شویم اگر نمی خواهی نکته ای را از متن یک بحث طولانی یا کوتاه جدا کرده تا به زیر ساتور سلاخی ببری، و اگر قصد جدا کردن آن تکه نوشته از متن بحث و انسجامش با متن بحث برای انجام تردستی را نداری، کمترین کاری که باید بکنی این است که تکه نوشته بریده شده را در داخل گیومه نوشته و هر جای آن هم که خواستی تاکیدی داشته باشی، در پایان نوشته و خارج از گیومه، داخل پرانتز بنویسی تاکید یا تاکیدات از من. در این صورت معلوم خواهد شد که چه کسی چه چیزی گفته و نقد شما  به آن چیست. نه آن که برداشت شخصی خود را در گیومه قرار دهید تا مخاطب تصور کند که چنین جمله ای از سوی گوینده یا نویسندۀ اصلی آن گفته یا نوشته شده است.

 در مورد نقد به بحث خودِ من در رابطه با موضوع قانون اعدام، یک بار و آن هم لابد به دلیل نگرانی از پیگیری هایی که می داند من خواهم داشت، جمله ای را جداگانه کپی کرده که همان آغاز جمله با نفی قانون اعدام است، اما در لحظۀ پایان جمله به این نتیجه رسیده که من با قانون اعدام موافقم! و بعد در جاهای دیگر در بین پرانتز هم نوشته «اعدام هر که باشد». او که در بحث هایش به من نسبت خلخالی داده بود، به ناچار بنا به تحریفی که کرده بود، خود به مدافع جان خلخالی تبدیل شد، فقط به این دلیل که هیچ چیز از مفهوم نبرد طبقاتی در وضعیت انقلابی نه شنیده و نه دیده است. دربارۀ نقد به سایر رفقای گرایش مارکسیست انقلابی، همین یک مورد کپی جداگانه از متن را هم انجام نداده و به این ترتیب به بهانه نقد، وارونگی درک و دریافت خودش را که مستقیما از روش ایدئولوژیکی ایشان منبعث می شود، به تصویر کشیده است.

این نوع نقد التماسی، مخصوص افرادی است که می خواهند در کمترین زمان ممکن به بزرگترین «نظریه پرداز» تبدیل شوند و هیچ مانع و مخالفتی در این راه را هم بر نمی تابند. تحت عنوان مناظره، شویی را ترتیب می دهند که از مناظرات رسانه های بورژوایی نظیر «بی بی سی» هم به مراتب عقب تر است. درد دل های دو نفرۀ دلبرانه را به جای مناظره جا می زنند تا فقط دیده شوند، همین و نه دیگر هیچ.

سعید صالحی نیا صفحه ای در فیسبوک ایجاد کرده تحت عنوان « آزادی بدون قید و شرط بیان اول و آخر همه اهداف انسانی» (!) اما در این صفحه فقط خود او است که می تواند مقاله یا موضوعی را منعکس کند تا دیگران آن را دیده و در موردش بحث و دخالت گری کنند. فرد دیگری مجاز نیست در صفحه بی قید و شرط آزادی بیان سعید صالحی نیا مقاله یا بحثی قرار دهد و باید مانند شوی مناظره وی، تابع ایشان و تصمیمات ارباب منشانه شان باشد، و اگر لازم شد تنها بیان «آزادانه» پیرامون آن چه که او می خواهد داشته باشد؛ تازه اگر تهدید به بلوک شدن نشود که به این بهانه بحث های وی از صفحه حذف شود.

این سبک کار دقیقاً ماهیت دمکراسی خواهی و مبنای آزادی بیان بورژوایی است که سعید صالحی نیا حتی نیم سانتیمتر از آن جلوتر نرفته، سهل است که از همین سطح عقب تر می ماند. آزادی بیان بی قید و شرط که یک مطالبۀ بورژوا دمکراتیک است و نقداً نیز وجود دارد و دست کم در کشورهای پیشرفتۀ صنعتی نیازی به انقلاب سوسیالیستی برای رسیدن به آن نیست، و سعید صالحی نیا نیز دقیقاً با بهره برداری از این امتیاز است که بدون هیچ قید و شرطی مشغول تحریف نظرات این و آن به نام نقد است، همۀ چیزی است که بورژوازی به عنوان تحفۀ خود وعده می دهد و این درست همان چیزی است که سعید صالحی نیا به عنوان « اول و آخر همۀ اهداف انسانی» پذیرفته است، و به این ترتیب ماهیت بورژوایی نظرات خود را به نمایش می گذارد. این «هدف نهایی» صالحی نیا همان چیزی است که مارکس در مبارزۀ طبقاتی در فرانسه به نقد کشید وقتی نشان داد که بورژوازی میدان آزادی برای بیان را وعده می دهد و نه خود رهایی را. حالا چقدر مضحک است که سعید صالحی نیا که هنوز خود نتوانسته همین درک بورژوایی از آزادی بیان را دقیقاً بفهمد و جاری کند، مرتب هَوار می کِشد که “باید از مارکس جلو زد”! و مضحک تر اینکه هرگز معلوم نمی کند آن جلو چه چیزی دیده که معرفی نمی کند تا انگیزه ای برای جلو زدن به وجود آورد، و این در حالی است که خود هنوز خیلی عقب تر از همان مارکسیسم است. آخرین شق القمر ایشان در مباحثات فیسبوکی برای نشان دادن مضمونی جهت جلو زدن از مارکس، همان مفهوم قدرت مورد نظر باکونین بود که مارکس آن را عقب زد!

جمعبندی:

نظر به اینکه حجم فراوانی از موضوعات قابل بحث جلوی سعید صالحی نیا گذاشته شد که وی عملاً از ورود به آن ها طفره رفته یا نیمه کاره و ناقص رها کرده و بی پاسخ گذاشته است، و همچنین نظر به این که ایشان علاقۀ وافری از خود نشان می دهد که وارد مباحثات گرایش مارکسیست های انقلابی بشود و به «نقد» آن ها بپردازد، بنا بر این تمایل، از ایشان دعوت می کنیم در سری مناظرات دو ساعته که دست کم و در پنج نوبت بتواند ده ساعت را در بر بگیرد، و با حضور یک فرد بی طرف به عنوان مجری برنامه که همسر هیچ یک از طرفین بحث نباشد شرکت کند.

از آن جایی که فرمت بحث مناظره به قصد نقد نظرات یکدیگر است، ضروری است از وقت کافی برای بیان بحث و نقطه نظرات برخوردار باشد. دو ساعت مناظره برای دو نفر به این معنی است که هر کدام از طرفین یک ساعت وقت دارند هم بحث اثباتی خود در مورد موضوع مناظره را ارائه کنند و هم به نقد نظرات یکدیگر بپردازند. سعید صالحی نیا که نقداً در آن چه که نامش را مناظره گذاشته، با حضور دونفر، حدود یک ساعت بحث می کنند و اگر این تعداد به سه نفر برسد عملاً همان دو ساعتی به طول خواهد کشید که اکنون به او پیشنهاد می کنیم. ایشان با پاسخ مثبت به این دعوت نشان خواهد تا چه میزان جدی و پیگیر است. چنان چه ایشان به هر بهانۀ من درآوردی، نظیر، «بیننده خسته می شود، فایل سنگین می شود، سرعت اینترنت کم است، ما که نیامده ایم دوئل کنیم» و نظایر این از شرکت در این مناظره امتناع کند، در واقع این خود او است که می خواهد جدی گرفته نشده و اعتنایی به تکرر نقدهایش نشود و بیهوده گرایش ما را به بایکوت اش متهم کند.

سعید صالحی نیا از سنتی نیامده که در آن مناظره و نقد نظری با متد مارکسیستی تعلیم داده شده باشد، در نتیجه آن چه که او در ذهن خود از مناظره دارد و یاد گرفته است با درکی مکتب خانه ای و جنگ کلامی است که این خود از مغلطه ها و سفسطه های بی پایان و تحریفات مضحک و کاسبکارانه اش در آن چه که به عنوان «نقد» پشت سر هم منتشر می کند پیدا است. این روش ایدئولوژیک ورود به مباحثات به کلی با متد بحث مارکسیستی مغایر و نقطۀ مقابل آن است. بیهوده نیست سعید صالحی نیا می گوید که «ششصد نقد به حزب کمونیست کارگری نوشته» است. در درک ایدئولوژیک او در زمینۀ پیدایش نقد و نظریه پردازی، نه از بستر پراتیک و زاویۀ تکامل نظری و شکل دهی به گرایشی انقلابی، بلکه به شدت حوزوی و مکتب خانه ای و از زاویۀ فاضل نمایی شکل می گیرد. به همین دلیل تصور می کند هرچه حجم آن چه که نقد می نامد بیشتر باشد، هم نقد کننده محق تر است و هم لابد حق با او است! کسی باید این درک کودکانه از ورود به بحث و نقادی را به سعید صالحی نیا گوشزد کند و محرومیت وی از کسب آموزش صحیح پیرامون بحث و نقد نظری را با ساختن بستر مناسب برای وی جبران کند.

 بدیهی است یک سری مناظرات دو ساعته که دست کم لازم است تعداد دفعات آن از پنج بار کمتر نباشد، می تواند چنین بستری و نقطۀ شروعی باشد. گرایش مارکسیست های انقلابی آماده است که رفقای خود را که نظراتشان مورد «نقد» سعید صالحی نیا قرار گرفته در این مناظرات شرکت دهد و در آن جا به تمام نکات مورد بحث ایشان و فراتر از آن بپردازد. اکنون این سعید صالحی نیا است که تعیین می کند چه مقدار در ادعای خود حُسن نیت داشته و باید جدی گرفته شود.

به انتظار پاسخ سعید صالحی نیا خواهیم بود.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران