مفهوم مارکسیستی دمکراسی

از میلیتانت شماره ۶۷

متن پیاده شدۀ سخنرانی مازیار رازی در جلسۀ «احیای مارکسیستی» به تاریخ ۲۷ ژوئیه ۲۰۱۳

اغتشاشات نظری در مفهوم دمکراسی

پیش از توضیح مفهوم مارکسیستی دمکراسی، در ابتدا به مواضع انحرافی برخی گرایش های طیف «چپ» و «سوسیالیست» از مفهوم «دمکراسی» می پردازم.

در این جا به طور کلی دو موضع افراطی و منحرف وجود دارد که در میان گرایش های اپوزیسیون چپ ایران به چشم می خورد.

اولی موضع لیبرالی است که ادعا دارد دمکراسی بورژوایی، هدیۀ بورژوازی به تمام جهانیان است و تقدم دارد به هر نظام دیگری. این دمکراسی مقایسه می شود با رژیم های مستبد و دیکتاتوری های نظامی (از جمله رژیم جمهوری اسلامی) و از سوی دیگر برتری آن را در قیاس با کمونیزم نشان می دهند؛ با ارائۀ تجربۀ استالینیزم در سطح جهانی، «دیکتاتوری پرولتاریا» را ضد دمکراتیک می دانند و نوعی از حکومت مستبد و دیکتاتوری قلمداد می کنند.

دومی موضع استالینی است که ادعا دارد دمکراسی با بورژوازی پیوند خورده است و اساساً ربطی به سوسیالیزم ندارد و به همین دلیل آن را مردود می دانند.

گرچه این دو نظر با هم اختلاف دارند، اما دو وجه اشتراک بین این دو موضع انحرافی وجود دارد. اول این که هر دو دمکراسی را از آن بورژوازی قلمداد می کنند. دوم این که، هر دو برداشت نادرستی از واژۀ «دیکتاتوری پرولتاریا» دارند.

در ابتدا باید ذکر کرد که «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» (همانند «دیکتاتوری بورژوایی») که توسط مارکس طرح شده، تعیین کنندۀ یک دولت است با «حق وتو». منظور مارکس از بکارگیری این واژه ها، هرگز یک شکل حکومتی نبوده است. استالنیست ها و لیبرال ها عمداً یا سهواً از این عبارت به معنای یک حکومت استبدادی نام می برند.

۱. انحراف موضع لیبرالی

این طیف شامل گرایش هایی مانند سوسیال دمکرات هامشروطه خواهانجمهوری خواهانسکولارها و برخی از گرایش های بریده از احزاب استالینیستی و مائوئیستی می شود.

اینها بر اين اعتقاد استوارند که پيش شرط رسيدن به سوسياليزم، ابتدا مبارزه برای دمکراسی بورژوایی است. به سخن دیگر این طیف اعتقاد دارد که راه رسیدن به جامعۀ سوسیالیستی، از طریق تقویت جامعۀ بورژوایی است و دمکراسی سوسیالیستی در تداوم دمکراسی بورژوایی قرار دارد. گرچه برخی از این‌ها مدعی «سوسياليزم» هستند، اما «مبارزۀ» آن ها برای دمکراسی، هيچگاه فراتر از محدودۀ مطالبات بورژوايی نرفته است و توهمات پارلمانی را در ميان کارگران دامن می‌زنند. آنان زير لوای «مارکسيزم» و «سوسياليزم» از مبلغان و حاميان تشکيل يک حکومت بورژوايی در ايران هستند. و از انقلابات دمکراتیک یا بورژوادمکراتیک به شکل مسالمت آمیز متکی بر انتخابات برای جایگزینی رژیم مستبد حاکم، سخن به میان می‌آورند.

برخی از سوسیال دمکرات های ایرانی (که اغلب در پیش تعلقات سیاسی کمونیستی هم داشته اند) با مقایسۀ وضعیت اجتماعی ایران با کشورهای اروپا و یا آمریکا، مبهوت شده و به کشف «مدینۀ فاضله» یا «آرمان شهر» رسیده اند و برای ایران جوامعی مانند غرب را به عنوان نسخۀ درمان تجویز می کنند. یک رؤیای شیرین که کاملاً تخیلی و غیر عملی است. این افراد آرزو دارند که الگویی از سوئد یا آمریکا وارد ایران و در جامعه پیاده کنند. این اعتقادات در واقع موضع جناح چپ بورژوازی در ایران مانند اصلاح طلبان است که این به اصطلاح سوسیالیست ها به دنبال آن افتاده اند. غافل از این که چنین دمکراسی ای است هرگز در ایران «پیاده» نخواهد شد. تلاش های این عده در سه دهۀ گذشته نشان داده است که هیچ یک به جایی نرسیده و سیاست هایشان، رؤیاها و آرزوهای تخیلی بیش نبوده است.

این عده توجه نمی کنند که:

اول، دمکراسی تاریخچه و سابقه ای داشته و مختص جامعۀ سرمایه داری نبوده است. یک پدیده و قواعد از پیش تعیین شده ندارد که بتوان از آن الگو برداری کرد. در نتیجه وارداتی نیست.

بورژوازی ایران نه سابقۀ دمکراسی را داشته و نه انقلاب بورژوا دمکراتیک را سازمان داده است و نه امکان اقتصادی برای رشد نیروهای مولده و ایجاد دمکراسی را دارد.

دوم، خود دمکراسی بورژوایی، دارای محدودیت های جدی است.

اول، تاریخچه دمکراسی

در هر وجه تولیدی در تاریخ، ما شاهد شکلی از دمکراسی بوده، و مراحل رشد آن را دیده ایم.

در دورۀ باستان ما دمکراسی قبیله ای داشته ایم. رؤسای قبایل دور هم جمع می شدند؛ تصمیمات برای پیشبرد امور خود را به شکل دمکراتیک می گرفتند. در دورۀ برداری ما در میان برده داران دمکراسی داشته ایم. برای مثال در دولتشهرها در یونان ۴۰۰ سال قبل از میلاد در دورۀ افلاطون دمکراسی وجود داشته است. در قرون وسطی فئودالیزم در اروپا، دمکراسی ملوک الطوایفی وجود داشته است. حتی تعطیلات برای زارعان را به ۹۰ روز در سال رساندند که در انقلاب کبیر فرانسه بورژوازی فوراً آن را تغییر داد. دمکراسی بورژوایی هم مراحل مختلف داشته است.

دمکراسی در دورۀ انباشت اولیه، رقابت آزاد با دورۀ انحصارات فرق داشت. رشد جامعۀ سرمایه داری اشکال مختلف دمکراسی را از خود بیرون داده است. دمکراسی بورژوایی علیه فئودالیزم با دمکراسی بورژوازی کنونی که نیروی است بازدارنده و ارتجاعی در راستای مقابله با پرولتاریا، تقاوت داشت. بنابراین باید به وجه تاریخی دمکراسی توجه داشت.

اما لیبرال های ایرانی به این تاریخچه توجهی نمی کنند که بورژوازی اروپایی اساساً با بورژوازی ایران فرق دارد. بورژوازی ایران از بالا توسط امپریالیزم بر جامعه تحمیل شده است و هیچ گاه نبردی علیه دولت پیشاسرمایه داری در ایران، دمکراتیزه کردن نظام پیشین، انجام نداده است. بورژوازی ایران یک بورژوازی بی اصل و نصب است و هیچ گاه قادر نیست که دمکراسی بورژوایی را به ارمغان بیاورد. این ها رؤیاها لیبرالی است که تحقق پذیر نیست.

عقب افتادگی بورژوازی در ایران به این دلیل نبوده که مثلاً «تمرین دمکراسی» نداشته است که این آقایان و خانم ها با الگوهای خود می خواهند از سوئد آن را به ایران صادر کنند. دمکراسی محصول فعالیت بورژوازی است. در ایران بورژوازی عقب افتاده است، چون از بالا تحمیل شد. از استبداد جامعۀ پیشا سرمایه داری جدا نشده است. همواره باجگیر و قاچاقچی و نوکر امپریالیزم بوده است، نمی تواند بهتر از رژیم آخوندی کنونی چیزی ارائه بدهد. اضافه بر این ساختار اقتصادی ایران به دلیل ادغام آن در نظام امپریالیستی، قابلیت رشد نیروهای مولده و جهش صنعتی را از دست داده است. دمکراسی بورژوایی تنها با حل وظایف بورژوادمکراتیک و رشد نیروی مولده قابل تحقق است که بورژوازی ایران فاقد آن است.

برخی از همین طیف برای ایجاد دمکراسی در ایران متوصل به خرده بورژوازی می شوند. بسیاری در آستانۀ انقلاب ۱۳۵۷ وحدت با این خرده بورژوازی را از اصول انقلاب می دانستند. پس از انقلاب، همان خرده بورژوازی سر این ها را به باد داد. دمکراسی خرده بورژوازی هیچ گاه از چهارچوب و محدودیت بورژوازی بیرون نمی آید. خرده بورژوازی در ایران ناجی طلب و شیفتۀ زور است.

در دورۀ انتقال از فئودالیزم به سرمایه داری اصناف شکل گرفتند و با استبداد مبارزه کردند. اما در ایران اصناف واسطه بوده اند و با دولت مرکزی همکاری کردند. این لایۀ خرده بورژوازی در ایران حتی از بورژازی مرتجع تر است.

دمکراسی کارگری هم ضعیف بوده و با استبداد روبه رو بوده است. اما استعداد خودش را نشان داد. دستگاه سلطنت را به زیر کشید و مبارزه با آخوندها را در طی ۳۳ سال گذشته تداوم داده است. کارگران ایران شوراهای کارگری را در آستانۀ انقلاب ۱۳۵۷ به وجود آورد. کارگران نشان دادند که تنها طبقه ای خواهند بود که دمکراسی را می توانند در جامعه مستقر کنند.

تنها امید به دمکراسی در ایران، رشد دمکراسی کارگری است. یعنی آغاز انقلاب سوسیالیستی.

تلاش لیبرالیزم برای تقویت بورژوازی چیزی جز تقویت توهم و استبداد نیست.

لیبرالیزم آن قدر نابینا است که پس از این دوره، کیفیت مبارزات کارگری را انکار می کند. کارگران نظام شورایی را تجربه کرده اند. فقط طبقۀ کارگر پرچم مبارزه با دمکراسی را بالا برده است. به عکس خرده بورژوازی اغتشاش ایجاد است.

دوم، محدودیت های دمکراسی بورژوایی

دمکراسی بورژوایی صوری است. فروشنده و خریدار با حقوق مساوی در مقابل هم در بازار قرار می گیرند. این فرمال است؛ اما یکی مجبور نیروی کار را بفروشد و وسیلۀ دیگری ندارد. اما، این نادیده گرفته می شود. این حقوق «برابری» دمکراسی بورژوایی است، یعنی آزاد گذاشتن سرمایه برای استثمار اکثریت. جوهر اصلی ایدئولوژی بورژوازی را ایجاد کند. با برابری صوری (فرمال)، نابرابری واقعی را مخفی نگه می دارد.

اضافه بر این همان طبقه که بردگی را تداوم می دهد از این حقوق برخوردار است که بردگی را به شکل قانون نقض کند. دمکراسی بورژوازی تنها در حوزۀ سیاسی است. صوری بودن دمکراسی بورژوایی به این علت است که هرگز وارد حوزۀ اقتصادی نمی شود.

می گویند همه آزادی بیان دارند. اما «حق داشتن» کجا و «توانستن» کجا. پرولتاریا پس از دو قرن هنوز نتوانسته در سطح تبلیغاتی با بورژوازی رقابت کند و استثمار خود را به گوش دیگران برساند.

در حوزۀ سیاسی، دمکراسی بورژوایی، غیر مستقیم است؛ نمایندگان مردم غیر قابل عزل هستند و صاحب امتیاز می شوند. همۀ مردم اتمزه هستند. هر کسی برابر است که رأی دهد. اما برابری صرفا محدود به یک حوزۀ جغرافیایی است و نه بر اساس وضعیت طبقاتی. دمکراسی به مثابه شکل گیری آزادی اندیشه و اجرای تصمیمات نمی تواند در همکاری کردن در جامعه که بر مبنای کار یدی و فکری بنا نهاده شده است، تحقق یابد.

در واقع قدرت سیاسی نیز در پارلمان نیست. قدرت قوۀ مجریه، مرکزتصمیم گیری است؛ پارلمان ابزار این دستگاه دولتی است. می گویند در جامعه دمکراسی وجود دارد و بورژوازی برای این کسب دمکراسی علیه فئودالیزم جنگیده است. اما سؤال این جا است که این دمکراسی برای چه طبقاتی هست؟ در واقع حق رأی همگانی تنها در دورۀ جنگ اول و دوم تحقق یافت که بورژوازی به شرکت مردم در جنگ نیاز داشت. این امتیازی بود که اعطا کرد که کارگران را روانۀ جنگ کند. یا بیسمارک اعلام کرده بود: حق رأی سلاحی بود برای اجرای وحدت ملی.

لیبرالیزم می گوید این دمکراسی حاصل مبارزۀ خود طبقۀ کارگر است و متعلق به خود مردم است و نه بورژوازی. این فریبکاری ای بیش نیست. اگر مالکیت خصوصی توسط هر کس زیر سؤال رود، دولت سرمایه داری با شدیدترین وجهی در مقابل توده ها با آن ها مقابله خواهد کرد.

رژیم دمکراتیک، کم خرج ترین شکل حفاظت سیستم سرمایه داری است. دمکراسی بورژوایی بهترین شکل ادامۀ حیات سرمایه داری است. شعار محوری سرمایه داری این است: به هر کس به اندازۀ سرمایه اش. هیچ نیرویی نباید جلوی این کار را بگیرد. سیستم رقابتی بلوک واحد قدرت تشکیل می دهد و برای حفظ آن امتیازاتی می دهد. تا جایی که سیادت آن مورد سؤال قرار نگیرد.

دمکراسی بورژوایی در سطح سیاسی است و نمی تواند دست اندازی به مالکیت خصوصی را تحمل کند. دمکراسی بورژوایی، ظاهرسازی بیش نیست؛ دیکتاتوری بورژوازی است با لعاب دمکراسی است.

روش ارزیابی دمکراسی بورژوایی

برخلاف لیبرال ها و استالینیست ها، مارکسیزم روش خاص خود را دارد.

روش مارکسیستی چیست؟ روشی است متکی بر شالودۀ تئوریک فعالیت انقلابی انتقادی طبقۀ کارگر برای تغییر جامعه که با تحلیل تاریخیطبقاتی مسایل را دنبال می کند. روش مارکسیستی یعنی نقد هر پدیده ای با ارزیابی ریشه های آن پدیده و چگونگی فرا تر رفتن آن. زیرا، هدف مارکسیست ها صرفاً ایراد گیری و انتقاد از وضعیت موجود نیست، بلکه در وهلۀ نخست شناخت و درک واقعیت ها و سپس یافتن راه حل ها برای غلبه بر مسایل اجتماعی جامعۀ بورژوایی است. هدف مارکسیست ها به قول مارکس، تغییر جامعه است و نه صرفاً تفسیر آن.

برای نقد جامعۀ سرمایه داری نیز باید از مقولات ایدئولوژیک حاکم در این جامعه آغاز کرد. زیرا مقولات ایدئولوژی با دادن آگاهی کاذب جلوگیری از شناخت واقعیت ها می کند. بورژوازی برای مخفی نگه داشتن منافع خود،‌ همواره سیاست تحمیق را دنبال می کند و نه سیاست شناخت.

یکی از این سیاست ها برای تحمیق توده ها، مقولۀ «دمکراسی» در جوامع طبقاتی که است همانند مقولات اقتصادی و اجتماعی بار ایدئولوژیک با خود حمل می کند.

بورژوازی از بدو پيدايش خود، برای مخفی نگاه داشتن منافع طبقاتی اش، خود را به کذب حافظ منافع «کل» جامعه جلوه داده است. از مقولاتی نظير «حقوق برابر همگانی»، «دولت ملی»، «منافع عمومی»، «دمکراسی عام» برای تحميق مردم استفاده شده است. در واقع، کوچکترين وجه «عمومی» يا «عام» در هيچ يک از مقولات اقتصادی و اجتماعی بورژوازی، نهفته نيست. کليۀ «قوانين» نظام سرمايه داری، «خاص»، «ويژه» و «يک جانبه» بوده و همه در خدمت منافع بلاواسطۀ طبقۀ بورژوا، قرار دارند.

بورژوازی ابتدا نقش دمکراسی را وارونه جلوه می دهد و سپس آن را به مثابۀ مقولات عام توجیه می کند و به جامعه می قبولاند. بورژوازی به یک نیروی مادی علیه عمل انقلابی و نقد انقلابی مبدل شده است. پذیرش مفاهیم عام تنها برای جلوگیری از انقلاب اجتماعی است.

این توجیهات زمانی خطرناک تر می شود که خود مخالفان بورژوازی هم آن را به کار می برند. کسانی مانند سوسیال دمکرات ها، مارکسیست های سابق و کمونیست های بریده و غیره این دمکراسی عام را در مقابل دمکراسی سوسیالیزم قرار می دهند. این تحمیق به درون پرولتاریا هم رخنه می کند و منجر به آن می شود که بخشی از پرولتاریا در مقابل تحقق سوسیالیزم قد علم کند.

از دیدگاه مارکسیستی قبل از هر چه باید این سؤال را طرح کرد: دمکراسی برای کدام طبقه و در مبارزه علیه کدام طبقه؟ اگر پاسخ داده نشود این دمکراسی در چارچوب عام قرار می گیرد.

۲. انحراف موضع استالینی

این طبف بر این اعتقاد است که دمکراسی، بورژوایی است. سوسیالیزم عالی تر از دمکراسی است. دمکراسی اصولاً بورژوایی است و طبقۀ کارگر باید دیکتاتوری را اعمال کند. این ها نمایندۀ خرده بورژوایی هستند. سرمایه داری دولتی مد نظر دارند. به دیکتاتوری اعتقاد دارند.

مارکس منظورش از دیکتاتوری هرگز آن چیزی نبود که اینان مد نظر دارند. اما این عده شکل حکومت دیکتاتوری را مد نظر دارند. منظور مارکس از دیکتاتوری شکل حکومتی نیست. اینها حکومت استبدادی سرمایه داری دولتی را اعمال می کنند و طبقۀ کارگر را خود به نام پرولتاریا استثمار می کنند.

دمکراسی سوسیالیستی

دمکراسی سوسیالیستی، در شکل و محتوا با دمکراسی بورژوایی فرق دارد.

هیچ وجه اشتراکی بین دمکراسی بورژوازی و سوسیالیستی وجود ندارد. هر کدام محصول پراتیک طبقۀ مشخصی هستند علیه طبقۀ دیگر.

دمکراسی سوسیالیستی، نفی دیالکتیکی دمکراسی بورژوایی است. دمکراسی بورژوایی حفظ استثمار را هدف قرار داده، دمکراسی سوسیالیستی برای از میان برداشتن استثمار است.

نبرد برای دمکراسی و تحقق سوسیالیسم یکی است. مبارزه برای دمکراتیزه کردن کل نظام اجتماعی چیزی جز سوسیالیزم نیست. دمکراتیزه کردن دولت همان سوسیالیزم است. دمکراسی زمانی پیگیر است که محتوای سوسیالیستی داشته باشد.

دیکتاتوری پرولتاریا دمکراتیک است، زیرا با سرنگونی رژیم هر گوه مانعی از سر راه الغای نظام طبقاتی و طبقاتی برداشته می شود. پرولتاریا نیاز به دمکراسی دارد، نه فقط برای خودش، بلکه برای کل آحاد جامعه. اگر دمکراتیک نباشد جامعه به سوسیالیزم نمی رسد. نخستن قدم در انقلاب پرولتری و حاکمیت پرولتاریا نبرد برای دمکراسی است.

دمکراسی بورژوازی دست اندازی به اقتصاد را اجازه نمی دهد و به همه می قبولند که دمکراسی صوری برای همگان است. اما برای طبقۀ کارگر، دمکراسی یعنی دمکراتیزه کردن روابط اجتماعی و آن زمانی تحقق می یابد که دولت و طبقات از میان رفته باشند. یعنی سوسیالیزم استقرار یابد. دیکتاتوری پرولتاریا عالی ترین فرم دمکراتیک دولت است. برای الغای سرمایه داری، نخستین قدم در انقلاب پرولتاریا و استقرار طبقۀ کارگر نبرد برای دمکراسی است.

مارکس می گوید نباید به این اکتفا کرد که هر ۴ سال چه کسی جیب ما را خالی می کند. بلکه برای لغو مالکیت خصوصی باید تلاش شود.

این نظریات پیش از مارکس از دل جنبش کارگری اروپایی بیرون آمده است . چارتیست ها این موضع را داشتند که دمکراسی از طریق جنگ طبقاتی بیرون آمده است.

برای نمونه یکی از رهبران چارتیست ها، «ارنست چارلز جونز»، اعتقاد داشت که دمکراسی واقعی یعنی لغو مالکیت خصوصی. مبارزه برای دمکراسی، برای کنار گذاشتن موانع برای حاکمیت پرولتاریا است. دمکراسی یعنی کنترل دولت از پایین. یعنی جنبش دمکراتیک و سوسیالیستی یکی است.

مارکس پس از ۱۸۵۳ می گوید بورژوازی دیگر دمکرات نمی تواند باشد، چون ترس از پرولتاریا آن را همدست حکام پیشا سرمایه داری کرده است. مارکس شعار انقلاب مداوم را مطرح کرد. او می گفت دمکراسی همان کمونیزم است، دمکراسی به اصل پرولتری مبدل شده است.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران