یادداشتی به بهانۀ بحران سرمایه داری در یونان

اخیراً «سازمان بهداشت جهانی» گزارش مفصلی را منتشر کرده است که در آن مطلبی کوتاه با عنوان «مورد مطالعاتی: تجربیات کشورها از بحران مالییونان» (1) به چشم می خورد؛ مطلبی کوتاه، اما بهت آور که به معنی واقعی کلمه اوج ابتذال و گندیدگی نظام سرمایه داری و فلاکتی را که به جامعه تحمیل می کند، به تصویر می کشد. طبق این مطلب، شمار زیادی از افراد مقیم یونان که با فقر و وضعیت وخیم اقتصادی دست و پنجه نرم می کنند، تنها برای دسترسی به مزایای بهداشتی ماهانه به مبلغ 950 دلار، به عمد خود را به ویروس ایدز آلوده می کنند. یک چنین تصویر سیاه و زشتی از اوج فلاکت و استیصال یک انسان، به راستی در تخیل هم نمی گنجد. اما هر چه هست، در واقعیت سرمایه داری محقق شده است.

طبق این گزارش، خودکشی در یونان بین سال های 2007 و 2009 (یعنی آغاز بحران تا «پایان رسمی رکود» در برخی از کشورها)، نزدیک به 17 درصد رشد کرده و طبق آمار غیر رسمی 2010، در این سال به 25 درصد افزایش یافته است. وزیر بهداشت اعلام کرده است که این نرخ در نیمۀ نخست سال 2011 نسبت به دورۀ مشابۀ سال قبل، 40 درصد دیگر افزایش داشته. تلاش برای خودکشی نیز افزایش یافته است، به خصوص در میان افرادی که با مشکلات حادّ اقتصادی دست به گریبان هستند. نرخ های قتل و دزدی دو برابر گشته است. نرخ های ابتلا به HIV و مصرف هروئین نیز به طرز نگران کننده ای بالا رفته اند، و تقریباً نیمی از مبتلایان جدید به ویروس HIV، عمداً خود را آلوده کرده اند تا بلکه بتوانند از مزایای 700 یورو در ماه و هم­چنین پذیرش سریع تر در برنامه های جایگزینی دارو، استفاده کنند. فحشا نیز به دلیل مشقات اقتصادی افزایش یافته است. دسترسی به بهداشت و درمان سقوط کرده، چرا که بودجه های بیمارستانی تقریباً 40 درصد کاسته شده اند؛ حتی تخمین زده می شود که 26 هزار کارگر بخش بهداشت و درمان عمومی (شامل 9100 پزشک) شغل خود را از دست خواهند داد. این درحالی است که بیکاری در حال صعود به مرز 27 درصد است.

با این وجود انتظار می رود که به دنبال مذاکرات اخیر یونان با صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، یعنی دو بازوی اصلی اجرایی امپریالیزم جهانی، کاهش های بیشتری در هزینه های عمومی صورت بگیرد. مطالعات «اتحادیۀ اروپا» از درآمد و شرایط زندگی در یونان، نشان دهندۀ افزایش 15 درصدی شمار افرادی است که اعلام کرده اند با وجود احساس ضرورت، به ناچار از مراجعه به پزشک یا دندان پزشک خودداری خواهند کرد. این تصویری است که خود نهادها و مراکز وابسته به سرمایه داری، از اوضاع یونان به دست می دهند.

در این جا یک پرسش به وجود می آید، و آن این که وجود یک چنین حجم عظیمی از فلاکت، آن هم در کشوری که جنبش های اجتماعی و چپ آن از سابقۀ تاریخی قابل توجهی برخوردارند، در کشوری که طی همین سال های گذشته و به دنبال برنامه های ریاضت اقتصادی بارها و بارها شاهد تظاهرات چند میلیونی بوده است، چرا مانند دیگر موارد مشابه جرقه های یک انقلاب اجتماعی روشن نشده است؟

مارکس زمانی به درستی گفته بود: «هیچ نظم اجتماعی تا پیش از آن که کلیۀ نیروهای مولدۀ مورد نیازش رشد یافته باشند، مضمحل نمی شود، و مناسبات تولیدی برتر نوین هیچ گاه پیش از آن که شرایط مادی وجود آن در چارچوب جامعۀ قدیم به حد بلوغ نرسیده باشد، جانشین مناسبات تولیدی قدیمی نمی گردد».

این «شرط عینی» انقلاب، مدت هاست که در سطح جهانی محقق شده، اما آن چه به تعویق افتاده، خودِ «انقلاب» سوسیالیستی است.

مناسبات سرمایه داری، به راستی نه فقط به بزرگ ترین مانع پیش روی توسعه و انکشاف نیروهای مولده تبدیل شده، بلکه با نابودی محیط زیست، با نابودی نیروی کار که دو رکن و پایۀ اصلی ایجاد تمامی ارزش های مادّی هستند، این بار کل بشریت را به عقبگرد و پسرفت واداشته است، و به راستی اکنون معنای عبارت عمیق «یا سوسیالیزم یا بربریت» درک می شود.

وقتی سرمایه داری یک بازار جهانی و یک تقسیم کار جهانی را به وجود آورده و تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات مالکیت سرمایه داری را در سطح جهانی آشکار کرده، در این صورت اقتصاد جهانی را هم در مجموع برای دگرگونی سوسیالیستی آماده کرده است (هرچند که سرمایه داری جهانی، «رشد ناموزون و مرکب» را به عنوان یک قانون مطلق به کشورهای مختلف تحمیل نموده و در نتیجه کشورهای مختلف، با آهنگ و سرعت های مختلفی این پروسه را طی می کنند). بنابراین دیگر نگاه به مسأله از این زاویه که کدام کشورها برای سوسیالیزم «آماده» و کدام یک «غیر آماده» هستند، یعنی همان دسته بندی بی­جان و تنگ نظرانۀ کمینترن استالینیستی که هنوز هم مبلغین و مروجین بی شرم خود را در گوشه و کنار جهان دارد، نه فقط کاملاً نادرست و منتفی است، بلکه یک توهین بزرگ به طبقۀ کارگر جهانی محسوب می شود. پس پاسخ سؤال این نیست.

«شرایط عینی» انقلاب آماده است، تا آن جا که متأسفانه باید گفت از شدت پختگی و بلوغ، رو به گندیدگی قرار دارد. اما این که چرا این «انقلاب» به طور مداوم به تعویق می افتد و فرانمی رسد، بلافاصله غیاب یک «عامل ذهنی» را اثبات می کند، و آن هم نبود آگاهی انقلابی و رهبری انقلابی است.

تاریخ به بهای شکست های خونین بسیاری نشان می دهد که دوره های «بحران سرمایه داری»، به تنهایی برای ایجاد و حفظ آگاهی و دستاوردهای انقلابی در جنبش کارگری کافی نیستند. تعمیق بحران سرمایه داری در حوزه های مختلفِ اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک، تنها می تواند به بلوغ شرایط عینی مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر یاری رساند. در اهمیت این عامل کوچک ­ترین تردیدی نیست، اما این موضوع به تنهایی برای جهش روبه­جلو در مبارزۀ انقلابی کفایت نمی کند. مبارزه علیه سرمایه داری تنها زمانی می تواند موفقیت ­آمیز باشد که شرایط ذهنی انقلاب هم به موازات بلوغ شرایط عینی انقلاب پیش برود. در واکنش به یورش سیستماتیک سرمایه داری به ابتدایی حقوق طبقۀ کارگر (شامل کاهش دستمزدهای واقعی، افزایش ساعات کار و مشاغل پاره وقت، افزایش سن بازنشستگی، کاهش هزینه های عمومی، کاهش بودجۀ درمانی و آموزشی، بیکارسازی وسیع، خصوصی سازی گسترده، حذف بیمه های تأمین اجتماعی و صدها مورد دیگری که می توان فهرست کرد)، به مبارزات خودانگیخته و غیرسازمان یافتۀ کارگران می انجامد که همه روزه در مقابل خود، در خیابان ها می بینیم. منتها پیشرفت در شرایط ذهنی انقلاب، نمی تواند نتیجه و محصول مستقیم و بلاواسطۀ این طغیان ها و شورش های خودانگیخته در جنبش های توده ای باشد.

دولت سرمایه داری و تمام ارگان های سرکوب و تبلیغات ایدئولوژیک آن، نه فقط با تزریق آگاهی وارونه و کاذب، این آگاهی ضدّ سرمایه داری را خنثی می سازند، بلکه با سرکوب سازمان یافته و سنگین، هر اعتراضی را در نطفه خفه می کنند و توان مبارزات روزمره و پراکندۀ کارگران را تحلیل می برند.

آغاز از سطح آگاهی فعلی ضدّ سرمایه داری و ارتقای آن به آگاهی انقلابی، تبدیل مبارزات خودانگیخته به مبارزات سازمان یافتۀ طبقۀ کارگر، تنها می تواند محصول فعالیت سازمانی مصمم، جدی و بابرنامه در درون طبقۀ کارگر و بر پایۀ بخش پیشتاز این طبقه باشد. این همان ظرفی است که برای انقلاب سوسیالیستییعنی نخستین انقلابی در تاریخ بشر که تلاش می کند جامعه را به شکل آگاهانه و مطابق با یک برنامه دگرگون کندلازم است؛ این دقیقاً همان ظرفی است که غیابش، امضای سند شکست قطعی طبقۀ کارگر است و انقلاب را به تعویق می اندازد. واقعیات موجود نه فقط غیاب حزب پیشتاز و ضرورت آن را نشان می دهد، بلکه به خوبی اثبات می کند که احزاب موجود، هیچ یک مرتبط با طبقۀ کارگر نیستند (در مورد یونان هم می توان فهرستی بلندبالا از احزاب چپ را مشاهده کرد: از «حزب انقلاب کارگران» گرفته تا «حزب کمونیست یونان» و انواع «جبهه»های «ائتلافی» و «متحد»، «میانه رو» و «رادیکال»).

از سوی دیگر، افزایش اعتراضات و خیزش های انفجاری در سطح جهانی روحیۀ طبقاتی را در سطح جهانیچه از نقطه نظر بورژوازی و چه پرولتاریادستخوش تغییراتی جدّی کرده است. روشن است که این پروسۀ تاریخی، بورژوازی را از ترس انقلاب کارگری، به سمت واکنش تمام و کمال کشانده و دقیقاً به همین دلیل است که در بسیاری از کشورها به دلیل غیبت یک خط رهبری انقلابی و رادیکال، در قالب حزب پیشتاز انقلابی متجلی می شود، در کمال تأسف فعالیت های فاشیستی، نژادپرستانه و گرایش های ارتجاعی و واپسگرا و به طور خلاصه گردش به راست، رو به گسترش بوده است (مثلاً قتل مبارز 34 سالۀ ضدّ فاشیست، «پاولوس فیسس» در میدان آمفیالی یونان به دست یک عضو نئو نازی سازمان «طلوع طلایی»، تنها یکی از موراد کوچک آن است که اثبات می کند هدف سازمان هایی نظیر «طلوع طلایی»، به عنوان یک گروهک بی رحم متشکل از جنایتکاران فاشیست در خدمت سرمایۀ کلان، نه فقط ارعاب، بلکه همچنین حذف فیزیکی مبارزین جنبش کارگری و چپ است). به علاوه، سرمایه داری «بومی»، در شرایطی که نهایت بهره برداری را از نیروی کار کارگران مهاجر «غیر بومی» طی سال های گذشته کرده است، پیامدهای بحران خودش را (از جمله «بیکاری» وسیع) به گردن همین کارگران مهاجر یا پناهندگانی که وارد «بازار کار» شده اند، می اندازد؛ به این ترتیب، شاهد برخوردهای نژادپرستانه و کور در بین خود کارگرانی هستیم که در اصل متعلق به یک طبقۀ جهانی و حامل منافع مشترکی هستند (این در واقع نتیجۀ همان کارکرد ایدئولوژی سرمایه داری است).

بنابراین امروز ضرورت «حزب پیشتاز انقلابی» در تمامی کشورها در دستور روز قرار گرفته است، و این امر بدون اتکا به نیروهای انقلابی بین المللی، یعنی تدارک برای یک «بین الملل انقلابی»، ناممکن است. در واقع این ها دو وظیفۀ در هم تنیده ای هستند که به موازات هم و با اتکا به یک دیگر باید پیش روند. تقویت مارکسیزم انقلابی، یعنی تدارک برای حزب پیشتاز انقلابی به موازات یک بین الملل انقلابی، تنها راه حل بُرون رفت از بحران عمومی جنبش است، و هر فعالیتی که در راستا و در خدمت این هدف اصلی نباشد، بدون تعارف چیزی غیر از خرده کاری، اتلاف وقت و انرژی متعلق به یک جنبش، و تکرار اشتباهاتی که اکنون پیامدهایش را می بینیم، نمی تواند باشد.

در شرایط کنونی، ما شاهد صدور فراخوان های متعددی از سوی محافل و گروه های مختلف برای سازماندهی در مسیر این هدف بوده ایم، ولی وقتی بحث به نوعِ سازمان و سبک کار سازمانی مورد نیاز می رسد، آن گاه می بینیم که تمامی این محافل و گروه ها کم و بیش به نوعی سردرگمی دچارند.

از سوی دیگر، شمار کسانی که به شکلی کلّی بر نیاز به مبارزه و سازمان­دهی در سطح «بین­المللی» و «گسست» از سازمان ها و احزاب موجود بی ربط به متن جنبش کارگری اشاره دارند، رو به رشد است، و این به تنهایی یک رشد کیفی و عامل مثبت محسوب می شود. اما هنوز بسیار اندک­اند کسانی که برای رفع این نیاز، به این سؤال های مشخصی پاسخ می دهند که «چه باید کرد» و «چگونه». بنابراین موضوع تدارک برای بین الملل کارگری از سوی بسیاری از نیروهای چپ به آینده ای نامعلوم، که عملاً معنایی جز «هرگز» و «هیچ وقت» ندارد، موکول می شود و در بهترین حالت، در سطح ادّعا باقی می ماند.

یکی از ارکان مهمّ پروژۀ بین المللی «احیای مارکسیستی»، ادامۀ تلاش های گذشته برای ایجاد اتحاد اصولی میان گرایش های مارکسیستی انقلابی در سطح جهان بر حول موازین و مؤلفه های سوسیالیزم علمی مارکس، ضمن اتحاد عمل گسترده و ویژه با سایر نیروهای چپ، است. امید است بتوانیم با نیروهای مارکسیستی که مشکلات کنونی پیش روی جنبش چپ و کارگری را به دور از برخوردهای مغرضانه و ایدئولوژیک می بینند، و به جای پاک کردن صورت مسأله، حقیقتاً راه برون رفت از آن ها را جستجو می کنند، در بحث ها و همین طور فعالیت های نظری و عملی «احیای مارکسیستی» شریک باشیم (2).

6 آذر 1392

پانوشت:

(1) http://www.euro.who.int/__data/assets/pdf_file/0006/215196/Review-of-social-determinants-and-the-health-divide-in-the-WHO-European-Region-final-report-Eng.pdf

(2) برای اطلاع بیشتر از اهداف، موازین و فعالیت های «احیای مارکسیستی» نگاه کنید به:

اهداف و مؤلفه های عمومی پروژۀ «احیای مارکسیستی»

http://militaant.com/?p=2564

جزوۀ «معرفی احیای مارکسیستی» (52 صفحه)

http://militaant.com/?p=3196

جزوۀ «به سوی مارکسیزم قرن بیست و یکم: پروژۀ احیای مارکسیستی در گسست از نخبه گرایی و تخیل گرایی» (120 صفحه)

http://militaant.com/?p=3302

«به سوی مارکسیزم قرن بیست و یکم: در دفاع از پروژۀ احیای مارکسیستی» (سخنرانیویدیو)

http://militaant.com/?p=3307

«دربارۀ همگرایی مارکسیست ها و ضرورت احیای مارکسیستی» (سخنرانیویدیو)

http://militaant.com/?p=3285

 

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران