امپرياليزم به مثابه بالاترين مرحله ی سرمايه داری/ لنین با پیشگفتار مازیار رازی

 امپرياليزم به مثابه بالاترين مرحله ی سرمايه داری/ لنین

پیشگفتار مازیار رازی 

«امپرياليزم به مثابه ی بالاترين مرحله ی سرمايه داری»- در نيمه ی اول سال 1916 به رشته ی تحرير در آمد. لنين از سال 1915 در شهر برن (سوئیس) به مطالعه مطبوعات جهانی مربوط به امپرياليزم پرداخت و در ژانويه سال 1916 شروع به نوشتن اين کتاب نمود. در پايان ژانويه اين سال لنين به زوريخ رفت و در کتابخانه ی شهر زوريخ به ادامه ی نگارش اين کتاب پرداخت. رونويس ها، خلاصه نويسی ها، يادداشت ها و جدول هائی که لنين از صدها کتاب، مجله، روزنامه و مجموعه آمار استخراج کرده است بيش از 40 ورق بزرگ چاپی را تشکيل می دهد. متن اين تحقیقات در سال 1939 به صورت مجموعه ی جداگانه ای تحت عنوان «يادداشت های مربوط به امپرياليزم» منتشر گرديد.

بدیهی است که از زمان نگارش این جزوه تا به امروز نظام امپرلیزم دستخوش تحولات نوینی شده است. به سخن دیگر برای درک وضعیت کنونی امپریالیزم نمی توان تنها به جزوه لنین اکتفا کرد. در این پیش گفتار با تأیید تحلیل های لنین در مورد عصر امپریالیزم به دوره اخیر اشاراتی می شود.

در واقع امپرياليزم امروزی عبارت است از مرحله احتضارسرمايه داری انحصاری يا «سرمايه داری پسين». دوران کلاسيک امپرياليزم با جنگ جهانی اول خاتمه يافت. از آن پس نظام جهانی سرمايه داری با بحران عميقی روبرو بوده است. وجه مشخصه بحران نظام جهانی ظهورانقلاب ها و جنگ های خانمانسوز است. جنگ های اول و دوم جهانی؛ انقلاب های روسيه، چين و کوبا و اعتصاب های کارگری گسترده در سراسر جهان؛ طغيان های کارگری در اسپانيا و ايتاليا و فرانسه نشانگر اين انحطاط در سيستم جهانی بود.

امپرياليزم که  تمام بحران ها و جنگ ها را به  دول شوروی و اروپای شرقی نسبت می داد، با فروپاشی شوروی و «بلوک شرق»، نويد «صلح» و آرامش را سر داد؛ در سال های پيش نشان داده شد، که امپرياليزم بدون جنگ افروزی و کشتار مردم ساير نقاط جهان قادر به ادامه حيات اقتصادی نيست. تهاجمات نظامی به يوگسلاوی، افغانستان و حمله نظامی به عراق همه نمايانگر مرحله انحطاط اين نظام جهانی است. در اين مرحله تمام تضادها نظام امپرياليستی برجسته تر از پيش می شود. علل اصلی جنگ افروزی ها اينست که سرمايه داری پسين با بحران دائمی اشباع انباشت روبرو است. اين وضعيت رقابت شديدتر از پيش برای کسب سودهای افزونه انحصاری را طلب می کند. در اين مرحله برخلاف دوران پيش (عصر کلاسيک امپرياليزم)، ضمن به قوت باقی ماندن تمام قوانين حرکت و تضادهای سرمايه داری جهانی؛  شيوه عملکرد سرمايه داری نسبت به ساير نقاط جهان، تغيير می کند.

چنانچه در عصر کلاسيک امپرياليزم ( جزوه لنین)؛ مسير دخالتگری، صدور سرمايه به کشورهای پيرامونی بود؛ در دوره جديد؛ تمرکز اصلی بر محور توليد کالاهای مصرفی برای بازارهای بومی اين کشورها است. اين روند به تشديد عقب افتادگی در کشورهای محيطی منجر شد. بيشتر توضيح می دهيم:

اول؛ در اين دوره با توسعه و گسترش توليد صنايع؛ توليد مواد خام مصنوعی در کشورهای پيشرفته صنعتی، فراهم آمد. صدور سرمايه از کشورهای وابسته به خود کشورهای متروپل تغيير جهت داد. نيروی کار ارزان کشورهای پيرامونی ديگر منطبق با استفاده وسيع از تکنولوژی صنعتی نبود. در نتيجه توليد مواد خام مصنوعی (الياف مصنوعی؛ لاستيک، پلاستيک و غيره) در کشورهای متروپل جايگزين مواد خام در کشورهای پيرامونی گشت. نتيجه اين تغييرات منجر به انتقال حوزه عمل سرمايه خارجی از مواد خام بهمانوفاکتور شد. در نتيجه، جهت مداخلات امپرياليزم نسبت به کشورهای ديگر جهان تغيير کرد.

دوم؛ برخلاف دوره پيش که بازارهای درونی کشورهای عقب افتاده جذابيت خاصی از منظر امپرياليزم نداشت؛ در دوره اخير با رشد قشرهای پردرآمد مصرف کننده، بازار اين کشورها مورد توجه کشورهای متروپل قرار گرفت. سريع ترين روش برای کنترل بر بازار اين کشورها و هم چنين از ميان برداشتن رقبای ديگر امپرياليستی که کالاهايشان در بازارها عرضه داده می شد، توليد در آن کشورها بود. در اين مرحله، سرمايه خارجی همراه با بورژوازی بومی بخش های مهم بازار را به خود اختصاص دادند. رشد فوق العاده در صنايع مونتاژ در اين دوره نمايانگر اين تحولات نوين است. همزمان با توليد کالاهای مصرفی مبادله نابرابر ميان کشورهای متروپل و پيرامونی تشديد شد. زيرا «محصول کار» در کشورهای متروپل بارآورتر از محصول کار در کشورهای عقب افتاده، بود. از اين رو به شکلی انتقال «ارزش» از کشورهای عقب افتاده به کشورهای صورت گرفت. اضافه بر اين نظام جهانی امپرياليستی تساوی ميزان سود در سطح بين المللی را به ضرر کشورهای عقب افتاده تغيير داد. در نتيجه؛ وابستگی اقتصادی را هر چه بيشتر تشديد داد.

سوم؛ بخش2 (بخش توليد کالاهای مصرفی) به علل فوق رونق حاصل کرد، اما در بخش1 (بخش توليد وسايل توليد) رشد، محدود باقی می ماند. عدم وجود مبادله بين اين دو بخش اقتصادی، منجر به تجديد رشد نيروهای مولده می گردد. هم چنين کالاهای مصرفی توليد شده به رغم استفاده از نيروی کار ارزان، تغيير تعيين کننده ای در صادرات اين کشورهای ايحاد نمی کند و کالاهای عمدتاً برای مصرف داخلی باقی می ماند.

چهارم؛ گسترش بخش2 (بخش توليد کالاهای مصرفی) بدون گسترش بازار درونی منحبر به انحصاری شدن سريع توليد گشته و اين امر به نوبه خود بحران هميشگی اشباع انباشت و محدود ماندن رشد صنعتی را به دنبال خواهد آورد.

عوامل بالا باعث تشديد ناموزونی بيشتر در سطح جهانی می گردد. به سخن ديگر دخالت های اين دوره امپرياليزم منجر به پيدايش نوع ويژه ای از سرمايه داری می گرددسرمايه داری ناقص الخلقه (و غيرعادی). در اين دوره براساس نيازهای مرحله ای امپرياليزم حکومت های وابسته از لحاظ سياسی (يا مستقيم) و  به حکومت های غيرمستقيم تغيير شکل می دهند. موقعيت اين کشورها، از از کشورهای استعماری (دوره کلاسيک امپرياليزم) به شبه استعماری (دوره سرمايه داری پسين) تغيير می يابد. امپرياليزم، کشورهای عقب افتاده را ديگر نيازمند به سرمايه های صادرتی کشورهای متروپل نکرده، بلکه آن کشورها را متکی به زمينه ريزی برای جذب وسايل توليدی اشباع شده خود، می کند. در اين دوره برای ايجاد تسهيلات ضروری برای چنين زمينه ريزی ی، سرمايهها نه به شکل «صادرات» بلکه به صورت وام های درازمدت و يا کمک های بلاعوض به کشورهای پيرامونی داده می شود. نقش «سازمان بين المللی پول» و نهادهای مشابه، در اين دوره تضمين نيازهای کنونی امپرياليزم است. بدين ترتيب با کمک های فوق، دولت ها و سرمايه داری بومی ناقص الخلقه (ساخته شده توسط امپرياليزم) اين کشورها، زيربنای اقتصادی( سيستم بانکی، ترانسپورت و غيره) را برای جذب  کالاهای کشورهای متروپل، بنياد می نهند.

 

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *