به مناسبت سالگرد درگذشت کارل مارکس ۱۴ مارس ۱۸۸۳

کارل مارکس، در ۱۴ مارس ۱۸۸۳، درگذشت. اما، امروزه هنوز میراث او در سراسر جهان پابرجا و راه گشای حل مسایل اجتماعی است. به بهانۀ سالگرد درگذشت کارل مارکس، مروری بر اهمیت و ضرورت مارکسیزم، ضروری است.

مارکسیزم، یک جهان بینی علمی برای شناختِ نه تنها جامعه، تاریخ و نیروی محرکۀ آن یعنی مبارزۀ طبقاتی، بلکه هم­چنین برای شناختِ کلّ طبیعت، هستی و جهان پیرامون ما انسان ها است. شناختی که به قصد تغییر صورت می گیرد. مارکسیزم درکی است علمی و دیالکتیکی متکی بر بیش از قرن و نیم تجربۀ مبارزاتی و کاربست پیشرفت های سایر علوم. مارکسیزم راه گشای بشریت بوده است.

مارکسیزم بهترین پدیده ای است که در سطح نظری و عملی، برای مردم جهان رخ داده است. آنان که این حقیقت را انکار می کنند، و مارکسیزم را مسئول روی کار آمدن استالینیزم در شوروی و یا مائوئیزم در چین و سوسیال دموکراسی در اروپا می دانند، یا درک کافی از مارکسیزم ندارند، و یا آگاهانه و مغرضانه قصد بی اعتبار نشان دادن مارکسیزم را دارند.

اهمیت تاریخی سوسیالیزم علمی یا مارکسیستی، در این است که تلاش می کند شرایطی بیافریند که در آن گرایش های سازندۀ انسان ها، بیش از تمایلات مخرّبشان رشد کنند. مارکسیست ها دعوی بیشتری ندارند، اما آن چه می طلبند، اهمیت حیاتی و تاریخی دارد.

امروز ظرفیت ها و توانایی های مخرب دولت های سرمایه داری ابعاد غول آسایی پیدا کرده است. تنها کافی است به تولید جنگ افزارها، به نابودی محیط زیست، به میلیون ها کودکی که هر سال در «جهان سوم» از گرسنگی یا بیماری های قابل درمان می میرند، به خطرات ناشی از قحطی ها، اعتیاد، تجارت سکس، و وحشیگری دولت آمریکا در هیروشیما و ویتنام و امروزه در عراق و افغانستان و سایر نقاط جهان، بیندیشیم.

بشریت دیگر نمی تواند اجازه دهد که نیروهای مخرب و تمایلات غیر عقلانی (که همواره ظاهری عقلانی به خود می گیرد) در کنار گرایش های سازنده و عقلایی بشر، به خودی خود رشد کنند. اگر بشریت در خلال چند دهه آیندۀ نتواند چنان شرایط اجتماعی مناسبی پدید آورد که رشد نیروهای مخرب، خودپرستی کوته بینانه و «نبرد همه علیه همه» را متوقف سازد، پس متأسفانه باید نابودی نوع بشر را حتمی دانست.

پیام اصلی مارکسیزم چنین است: در جامعه ای که بر رقابت فردی و ثروت اندوزی متکی است و منافع شخصی در تقابل به منافع کلّ جامعه قرار گرفته و نمی توان توانایی های ویرانگر انسان ها را مهار نمود، ضرورت دارد که ساختار اجتماعیاقتصادی دگرگون شود و بر پایۀ ارزش های همیاری و همبستگی، و نقش و سهم «مستقیم» افراد جامعه در تولید کل قوام گیرد. برای تحقق این امر باید مناسبات تولیدی تازه و ارتباط های جدیدی به وجود آید که این ارزش های اساسی را تعالی بخشد. این امر یعنی مبارزه برای جامعه جهانی سوسیالیستی است. بنابراین برخلاف اتهام همیشگی سرمایه داری، سوسیالیزم نه تنها فردیت را نابود نمی کند، بلکه نخستین ساختار اقتصادیاجتماعی خواهد بود که عملاً به فرد اجازۀ شکوفایی می دهد؛ به طوری که «کامل آزاد هر فرد، شرط تکامل آزاد همه» باشد.

سؤال می شود که آیا در مارکسیزم نوعی قیم مآبی وجود ندارد که بر آن است انسان ها را بر خلاف میل خودشان به سعادت برساند؟ به هیچ وجه! آن چه سوسیالیزم مارکسیستی را آشکارا از انواع ایده های سوسیالیستی پیشین تمایز می بخشد، انکار دعوی قیمومیت در مبارزۀ رهایی بخش است.

در تزهای مارکس دربارۀ فوئر باخ روشن و آشکارا آمده است که «مربیان باید اول خودشان تربیت شوند». سراسر مارکسیزم بر پایه پیکار توده های انبوه کارگران استوار است.

مارکسیزم اعتقاد دارد که «آزادی طبقۀ کارگر، تنها می تواند به دست خود کارگران تحقق یابد»، نه به وسیلۀ کارشناسان، دانشمندان، فیلسوفان، دولت ها، حکومت ها، پارلمان ها و احزاب، هر چند که این ها می توانند به عنوان ابزارهای مبارزاتی مفید هم باشند.

آنانی که غیر مسئولانه برخورد می کنند و به این حقایق توجه ندارند، یا آنانی که این ابزار عظیم فهم و درک حقایق جهان را نادیده گرفته و به جای آن صرفاً به مفاهیم تردید برانگیز، نامعقول، مرموز و ماورالطبیعه ای که هیچ هدف مثبتی را تأمین نمی کند، روی می آورند، از برداشت علمی و واقعی به دور هستند.

همان اندازه که مارکسیزم از جنبۀ علمی حائز اهمیت است، جنبۀ دیگری هم از مارکسیزم وجود دارد که به همان اندازه مهم است و آن جنبۀ معنوی یا اخلاقیسیاسی آن است. مارکس این موضوع را به شکل بسیار رادیکال از جوانی خود تا هنگام مرگش در ۱۳۲ سال پیش، فرموله کرد، به کار برد و هرگز از مفهوم اصلی آن، منحرف نگشت؛ و آن مبارزه علیه هرگونه شرایطی بوده است که انسان ها تحت آن منفور گشته، از خود بیگانه شده، استثمار و سرکوب شده و یا به ماهیت انسانی شان توهین شده است. دلیل بی حرمتی به شخصیت انسان ها هر چه باشد و هر اندازه توجیهات علمی داشته باشد، در مارکسیزم موجه نبوده و با آن مبارزه می شود. مارکس به این امر واقف بود که در زندگی هیچ چیزی لذت بخش تر از مبارزه در راه دفاع از حقوق انسان نیست؛ دفاع از استثمارشدگان، سرکوب گشتگان و استعمار شدگان. هیچ راه بهتری از گذاشتن زندگی خود در این راه شریف و بزرگ، برای یک انسان در این دنیا وجود ندارد. این مفهوم اخلاقیسیاسی مارکسیزم است.

اما مارکسیزم بیش از این ها پاسخگویی بحران کنونی نظام سرمایه داری است. بدیهی است که چنان چه سرمایه داری قادر به حلّ بحران بشریت باشد، دیگر نیازی به مارکسیزم نخواهد بود. آن وقت مارکسیزم مانند هر نظری که زمان آن سپری شده است به کتابخانه ها تعلق می داشت. اما واقعیت چنین نیست. در قرن بیستم و بیست­ویکم بحران سرمایه داری نه تنها کاهش نیافته، که برعکس تشدید نیز شده است و علم شناخت و مبارزه با این نابرابری ها (که در دستان مارکسیزم است) کماکان ضروری است و در دستور روز قرار دارد.

امروز در قرن بیست و یکم، پیش بینی کارل مارکس، یعنی آن چه که رزا لوکزامبورگ دوراهی «سوسیالیزم یا بربریت» نامید، هر چه بیشتر واقعیت پیدا می کند. چنان چه بار دیگر وضعیتی ایجاد شود که فاشیزم، همانند دهۀ ۱۹۳۰ رشد کند و بر مصدر کار قرار گیرد، فاجعه های بشریت، به خصوص با در دست داشتن انواع سلاح های اتمی و شیمیایی، به مراتب بیشتر از اوایل قرن بیستم خواهد بود.

کلیۀ این فجایع ریشه در شکست نظام سرمایه داری دارد، نظامی که نتوانسته است حداقل زمینۀ لازم را برای زندگی عادی اکثریت مردم جهان فراهم آورد. تضادهای طبقاتی بین اکثریت مردم و یک اقلیت مرفه همواره بیشتر شده اند.

خوشبختانه یک بدیل واقعی در مقابل این «بربریت» نظام سرمایه داری وجود دارد و آن هم «سوسیالیزم» است.

مردم زحمتکش کلیۀ جوامع جهان می توانند با اتکا بر نیروی خود، سرنوشت خود را تعیین کنند و برای نسل آتی ثروت تولید نمایند. لزومی ندارد که کنترل زندگی مردم به دست شمار اندکی سرمایه دار و متکی بر نیروی کور و دستان نامرئی بازار و هرج و مرج آن سپرده شود. تکنولوژی امروزی در دست نمایندگان واقعی مردم می تواند به بهترین نحوی برای خدمت به زحمتکشان جامعه به کار گرفته شود. ماشین آلات اتوماتیک می توانند کارهای مشقت بار را از انسان ها گرفته و وقت آزاد برای رفاه و ارتقای فرهنگ برای مردم ایجاد کند. با تغییر معیارهای سرمایه داری در حیطۀ صنعت کامپیوتر و اینترنت، می توان اطلاعات لازم برای منابع ضروری نیازهای مردم را بکار گرفت و به علاوه «جریان آزاد اطلاعات» را از سطح شعار عوام فریبانۀ کنونی، به یک واقعیت تبدیل کرد.

اما این بدیل از بطن نظام موجود سرمایه داری پدید نمی آید. رقابت کور و انباشت بی رویۀ سرمایه به وسیلۀ معدودی از افراد جامعه و بکارگیری هر چه بیشتر وقت زحمتکشان (استثمار مضاعف) این اجازه را نمی دهد که جوامع کنونی سرمایه داری به فرهنگ بالاتری دست یابند. تنها راه نجات بشریت از شرّ نظام سرمایه داری، مبارزه با آن و نه اصلاح و یا تسلیم شدن در برابر آن است. جلوۀ تئوریک و نظری این مبارزه نیز تنها در «مارکسیزم» نهفته است. در محور مارکسیزم ضرورت سرنگونی نظام سرمایه داری و تشکیل دیکتاتوری انقلابی پرولتا به دست نهادهای خود سازمانده توده ها (شوراها) نهفته است.

بی تردید جامعۀ سوسیالیستی آتی بی نقص نخواهد بود، اما تنها جامعه ای در تاریخ است که اکثریت مردم جامعه به طور آگاهانه بر سرنوشت خود حاکم خواهند شد.

مارس ۲۰۱۶

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *