در مورد مفهوم مارکسیستی انقلاب اجتماعی: در آستانه سالگرد انقلاب بهمن ۱۳۵۷

گروه ها و سازمان های به ­اصطلاح “کمونیستی” فراوانی وجود دارند که با دیدن جرقه های کوچکترین اعتراضی درهرجای جهان، با هیجان غیرقابل وصفی فریاد برمی آوردند “انقلاب آغاز شده است!”. همین موضع­گیری شتاب­زده و غیرعلمی عیناً در طول حوادث پس از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ در ایران نیز از سوی چنین سازمان هایی، از جمله “گرایش بین­ المللی مارکسیستی” (IMT) به رهبری جناب الن وودز، مطرح شد. این قبیل موضع گیری ها در اعتراضات خیابانی دی ماه ۱۳۹۶ هم مشاهده شد.

اما استفاده از واژۀ “انقلاب” در وضعیت حرکت های توده ای در جامعه، به دو مفهوم می تواند باشد. یکی به مفهوم اعم و دیگری به مفهوم اخص کلمه. در این امر تردیدی نیست که به طور اعم، ما به عنوان مارکسیست های انقلابی بر این اعتقاد استوار هستیم که در وضعیّت ویژه ای، به قول کارل مارکس، نیروهای مولّده در تناقض با مناسبات تولیدی قرار می گیرد و در نتیجه جامعه ناگزیر آبستن تحولاتی رادیکال می گردد:

” نیروهای مادی تولید در جامعه در دوره ای معین از تکامل انسان، با مناسبات تولیدی موجود یا با روابط مالکیتی- که چیزی نیست جز تعبیر حقوقی همان ]مناسبات تولیدی موجود[- در تضاد قرار می گیرند؛ این نیروها درون این روایط پیش از این مؤثر بوده اند. این مناسبات به خاطر اشکال تکامل نیروهای تولیدی تبدیل به غل و زنجیرهایی برای خود می شوند. آن وقت است که عصر انقلاب اجتماعی درمی رسد. با تغییر بنیان اقتصادی، کل روبناهای عظیم، کم­وبیش به سرعت تغییر می کنند. در بررسی چنین تغییراتی باید تغییر مادی شرایط اقتصادی تولید را که با دقت علوم طبیعی قابل تعیین است از اشکال حقوقی، سیاسی، مذهبی، زیباشناختی یا فلسفی- به طور خلاصه ایدئولوژیکی- متمایز کرد” (کارل مارکس، “مقدمه ای بر ادای سهمی به نقد اقتصادی سیاسی”، 1859).

در چنین دوره ای در هر زمان می توان شاهد طغیان ها، اعتراضات و حرکت های توده ای بود. تروتسکی می نویسد:

“بارزترین خصوصیت هر انقلاب همانا مداخلۀ مستقیم توده ها در حوادث تاریخی است … در لحظات حساس، هنگامی که نظام کهن برای توده ها تحمل­ناپذیر می شود، توده ها موانعی را که از صحنۀ سیاست دور نگاهشان می داشت، درهم می شکنند، نمایندگان سنتی خود را به کنار می روبند، و با مداخلۀ خود نخستین پایه های رژیم تازه را پی می ریزند … تاریخ هر انقلاب برای ما پیش از هر چیز تاریخ ورود قهرآمیز توده ها به عرصۀ حاکمیت بر سرنوشت خویشتن است.” (لئون تروتسکی، “تاریخ انقلاب روسیه”، نشر میلیتانت، پیشگفتار ۱۴ نوامبر ۱۹۳۰، صص. ۱۷-۱۸)

مضاف بر این، مارکسیست ها بر این اعتقادند که عصر امپریالیزم، یعنی دورۀ کنونی، دورۀ جنگ داخلی، قيام و انقلاب است. به سخن دیگر شرایط عینی برای انقلاب های اجتماعی در سراسر جهان به وجود آمده است. آن چه کمبودش احساس می شود، شرایط ذهنی یا نبود رهبری واجد شرایط کارگری برای سازماندهی انقلاب است.

این ها کلیاتی است که در برنامۀ هر مارکسیست انقلابی جای دارد. تجارب غنی چهار کنگرۀ کمینترن این درس ارزنده را بیش از 90 سال پیش به تمامی مارکسیست های انقلابی ارائه داد:

“دوران معاصر دوران تلاشی و اضمحلال تمامی نظام های سرمایه داری است… اینک وظیفۀ پرولتاریا عبارت است از تصرف قدرت دولتی (تزها…قطعنامه ها و بیانیه های چهار کنگرۀ اول بین الملل سوم – نامۀ دعوت به کنگره – ص 1) یا در “دوران طولانی انقلاب اجتماعی … موقعیت اقتصادی و سیاسی از نظر عینی انقلابی است و بحران های انقلابی بدون اخطار تکوین خواهند یافت … خصلت این دوران انتقالی همۀ احزاب کمونیست را موظف می دارد که هرچه می توانند برای تدارک پیکارهای نظامی تلاش کنند … هر تقابلی می تواند به مبارزه برای تصرف تبدیل شود” (دربارۀ تاکتیک ها- بیانیۀ بین الملل کمونیستی خطاب به کارگران جهان صص ۲۷۵، ۲۷۷، ۲۸۸).

در نتیجه اين موضع میان مارکسیست های انقلابی نیازی به تأکید و بحث مرتب ندارد. زیرا هدف اصلی مارکسیست های انقلابی صحبت دربارۀ انقلاب نیست، بلکه تدارک انقلاب است. برای تدارک هر انقلابی نیز نیاز به تحلیل مشخص از وضعیت مشخص اجتماعی است. به ویژه ارزیابی توان و آمادگی پیشروان کارگری که پیروزی یک انقلاب را با سازمان خود در درون یک حزب سیاسی، تضمین می کنند، ضروری است. به سخن دیگر وضعیت انقلابی امکان دارد به وجود آید. ما در ایران امروز شاهد وضعیت انقلابی هستیم. اما هر وضعیت انقلابی، الزاماً به انقلاب منجر نمی گردد.

بنابراین زمانی که مارکسیست های انقلابی از کلمۀ “انقلاب” به مفهوم اخص آن استفاده می کنند، منظورشان این است که وضعیت انقلابی در جامعه به گونه ایست که می تواند به انقلاب منجر گردد. آیا طبقۀ کارگر آمادگی و توان سازماندگی انقلاب را دارد؟ آیا وضعیت به پیروزی انقلاب منجر می شود؟ آیا وضعیت به اعتلای انقلابی خواهد انجامید؟ تمام این سؤالات را نمی توان بدون ارزیابی دقیق از وضعیت خود کارگران و تناسب قوای طبقاتی در جامعه، پاسخ جامع داد. در این جا برای اثبات این موضوع نقل قولی از لنین در اوائل 1915 دربارۀ روش ارزیابی از موقعیت انقلابی در زیر آورده می شود:

“برای یک مارکسیست، این تردید ناپذیر است که بدون موقعیت انقلابی، انقلاب غیر ممکن است، به علاوه هر موقعیت انقلابی به انقلاب منجر نمی شود…” (لنین، اضمحلال بین الملل دوم – ج ۲۱، ص ۲۱۳).

یا این که:

“موقعیت انقلابی در اغلب کشورهای پیشرفته و قدرت های بزرگ اروپا وجود دارد. آیا این موقعیت برای مدتی طولانی ادامه خواهد داشت؟ تا چه انداره وخیم تر خواهد شد؟ آیا به انقلاب منجر خواهد شد؟ این چیزی است که ما نمی دانیم، و هیچ کسی نمی تواند بداند. پاسخ آن در تجربه ای که در طی رشد روحیۀ انقلابی و گذار به عمل انقلابی به وسیلۀ طبقۀ پیشرو پرولتاریا، به دست می آید، داده خواهد شد” (لنین، اضمحلال بین الملل دوم – ج 21، ص 216. تأکید از ماست)

نقل قول لنین که خود متکی بر نظریات بلشویزم، به مثابۀ چکیدۀ بخش عمدۀ تجارب نخستین انقلاب سوسیالیستی در جهان، است، نشان می دهد که اگر در وضعیت کنونی گروه ها و سازمان هایی یافت شوند که به محض مشاهدۀ هرگونه اعتراض و طغیان در ایران، شعار “آغاز انقلاب” را بدون ارزیابی از تناسب قوا و درک موقعیت ویژۀ طبقۀ کارگر، بیان کند، دچار خطایی غیرقابل چشم­­پوشی شده است.

باید توجه داشت که مارکسيزم پيش از هر چيز يک روش تجزيه و تحليل مناسبات اجتماعی است، و نه صرفاً انعکاس دهندۀ نظريات عمومی و يا احساسات فردی در مقابل اعتراضات توده ای و وقايع خیابانی. در واقع تفاوت یک مارکسیست انقلابی با یک روزنامه نگار بورژوا (یا یک عمل­گرای رادیکال خرده بورژوا)، در این است که روزنامه نگار رادیکال تحت مشاهدۀ وقایع روزمرّه و مطالبات مطروحه در خیابان ها، گزارشاتی متأثر از حرکت های توده ای در روزنامۀ خود انعکاس می دهد. در صورتی که یک مارکسیست انقلابی، با مشاهدۀ تمام وقایع و ارزیابی دقیق آن، وضعیت کلّ جامعه را در قبال وقایع، می سنجد و تحلیل مشخصی برای آماده سازی ذهنی و تشکیلاتی نیروهای انقلابی در جامعه به ویژه کارگران پیشرو، بر اساس تجارب پیشین درونی و بین المللی، متکی بر متدولوژی مارکسیستی، ارائه می دهد. زیرا، هدف یک مارکسیست انقلابی دخالتگری در مسائل روزمرۀ جبنش با هدف جهت دادن آن جنبش به سمت و سوی انقلاب سوسیالیستی است. بنابراین هدف یک مارکسیست انقلابی یا یک روزنامه نگار بورژوا (و یا گرایشات خرده بورژوا) از اساس متفاوت است، گرچه هر دو از یک واقعه سخن به میان می آورند. عدم توجه به این موضوع منجر به این می شود که به عنوان مثال، سازمان “گرایش بین المللی مارکسیستی” به چنان درجه ای از توهّم (یا فرصت طلبی برای اثبات مواضع خود؟) درغلطد که اعتراضات ملایم یکی دو روزۀ کسبه و بازاریان محترم را به عنوان “فوران اعتراضات توده ای خیابانی در تهران” به مخاطب جا بزند (نگاه کنید به نوشته ای با همین عنوان از حمید علی­زاده، مندرج در وب سایت سازمان مذکور، به تاریخ 4 اکتبر 2012) و عملاً حتی از همان ژورنالیست های بورژوا نیز چند پله پایین تر بایستد!

از ديدگاه مارکسیست های انقلابی، انقلاب مبارزه ایست ميان نيروهای اجتماعی برای کسب قدرت دولتی. دولت ابزاری است در دست نيروهای غالب اجتماعی. اين ابزار همانند ماشينی، اجزاء مشخص خود را داراست: موتور و نيروی محرکه، مکانيزم انتقال و مکانيزم اجرايی. نيروی محرکۀ دولت، منافع طبقاتی است؛ مکانيزم انتقال آن، تبليغات ایدئولوژیک در مدارس و دانشگاه ها، حزب ها، مساجد، قوۀ مقننه و غیره است و بالأخره مکانيزم اجرايی آن، دستگاه اداری، ارتش و پليس، دادگاه ها، زندان ها و نظایر این ها.

گرچه دولت برای قشرهای درگير جنگ فی نفسه هدف نيست، اما ابزار عظيمی است برای سازماندهی، برهم زدن و سازماندهی مجدد مناسبات اجتماعی. هر تشکيلات سياسی (چه بورژوايی و چه مارکسیستی) می کوشد تا قدرت سياسی را به دست آورد و از این طریق دولت را در خدمت طبقه ای که وی نمايندگی می کند، قرار دهد.

کسانی که بدون ارزیابی از وضعیت و آمادگی طبقۀ کارگر برای سازماندهی انقلاب و جایگزینی آن با دولت کارگری، از “آغاز انقلاب” در ایران صحبت به میان می آوردند، در عمل نشان می دهند که مفهوم مارکسیستی دولت و انقلاب را درست درک نکرده اند. برای مارکسیست های انقلابی آغاز انقلاب به مفهوم حضور بالقوۀ طبقۀ کارگر برای سازماندهی انقلاب است. روندی که با رودررویی- نه تنها در خیابان ها، بلکه در کارخانه ها- آغاز شده و چشم انداز آن ورود به دورۀ اعتلای انقلابی برای سرنگون نظام سرمایه داری و قدرت کارگری است. بدیهی است که برای تضمین این روند انقلابی، وجود حزب پیشتاز انقلابی ضروری است.

متأسفانه ارزیابی نادرست و هیجان زدۀ این قبیل سازمان ها می تواند اشکالات اساسی در امر مداخله در جنبش کارگری به وجود آورد. یکی از این اشکلات اینست که توهّماتی در درون پیشرُوی کارگری ایجاد می شود مبنی بر این که گویا انقلاب قریب الوقوع است و یا این برخورد می تواند این بحث را تداعی نماید که انقلاب، بدون آمادگی کارگران، در دستور روز قرار گرفته است. در صورتی که این گونه نیست. همانطور که در عمل نشان داده شد پس از گذشت 3 سال از تظاهرات معترضین به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، “انقلاب”ی صورت نگرفته است!

توضیح:

* در جنبش تروتسکیستی، “انقلاب سیاسی” به طغیان هایی اشاره دارد که در آن ها خودِ دولت یا شکل آن جایگزین و دستخوش تغییر می شود، آما مناسبات مالکیت اساساً هم­چنان سابق باقی می ماند. انقلاب های فرانسه در ۱۸۳۰ و ۱۸۴۰، اغلب به عنوان انقلاب های سیاسی یاد می شوند. این درحالیست که طی انقلاب های اجتماعی، مناسبات کهنۀ مالکیت واژگون می گردد.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *