تهاجم نظامی یا چانه زنی؟

در پی مذاکرات اخیر نمایندگان ۱+۵ و رژیم جمهوری اسلامی در بغداد و تداوم مذاکرات در مسکو تا چند هفته دیگر، مقاله‌ای را که رفیق مازیار رازی حدود ۷ سال پیش در این مورد نوشته بود مجدداً انتشار می دهیم. میلیتانت

روز پنجشنبه، 12 ژانويه ۲۰۰۶، وزيران خارجه سه کشور اروپايی مذاکره کننده با ايران خواستار تشکيل جلسه اضطراری شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی شدند تا به آنچه که تخلف جمهوری اسلامی از مصوبات اين نهاد وابسته به سازمان ملل محسوب می شود، رسيدگی کند. در عین حال در باره احتمال ارجاع پرونده هسته ای ايران به شورای امنيت، دبيرکل سازمان ملل گفته ايران به حل اين بحران از طريق مذاکراه علاقه مند است و مقامات جمهوری اسلامی پيشنهاد مداخله شورای امنيت را مورد انتقاد قرار داده اند. کوفی عنان، دبيرکل سازمان ملل متحد، پس از گفتگوی تلفنی با علی لاريجانی، دبير شورای عالی امنيت ملی و سرپرست مذاکرات هسته ای ايران، از قول وی گفت جمهوری اسلامی به مذاکرات جدی و سازنده علاقه دارد اما اين مذاکرات بايد در چارچوب زمانی مشخصی صورت گيرد.

(بی بی سی 13 ژانویه 2006)

با بالا گرفتن تنش ها بین دولت احمدی نژاد و دول غربی در مورد پرونده هسته ای ایران، در محافل اپوزیسیون سناریوی حمله نظامی دولت آمریکا و متحدانش به خاک ایران مجدداً برجسته شده است. در ابتدا باید ذکر کرد که گرچه تمایل ذاتی دولت بوش بر اساس جنگ افروزی و تهاجمات نظامی در سطح جهانی بنا شده است؛ اما بر خلاف گرایش های بورژوا و خرده بورژوایی اپوزیسیون؛ که از ابتدای قیام بهمن 1357 روزشماری کرده که روزی آمریکا به ایران قشون بفرستد و رژیم کنونی را با یک رژیم طرفدار غرب جایگرین کند؛ دولت آمریکا همواره ترجیح داده است که با رژیم سرمایه داری ایران (حتی با رئیس جمهوری مانند احمدی نژاد) به توافق برسد. زیرا بدیل بورژوایی بهتری وجود نداشته است. سلطنت طلبان و وابستگان به رضا پهلوی که از اعتبار سیاسی کافی در ایران برخوردار نبوده (حتی اگر خود را طرفدار سوسیال دمکراسی و «اتحاد» معرفی کنند). مُهر و نشان رژیم شاهنشاهی و ساواک و شعبان بی مخ ها بر پیشانی آنها برای همیشه حک شده است. مجاهدین که هیچگاه به یک بدیل بورژوایی مبدل نشدند و قمارسیاسی آنها در مورد وابسته کردن خود به رژیم صدام مفتضحانه با شکست روبرو شد (حتی با وجود کمک ارزنده به غرب در افشای پایگاه های هسته ای ایران). اصلاح طلبان نیز بی رمق و بی عرضه از آب در آمدند. گرچه دولت آمریکا همه این بدیل ها را برای روز مبدا در زرادخانه سیاسی خود نگهداشته است؛ اما چشم اندازی اصلی آن کماکان «معامله» و سازش با خود رژیم جمهوری اسلامی است. به ویژه اینکه پس از انتخاب احمدی نژاد دولت سرمایه داری ایران برای نخستین بار یک پارچه عمل می کند. در روزهای پیش مشاهده کردیم که چگونه رفسنجانی «معتدل» و حامی غرب، مدافع سیاست احمدی نژاد شد!

واضح است که برای متعادل کردن وضعیت به نفع خود، امپریالیزم باید با دو روش و یا دو زبان با رژیم برخورد کند. زبان ملایم، که تا کنون توسط دول اروپایی به ویژه سه دولت بریتانیا؛ فرانسه و آلمان، اتخاذ شده بود. و زبان قلدر منشی و زور که توسط بوش ابراز می گردد. در واقع هیچگاه اختلاف اساسی بین دولت آمریکا و دول اروپایی بر سر وضعیت ایران وجود نداشته (اختلافات تاکتیکی بوده اند). این دو روش هر دو برای به صراط مستقیم هدایت کردن دولت سرمایه داری ایران طرحی شده اند. اما؛ امروز حتی این اختلافات تاکتیکی نیز کنار گذاشته شده است. در ملاقات اخیر با صدراعظم آلمان، جرج بوش اظهار داشت که وی و آنجلا مرکل، صدراعظم آلمان می خواهند که مناقشه اتمی ايران فرجامی مسالمت آميز داشته باشد. در عین حال جک استرا، وزير خارجه بريتانيا گفت: “هيچ کسی درباره تهاجم به ايران يا اقدام نظامی عليه ايران حرف نمی زند”. کاخ سفيد، اعلام کرد که “ايران عراق نيست”! از سوی دیگر کوفی عنان، دبيرکل سازمان ملل متحد، پس از گفتگوی تلفنی با علی لاريجانی، دبير شورای عالی امنيت ملی و سرپرست مذاکرات هسته ای ايران، از قول وی گفت که جمهوری اسلامی به مذاکرات جدی و سازنده علاقه دارد اما اين مذاکرات بايد در چارچوب زمانی مشخصی صورت گيرد. واضح است که هیچیک از این اظهارات نشانگر تهاجم نظامی “قریب الوقوع” دول غربی به خاک ایران نیست (گرچه چنین اتفاقی به عنوان یک سناریوی غیر محتمل می تواند طرح باشد).

واکنش رژیم جمهوری اسلامی به دولت بوش نیز با  وجود «اعتراضات» و «مقاومت ها» ظاهری؛ از چند سال پیش تا کنون بطور کیفی تغییر کرده است. برای نمونه چند سال پیش زمانی که بوش ایران را یکی از «محورهای اهریمنی» معرفی کرد؛ دبير شورا ی نگهبان، احمد جنتی، سخنان بوش را «تعجب آميز» خواند و او را به «ديوانه ای» تشبيه کرد که «حتی مصلحت کشور خود را نمی داند»؛ خامنه ای، بوش را چنين توصيف کرد که «به خون انسان ها تشنه است» و نهايتاً خاتمی سخنان بوش را «اهانت آميز» خواند. اما در دوره کنونی هیچ واکنش خصمانه از سوی رژیم علیه دولت آمریکا دیده نشده است. بر عکس، سران رژیم فقط ادعاهای بوش مبنی بر تدارک رژیم برای دسترسی به برنامه هسته ای را نادرست اعلام کردند. اکنون تنها خواهان “تحقیقات” در مورد مسایل هسته ای شده اند. این واکنش های اخیر نشان دهنده تمکین دولت سرمایه داری ایران به امپریالیزم است. بدیهی است جهت اصلی جدال ها بر سر چانه زنی برای به دست آوردن امتیازات بیشتر از غرب است.

سخنان «تند» احمدی نژاد نسبت به اسرائیل را نمی توان به مثابه تحریک دول غربی به یک رودرویی نظامی قلمداد کرد. این نوع سخنان از روز اول به قدرت رسیدن این رژیم وجود داشته است. دول غربی نیز این سخنان را جدی تلقی نکرد؛ گرچه طبعاً دولت اسرائیل واکنش های تندی نشان داد. بدیهی است که این سخنان «تند» احمدی نژاد عمدتاً به منظور عوامفریبی و کسب رضایت پایه های حزب الله رژیم در ایران و منطقه طرحی شده است. دولت احمدی نژاد از یک سو برای جلب پایه های حزب الله در منطقه با بن لادن (القاعده) در رقابت قرار داشته و از طریق این عوامفریبی ها می تواند دولت خود را در عراق، فلسطین، افعانستان و سوریه «رهبر» حزب الله و «اسلام» ؛ علیه دول غربی نشان دهد. از سوی دیگر در ایران فشارهای گرایش های حزب الله و بسیجی (الله کرم ها و مصباح یزدی ها) احمدی نژاد را برای حفظ پایه های خود وادار به این نوع عوامفریبی ها می کند.

علت اصلی جدل های هسته ای بین دولت احمدی نژاد و دول غربی در جایی دیگر نهفته است. مسئله اصلی ریشه در بحران اقصادی ایران در دو دهه پیش؛ داشته است. جنگ 8 ساله با عراق و محاصره اقتصادی بیش از دو دهه اقتصاد ایران را چنان دگرگون کرد که رژیم خطر از دست دادن قدرت خود را چند سال پیش درک کرد و روال جهت گیری به غرب را آغاز کرد. مجمع تشخیص مصلحت نظام در سال 1381 چراغ سبز را به دول غربی برای سرمایه گذاری در ایران (بدون محدودیت) نشان داد. البتهسرمايه داری جهانی از روز نخست سقوط نظام سرمايه داری «شاهنشاهی» در ايران و انقلاب بهمن 1357، در تدارک بازگشت اقتصاد ايران به نظامی مترادف با قوانين سرمايه داری جهانی بوده است. تحريم های اقتصادی، جنگ افروزی از طريق تحريک صدام حسين و در اختيار قرار دادن سلاح های سبک، سنگين و شیميايی در اختيار دولت وی برای مقابله با ايران، تقويت جناح های «معتدل»، «اصلاح طلب» در درون هيئت حاکم و غيره، همه دال بر سياست فوق بوده است. آن چه سرعت بازسازی يک سرمايه داری مدرن همواره به تعويق می انداخت، نا هم آهنگی جناح «اقتدارگرا» با ديگر جناح بود. امروز با تقويت سياسی اقتدارگرایان و یک پارچه شدن رژیم، اين سد اساسی از سر راه کنار رفته است. سرمايه داری جهانی برای انتقال سرمايه های خود به ايران و اعمال استثمار مضاعف بر کارگران، امنيت سرمايه و ضمانت اجرای قوانين بين المللی را طلب می کند. تدارک برای اين زمينه سازی ها و تسهيلات، از سال های پيش آغاز شده، و در اجلاس 17 ژوئن 2002 (27 خرداد1381) سران 15 کشور اتحاديه اروپا در لوکزامبورگ، رسميت يافت و دوره اول مذاکرات رسمی از دسامبر 2002 آغاز شد. تا به امروز بسیاری ازشرکت های اروپایی در ایران سرمایه گذاری کرده اند.

پس از اشغال خاک عراق توسط دول آمريکا رژیم چرخش ویژه تری در سیاست خود نسبت به دولت آمریکا نشان دادند. در راس اين چرخش رفسنجانی قرار گرفته بود. فصلنامه «راهبرد» که از سوی مرکز تحقيقات استراتژيک وابسته به مجمع تشخيص مصلحت نظام ايران منتشر می شود در نخستين شماره خود پس از اشغال عراق؛ در مصاحبه ای 24 صفحه ای با اکبر هاشمی رفسنجانی، رئيس اين مجمع به چاپ رسانده که وی در آن به نقش مجمع در حل مشکلات ميان ايران و آمريکا پرداخت. او در اين مصاحبه ذکر می کند که “ما به عنوان مسلمان هيچ مشکلی نداريم که هريک از مسائل خارجی را که گريبانگير ماست حل کنيم… ما اصلی در اسلام داريم و آن تقدم مصلحت اقوا بر مصلحت ضعيف است… اصلاً مجمع تشخيص مصلحت از اين خاستگاه به وجود آمده است.” وی به نظريه خمينی اشاره کرده که گفته بود نماز و روزه را هم می توان به خاطر مصلحت نظام تعطيل کرد و گفته است: “اينکه بياييم کشورمان را به خطر بيندازيم و خيال کنيم داريم اسلامی عمل می کنيم، اسلامی نيست.” وی در اين مصاحبه اذعان کرد که دستگاه سياست خارجی ايران به دليل کم تجربگی دست اندرکارانش در موارد زيادی فرصت هايی را از دست داده اما اکنون به شرايطی رسيده است که مسائل سياسی دنيا را می فهمد و می تواند تجزيه و تحليل کند!

در پی اين اظهارات؛ جهت گيری نوينی توسط رژیم به شکل یک پارچه در راستای جلب اعتماد دول غربی صورت پذيرفت. بديهی است که دول امپرياليستی نيز برای سرمايه گذاری در ايران و چپاول منابع نفتی و استفاده از نيروی کار ارزان؛ برايشان تفاوتی نمی کند که کدام يک از باندهای حکومتی در قدرت باشد، تا مدامی که منافع آنها تضمين گردد. و اکنون باند راست چنين نقشی را عهده دار شده است. اما در دوره اصلاح طلبان رژیم به تمامی مطالبات خود نرسید. این بار با علم کردن پرونده هسته ای رژیم خواهان گرفتن امتیازات اساسی از دول غربی و به ویژه آمریکا  است.

از سوی دیگر، پس از تجربه فاجعه آمیز در عراق تناسب قوا به ضرر غرب تغییر کرده است و یک حمله نظامی توسط آمریکا و متحدانش نمی تواند در دستور کار قرار گیرد. دولت آمریکا برای مدت طولانی مجبور است در عراق باقی بماند و به اندازه کافی توان یک حمله نظامی به ایران را ندارد. در واقع می توان اذعان داشت که در سطح جهانی تناسب قوا به ضرر امپریالیزم آمریکا است. اقدامات ضد امپریالیستی دولت چاوز در ونزوئلا و انتخاب اخیر اوو مورالس در بلیوی همه نشانگر به بن بست رسیدن سیاست های دولت بوش برای “حل مشکلات جهان” و استقرار “دموکراسی”! است.

اکنون مسئله روشن است که سناریویی محتمل و در دستور روز دول غربی نه می تواند حمله نظامی باشد (این موضوع را رژیم ایران بدرستی تشخیص داده است) و نه تحریم اقتصادی مؤثر. تحریم اقتصادی تصميم دشواری به نظر می رسد، زیرا کشورهايی همچون روسيه، چين، هند و ژاپن چندان تمايلی به اين که قراردادهای کلان نفت و گاز خود را با ايران به هم بزنند نشان نمی دهند، بخصوص روسيه که همين اخيراً قرارداد تسليحاتی يک ميليارد دلاری با ايران بسته است.

در مورد حمله نظامی نشریه اکونومیست لندن به درستی می نویسد: ” ايران نيز که تجربه بمباران تأسيسات اتمی عراق از سوی اسرائيل را در خاطر دارد تأسيسات اتمی خود را تا آنجا که توانسته در جاهای پراکنده، دور از دسترس و زيرزمينی مخفی کرده، تا آنجا که مثلاً تأسيسات سانتريفوژ اورانيوم در نطنز بيست و چند متر زيرزمين قرار دارد. از سوی ديگر، احتمال زيادی وجود دارد که ايران تعداد زيادی مراکز فعاليت اتمی مخفی داشته باشد و در نتيجه، حمله به تأسيسات هسته ای ايران و نابود کردن تنها در حد و اندازه ارتشی در حد ارتش آمريکاست. حمله به نيروگاه اتمی بوشهر و تأسيسات غنی سازی اورانيوم در نطنز حداکثر چيزی است که  اسرائيل می تواند انجام دهد تا بدين ترتيب دست کم از روند پيشرفت برنامه اتمی ايران بکاهد اما اين حمله آغاز جنگی ميان ايران و اسرائيل را رقم خواهد زد که اسرائيل بدون کمک آمريکا نمی تواند به پايان برساند. حمله به ايران تنها در صورتی می تواند نتيجه بخش باشد که باعث شود حکومتی جايگزين حکومت کنونی ايران شود که با غرب دوستانه تر رفتار کند اما در مورد ايران هيچ جايگزين حاضر و آماده ای برای حکومت کنونی وجود ندارد و از سوی ديگر حمله به ايران می تواند باعث شود که اين کشور تنگه هرمز را ببندد يا از طريق هوادارانی که در عربستان سعودی، عراق، لبنان و سرزمينهای فلسطينی دارد منافع آمريکا و اسرائيل را تحت حمله قرار دهد.” (هفته اول ژانویه 2006)

بر خلاف برخی از نیروهای اپوزیسیون که حمله نظامی آمریکا را واقعی دانسته و برخی دیگری فرجی در راستای رهایی از شّر دولت کنونی می دانند، این اقدام بنا بر وضعیت کنونی کاملاً غیر محتمل است. اما حتی در صورت بروز چنین اتفاقی، کارگران و زحمتکشان ایران به هیچ وجه از حمله نظامی غرب به ایران نفعی نخواهند برد. امپریالیزم و به ویژه امپریالیزم آمریکا هیچگاه برای به ارمغان آوردن «آزادی و دموکراسی» به کشورهای جهان حمله نکرده است. اشغال عراق تجربه بسیار خوبی از سیاست های”انسان دوستانه”! دولت بوش در منطقه است. وضعیت مردم زحمتکش عراق روز به روز رو به وخامت گرویده است. کارگران ایران در صورت بروز چنین اتفاقی باید به ساختن یک جبهه سوم در مقابل دولت سرمایه داری ایران از یکسو و امپریالیزم از سوی دیگر مبادرت کنند. برای کارگران ایران مبارزات ضد سرمایه داری از مبارزات ضد امپریالیستی جدا نیست. دولت سرمایه داری ایران بخشی از نظام سرمایه داری جهانی است که با وجود جنگ های زرگری و بی ارتباط با منافع کارگران میان آنان، نهایتاً با یکدیگر سازش خواهند کرد.

مازیار رازی

25 دی 1384

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *